اشک و لبخند

داشتم گریه می کردم، بسیار عمیق، از ته دل و جگرسوز، مثل همه روزهایی که بسیار اندوهگینم...


صابر گفت: هنوز که چیزی نشده نازکی :-( 

حتی اگر هم شد، حتی اگر هم طوری شد که نمی خواستی، که نمی خواستیم، گریه را بگذار برای همان موقع... الان به این فکر کن که چقدر تلاش کردی برای داشتن چیزی که هست،‌ چیزی که هستی، چیزی که داریم... حتی اگر بعداْ بگویند که خواب بوده یا رویا، مهم نیست... حالا که هست، حالا که هنوز نمی دانیم،‌ حالا که هنوز لذتش را نگرفته اند، نگذار لذت این لحظه ها از بین برود...


خوب باش، بخند و لذت ببر...


دانه های اشک سُر می خورد و می ریزد پایین...

۲۰
۱۶ آذر ۰۸:۱۳ خور شید
از وقتی این پست رو گذاشتی مدام با خودم زمزمه می کنم

از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن
فردا که نیامده ست فریاد مکن
بر نامده و گذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن

خیام عزیز

خیلی قشنگ بود خورشید، ممنونم :)

من یه مدت نبودم! :(
چرا؟
الان اوضاع خوبه پریسا؟

عزیز دلمی، خوبم خوبم، نگران نباشی، همه چی خوبه :-)

۰۷ آذر ۱۲:۰۹ بای پولار
خوبه که راحت گریه می‌کنید و اشک می‌ریزید.

مثل ابر بهار گریه می کنم :-(

پری جون نگران شدم، ایشالا که همه چی خوب باشه برات:***

فدای دل مهربونت نسترن، حالا خوبم تا ببینیم هفته بعد چی میشه

چون قسمت هیجانی تون پایینه :)
باید قسمت هیجانی تون بره بالا آدرنالین تون که رفت بالا :))
در مواقع عصبانیت ، ناراحتی اونوقت دوز شوخی و خنده تون میره بالا :دی 
من از بچگی این شکلی بودم :)))
البته من از مادرم به ارث بردم :)
البته بعد از سه ساعت ، دوز شوخی میره 
پایین و یا به گریه می انجامد یا به سکوت :)
معمولا به گریه می انجامد البته خیلی کوتاه و مختصر :) در حد نیمساعت :)
ولی دیگه کمتر غصه میخوری:)
تا میتونین قسمت هیجانات شادتون ببرین بالا ! حالا این قسمت هیجانی میتونه هر چی باشه غیر منتظره باشه خوبه :)
هر چیزی که شادتون کنه :)
بعد کم کم که آدرنالین که رفت بالا کم کم 
این روش تو خودتون پیاده کنین امیدوارم جواب بده البته :)
دکتر واران هستم :دی 

خوشبختم دکتر جان :-) دکتر بعد از این نباشی صلوات :-)))

۰۳ آذر ۲۰:۵۴ پـامـ ـوک
خدا رو شکر ختم به خیر شده. :) ولی منم مثل شمام هر چقدر هم جمله خوب بهم بگن باز به گریه کردنم ادامه میدم.

من بچه که بودم هم این طور بودم، معروف بودم اصلاً، می گفتند این پریسا رو گریه نیاندازید، گریه اش بند نمیاد :-| :-)))))))))))))

خداروشکر که به خیر گذشته پریساجان:)

عزیزمی :-) ممنونم :-*

۰۳ آذر ۰۹:۰۲ دچــ ــــار
چقدر حال و هوای کامنت ها و پاسخ ها عوض شده :) 

خب خدا رو شکر که ناراحت نیستید اینشالله به لطف خدا همیشه باید امید داشت همون که گفتم از این ستون به اون ستون فرجه :)

:-) آره واقعاً خدا رو شکر، خدا رو شکر، خدا رو شکر...

۰۳ آذر ۰۷:۱۰ سید مهدی
غم دنیا رو نخور که ارزششو نداره...شاد باشی

ممنونم سید بزرگوار :-)

۰۲ آذر ۲۱:۲۴ جودی آبوت
خدا رو شکر پریساجون
خیلی خوشحال شدم :)


خدا رو هزار هزار بار شکر :)

مرسی مرسی مرسی جودی جونم، یه دنیا ممنونم :-) :-*

خوب مثل اینکه من وقتی اومدم که به خیر گذشته همه چیز لذا محتوای کامنتم رو از آرزو و ایشالا طوری به خدارو شکر طوری تغییر می‌دم :)))

توکا :-)))))))))))))) از دست تو -:) آره باید لحن پست هم از گریه و زاری به خدا رو شکر طوری تغییر بدهم :-)

۰۲ آذر ۱۴:۵۰ فاطمه .ح
گریه پدیده ی خیلی خوبیه :/ من گریه می کنم پدرم بهم میگه بیشتر گریه کن سبک بشی -_-

چه پدر فهمیده ای :)

۰۲ آذر ۱۰:۳۰ واران :)

وای کامنت Bahar Alone:))

یعنی اول کامنت رو دیدم بعد متن رو :دی

خیلی خندیدم ببخشید :))

ممنونBahar Alone:)


+

پریسا خانوم گریه خوب نیست ها !

