زمانی جایی کار می کردم که عوامل بالا دستی درباره آدم های به اصطلاح خودشان زیر دست (که دیگر آنجا کار نمی کردند)، خوب حرف نمی زدند، تا از اسناد و برنامه های مفقوده سئوال می پرسیدی می گفتند که معلوم نیست کجاست، فلانی کارش را خوب تحویل نداده، هارد کامپیوترش را پاک کرده، موقع رفتن دعوا کرده و ...
گذشت تا موقع تحویل کار من :-| هر چه من اصرار می کردم که کار را تحویل بگیرند، هر چه گزارش نوشتم، فلوچارت کشیدم، برای همه خط های برنامه کامنت گذاشتم، باز هم همان طور بودند، ترجیح می دادند که تا لحظه آخر بروم پیش مشتری برای ارائه ولی کسی را معرفی نمی کردند که کار را تحویل بگیرد :-|
حالا شده ماجرای این روزهای من، به این نتیجه رسیده ام که کار کردن برای دوست و آشنا خیلی سخت تر از غریبه هاست، آشناها معمولاً انتظار تخفیف های عجیب و غریب دارند و اگر به هر دلیلی از هزینه ای که برای کار پرداخته اند، راضی نباشند (که متاسفانه در ایران رفتار مرسومی است)، برخوردشان روی رابطه دوستی قدیمی شما تاثیر منفی زیادی می گذارد...
آدم به این فکر می کند که به نفر بعدی درباره اش چه می گویند؟! مخصوصاً اگر از آن دسته آدمهایی باشند که پیش شما، درباره نفرات قبلی زیاد بدگویی می کردند :-|
دارم به این خطای شناختی فکر می کنم، این که اگر خواستم پروژه ای را شروع کنم که بر حسب اتفاق، کارفرما زیاد درباره کارمندان قبلی اش بدگویی می کند، در تصمیم گیری برای شروع کار، حتماً تجدید نظر کنم :-|