هیچوقت گریه نکنین ...

بقول خاله ام حیف نیست چشم های به اون خوشگلی و نازی  چاله ، چوله

توش بیافته هوم ؟:)

خوشحالم که بخیر گذشته :)


++

من هر وقتی خیلی خیلی ناراحت باشم دوز شوخیم میره بالا :دی

تا سه ساعت حداکثر دوز خنده و شادیم میره بالا :دی

بعدِ سه ساعت،  نیمساعت شاید گریه کنم :)

از من یاد بگیر :دی



باید بهم یاد بدهی واران جانم :-) من ناراحت بشم اصلاً نمی تونم بخندم یا شوخی کنم...

۰۲ آذر ۰۸:۳۳ مونا نِوِشته
ای جانم، من چه دیر دیدم این پستت رو :(
ولی خوبه که بخیر گذشته پریسا جونم :* ای نازکی ای نازکی، دل نازکی :***
میسپریم دست خدا، خودش دست کنه ایشالا برات هرچه صلاحه :))

ای نازکی، ای نازکی، دل نازکی :-) :-******** چه خوب بود :-)

۰۲ آذر ۰۶:۳۴ بنت شهرآشوب
چرا اینقدر مردا از گریه ی خانماشون میترسن؟؟؟
چرا نمیدونن که گریه برای زن از نون شب واجب تره. وگرنه غمباد میگیره خدایی نکرده! اونوقت دیگه نمیشه جمعش کرد

آره واقعاً گریه خیلی خاصیت آرامبخشی داره...

۰۱ آذر ۲۱:۴۳ جودی آبوت
عزیییزم پریسا جان

ان شاالله که همونطور که آقا صابر گفت چیزی نشه و اون اشک ها تبدیل بشه به خنده های شوق تو 🌹🌹💖💖

جودی جونمممممم :-) فکر کنم واقعا باید لبخند بزنم، به خیر گذشت :-)

منم امروز گریه کردم، سبک شدم، امیدوارم توام سبک شده باشی پریسا جان
همه ی گریه ها بد نیستن :)
ایشالله همه چی درست میشه... 

آره خیلی کمکم کرد... آدم ته ته ته گریه هاش حالش بهتر میشه انگار...

۰۱ آذر ۱۶:۰۴ بانوی عاشق
منم همیشه وقتی ناراحت و گریه میکنم همسری بهم میگه گریه فایده نداره دردی ور دوا نمیکنه
همیشه باحرفاش آرومم میکنه
ان شالله دلیل اشکات ازبین برن

عزیزی شما، خدا رو شکر برای همه شما که هستین :-)

۰۱ آذر ۱۵:۳۶ نار خاتون
غمت نبینُم بانو!:(
البته اگه گریه کمک میکنه بهت گوش نده:))

گریه ها کردم فراوان، حتی موقع نوشتن این پست نار خاتون جانم...

ولی خوبم الان، به خیر گذشت دیشب

۰۱ آذر ۱۴:۰۷ آقاگل ‌‌‌‌
اول باید بگم دم اقا صابر گرم. به شدت با این حرفاش موافقم. گریه رو بذارید برای همون موقع. که خدای ناکرده اتفاقی که نباید بیفته و بابا میلتون نبود افتاد. الان لبخند بزنید. 
ان شالله که خیر هست. دعا میکنیم که خیر باشه.
 

هوووووووف آقا گل به خیر گذشت :-) ممنونم از دعای خیرت :-)

:( واقعا از ناراحتیت غمگین میشم
خیلی
امیدوارم زود زود اتفاقای خوب برات بیفته

عزیزی برام خیلی، نبینم غمگینت کرده باشم :*

۰۱ آذر ۱۳:۵۷ یا فاطمة الزهراء
ان شاء الله روزی برسه که از ته به گریه هات بخندی صبور باش جانم روزهای آفتابی و شبای مهتابی همین بغلن

چه آرامش بخش روحیه میدی فاطمه جانم :-*

۰۱ آذر ۱۳:۳۶ ملکه بانو
چه خوب گفتن.

ان شاء الله که هر چه هست خیر باشد

سپاس بی پایان :-)

۰۱ آذر ۱۳:۲۷ yalda shirazi
ناراحتی تون منو هم ناراحت میکنه..
نبینم غمتو عشقی!
درست میشه.. دعا میکنم.

یلدا جونم ممنونم از دعای خوبت، به خیر گذشت :-)

۰۱ آذر ۱۲:۵۷ بیست و دو
نمیدونم چرا جس کردم داری مامان میشی!
به هر حال امیدوارم اگر اتفاق بدیه نیفته و اگرم اتفاق خوبیه اما تو نمیخوای خدا دلتو آروم کنه.
و خب این آیه رو هم بنویسمو برم :
چه بسا چیزهایی که شما دوست داشته باشید اما خیر شما در اون نباشه و شر باشه.و چه بسا چیزهایی که شما دوست نداشته باشیدو برای شما خیر باشه.

در حد حس ششم و اینا بود :-))))) ممنونم عزیزم، به خیر گذشت دیشب :-)

۰۱ آذر ۱۲:۳۹ فیلو سوفیا
چه آقای فهمیده ای داری...حیف نیست گریه کنی؟؛)

این حجم غم وقتی میاد آدم رو با خودش می بره شقایق :-(

۰۱ آذر ۱۲:۱۷ Bahar Alone
چ خبره؟صابر کیه؟!!!

شما تازه واردی ها :-)))) همسر محترم است دیگه :-|

۰۱ آذر ۱۲:۱۳ دچــ ــــار
ایشالله که خیره 
بقول اقای صایر
از این ستون به اون ستون فرجه :)

آره بد نیست اوضاع الان، اون طور که فکر می کردم و می ترسیدم نشد خدا رو شکر، باید بخندم الان :-)

۰۱ آذر ۱۲:۰۰ مجله ویترینو
موفق باشید

:-|

۰۱ آذر ۱۱:۴۹ دچــ ــــار
نبینم غم خورشید ایلام و پسته دامغان رو :) 

چی شدست ؟!

می گویم، به کمی زمان نیاز دارم :-(

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
در جستجوی درون و برون...
موضوعات
سروستاه نامه، سنتور (۲۷)
خوشنویسی، تذهیب (۱۷)
کار، iOS، اندروید (۳۷)
زندگی بهتر (۸۴)
یاد ایام (۲۸)
مهلا (۲۳)
صابرانه (۴۵)
از این روزها (۱۶۷)
یک سال بدون... (۱۲)
خانه دوست کجاست؟ (۲۶)
آشپزی، خام گیاهخواری (۱۹)
نی‌نی گولو، لیلی (۱۰۱)
کتابخوانی (۶)
مشاوره (۸)
آن سوی آب‌ها (۸۷)
داستان (۲)
چالش وبلاگی (۱)
آخرین نوشته ها
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
لبه‌ی پیاده‌رو، هم سطح جاده
سیاه و سفید
تنظیم روی فرکانس دیگر
هر نه ماه هم تکرار کنیم!
بیخودی
اعلام حیات :)
کرونا تست
مدرسه
کرونا در یک قدمی
محبوب ترین نوشته ها
لیلی، نام دیگر عشق است...
گاهی بیرون رو نگاه کن
کوچولو بیا*
سهیم شدن
امن‌سازی
یازده ضربدر سه
بسی عشق بودی در این چهار سال
مادرانگی :)
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
سوگواری
پربیننده ترین نوشته ها
لالایی لیلی :)
شفایافتگان
هَکَلچه :-)
مهاجرت
"هل اتی" کجا رفت؟
پسر یا دختر! مسئله این است...
مادر شوهر
روغن کلزا
بی کلید در* :-)
لیلی، مثلِ پری
نوشته های پر بحث تر
هَکَلچه :-)
کوچولو بیا*
لیلی، مثلِ پری
خب تا آخرش رو بگو :-|
لیلی، نام دیگر عشق است...
پسر یا دختر! مسئله این است...
دوبله وسط :-)
بی کلید در* :-)
آشپز که دو تا شد...
سه و چهار :-)
تاریخچه نوشته ها
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۳ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۶ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۸ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۸ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۷ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۹ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۹ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۹ )
دی ۱۳۹۹ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۷ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۸ )
دی ۱۳۹۸ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۸ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۹ )
دی ۱۳۹۷ ( ۸ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۸ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
دی ۱۳۹۶ ( ۷ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۷ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۳ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۳ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۳ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۳ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۳ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۳ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۳ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۲ ( ۳ )
پیوند ها
گروه نرم افزاری پرکا
دامن گلدار اسپی
تیرمن
جولیک
نارخاتون
یک آشنا
آقاگل ملت
ذهن زیبای یلدا
faella
توکا
وقتی فاطمه روز به روز بزرگتر می‌شود
یک مترسک
وایسیـ ورسا
می‌خواهم فاطمه باشم
غرور شکسته
فیلوسوفیا
پرتقال دیوانه
حریری به رنگ آبان
در دیار نیلگون خواب
دکتر میم
خانومی جانم
روزنوشت های میم صاد
پنجره می‌چکد
ریشه در باد
حنا
صخره‌نورد
لافکادیو
هیچ
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان