دادا سهیلا :)

اولین بار که مریم (خواهر صابر که یک نی نی خوشمزه سه ماهه داره به اسم دیبا) از جانب دیبا، به مادر صابر گفت: دادا سهیلا (دادا در زبان کردی یعنی مامان، کتاب "دا" رو شاید خونده باشین، مثلاً)

واکنش صابر این بود: "ما که بچه بودیم از این که بهش بگیم دادا خوشش نمی آمد، حالا چرا نظرش عوض شده :-|"


بعد من با خودم قرار گذاشتم که وقتی اومدند خانه‌مان (قرار بود در راه کانادا به ایلام، در تهران توقف کنند) از خودشون بپرسم، که دوست دارن لیلی چی صداشون کنه...

ولی انگار آن‌قدر این برایم تکرار شده بود که بچگی‌های صابر از مخاطب قرار گرفتن با عنوان "دادا" خوششان نمی‌آمده که وقتی دیدمشان، گفتم: خب چرا "دادا"؟ دوست دارین به جایش لیلی بهتون بگه "مامانی"؟

نگاه مهربانی بهم کرد و گفت: نه! می‌دونی چیه پریسا جون، مامانی هم خیلی خوبه، ولی مریم از من پرسید که دوست دارم دیبا چی صدایم کنه و من گفتم دادا، چون دادا خیلی عنوان قدیمی و اصیل کردی است و الان‌ها دیگه هیچ کس استفاده نمی‌کنه، این طوری دوباره زنده میشه :) حالا اگه تو مامانی رو دوست داری، اشکال نداره، لیلی بگه مامانی :)


یعنی آب شدم رفتم تو زمین :-| چرا اول نپرسیدم: "شما چی دوست دارین؟"

خودم هم نمی دونم...


۱۸
خویش چیه بابا!!!
خوبه اعراب گذاشتم :)))

خوش به معنای مادر زن یا مادر شوهر مثل بخش اول خوشحال تلفظ می شه.
و خب به پدرزن یا پدر شوهر هم میگیم خُسور!

همون اعراب گذاشتی نکته انحرافی بود :))))))))))) آخه خوش، دیگه اعراب نمیخواد خب :)))))


باحال بود، طرف صابر اینا به خانواده همسر (فرق نداره) میگن خسیران، شبیه خسور است :))

۰۳ ارديبهشت ۱۸:۰۳ هولدن کالفیلد
این تیکه از پست یه شاهکاره:
قرار بود در راه کانادا به ایلام، در تهران توقف کنند

اصلا خیلی عالیه :))

:-))))

۰۳ ارديبهشت ۱۲:۱۱ یــاسـᓄـךּ ●‿●
آخی دادا خجالت کشیده :)

من خجالت کشیده بودم ها :-)

پیشامده، پیش میاد :))

:-)

اشکالی نداره کاری که شده :)
دادا خیلی کلمه قشنگیه :)

به نظر من هم خوبه، البته برای من حس مادر رو القا نمی کنه، ولی قشنگه :-)

۰۲ ارديبهشت ۰۹:۳۱ دچــ ــــار
نیازمندم یکی خلاصه ی پست رو بگه :)

:-|

یعنی این تیکه از کانادا به ایلام خیلی باحال بود!!! از یک کشور پیشرفته به یکی از محروم ترین و سنتی ترین و ... استان های ایران.

اصطلاحات قدیمی خیلی خوبه حفظ بشن. خیلی... ولی خب این "خوُشِ" شما (ما به مادر زن و مادر شوهر می گیم خوُش!!!) چرا تو جوونیشون به فکر حفظ فرهنگ و سنت نبودن!

چرا میگین خوش؟ یعنی خویش مثلاً؟ مثل قوم و خویش


صابر هم همین رو میگه :-)

نداستن عیب است :دی 
اصلاح میکنم :))

:-)

کتاب دا رو ۲۵ صفحه شو یه شب خوندم بعد جراغ خاموش کردم که بخوابم تو عالم خواب کل اون صفحات جلوی چشمم بود :|
یادمه وقتی بیدار شدم دیدم چشمام  خیسه و گریه کردم:((
بعدم اون شب  تب کردم
  و صبحش دقیقا چهار تا تبخال کنار لبم مواجه سبز شده بود :|:)
چون تمام خاطرات جنگ برام زنده شده بود...
دیگه ادامه شو نخوندم :|:)
بیشتر یاد عزیزام افتادم بخصوص پدربزرگم :)




+
برای همینه میگن پرسیدن عیب نیست نداستن عیب نیست :))
عیبی نداره حالا خودتون ناراحت نکنین :))
دو روز دیگه فراموشتون میشه ؛)

شما دیگه خودت واردی، نیازی نبود کتاب دا رو بخونی برای معنای دادا :*

عب نداره حالا:دی

:-)

۰۱ ارديبهشت ۲۰:۱۲ مونا نوشته
مامان بزرگ من خانم دوم بابابزرگم بود. بچه‌های خانم اول به مامانشون میگفتن مامان جان، مامان بزرگم از وقتی که ما کوچولو بودیم خودش گفت شما من رو صدا کنین عزیزجون، به بچه‌هایش هم همین رو گفته بود :)) طوری شده شوهر خواهر نانتی مامانم هم صدایش میکنه عزیز! حتی شاید غریبه‌ترها هم :)

+ طوری نیست، چون پس ذهنت بوده که دوست نداشته فرض کردی که خودش نخواسته. این همون احساس آسیب‌پذیر بودنه به نظرم که باید بغلش کنی :)) یعنی همیشه نمیتونی پریسای حواس جمع و با منطق و ملاحظه باشی، بالاخره اشتباه هم پیش میاد!

عزیز جون هم خیلی قشنگه :-)

امان از ابن پس ذهن بودن ها...

خوبه آسیب پذیری رو یادم انداختی :*

خودتو ناراحت نکن! به هر حال منظورتو رسوندی که هر چی دوست داشته باشن رو یاد میدی به دختر گلت ^__^

:-) آخه می خواستم از اولش بپرسم

ما میگیم اکرم خانم در حالی که اسم ایشون کوکبه :|
من هیچ من نگاه!

واقعاً دسته جمعی، ما هیچ، ما نگاه :دی

من به مادربزرگم می گفتم مادر. مامانم هم بهش میگفت مادر. بچه بودم دوست نداشتم اما الان میبینم چقدر قشنگ بوده

به نظر من هم خیلی قشنگه :-)

۳۱ فروردين ۲۲:۵۰ پوریا نوروزی
خیلی کار زیبایی عه که زبان رو نگه می دارید حداقل در اصطلاحات چون متاسفانه اکثر اون هایی که به تهران مهاجرت می کنن لهجه خودشون رو به بچه شون یاد نمی دن و متاسفانه بچه به طور کامل عوض میشه . در همین شهر ها هم داره فارسی تهرانی صحبت میشه و آروم آروم لهجه ها از بین میره
به نظرم کار خیلی قشنگیه ..

ایشالا بتونیم نگهدار زبان های اصیل باشیم :)

۳۱ فروردين ۱۷:۱۴ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
خدا، داداسهیلا و مامان پریسا و باباصابر رو برای لیلی جان و لیلی جان رو برای اینا حفظ کنه:))

ای عزیزمی، ممنونم :)

مادر اینها در روستاشون به  آقای بزرگ فامیلشون میگن دادا.

من لفظ خانم جان رو خیلی دوست دارم..
آنا هم..
بی بی هم.
اصلا مامان بزرگ کلا دوست دارم.

+ در رابطه با خصوصیت.. قربان شما ^_^

یعنی یه معنای سوم برای "دادا" :)))))

من هم "خانم جان" رو دوست دارم، خیلی بار عاطفی داره، به دل میشینه :)

:*

۳۱ فروردين ۱۶:۴۲ آقاگل ‌‌
خیلی جالبه که ما اصفهانیا میگیم دادا. کوردهای مهربون هم میگن دادا. ولی این کجا و اون کجا. دو معنی کاملا متفاوت داره :))

یعنی اینجا هم کاربرد اصفهانی ها بیشتر معروفه تا معنای کردی اش :)

:))
کتاب دا رو خوندم خوشبختانه!

خوبه دیگه، می دونستی از اول معنایش چیه :)

دادا واقعا واژه قشنگیه!!!
خیلی وقته به مامانم نگفتم دا!!!
دلم تنگ شد یهو

صابر هم می گفت بیشتر می گفتم دااااا، "آ" آخرش هم هی می کشیدم :)

۳۱ فروردين ۱۵:۰۵ یا فاطمة الزهراء
خب تقصیر آقا صابره :)) 

:) آره واقعاً، میگم ولی اگه من پرسیده بودم از سهیلاجون که خودش چی بیشتر دوست داره، اون قدر بد نمی شد که مثلاً انگار دارم یه چیزی رو تحمیل می کنم :(

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
در جستجوی درون و برون...
موضوعات
سروستاه نامه، سنتور (۲۷)
خوشنویسی، تذهیب (۱۷)
کار، iOS، اندروید (۳۷)
زندگی بهتر (۸۴)
یاد ایام (۲۸)
مهلا (۲۳)
صابرانه (۴۵)
از این روزها (۱۶۷)
یک سال بدون... (۱۲)
خانه دوست کجاست؟ (۲۶)
آشپزی، خام گیاهخواری (۱۹)
نی‌نی گولو، لیلی (۱۰۱)
کتابخوانی (۶)
مشاوره (۸)
آن سوی آب‌ها (۸۷)
داستان (۲)
چالش وبلاگی (۱)
آخرین نوشته ها
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
لبه‌ی پیاده‌رو، هم سطح جاده
سیاه و سفید
تنظیم روی فرکانس دیگر
هر نه ماه هم تکرار کنیم!
بیخودی
اعلام حیات :)
کرونا تست
مدرسه
کرونا در یک قدمی
محبوب ترین نوشته ها
لیلی، نام دیگر عشق است...
گاهی بیرون رو نگاه کن
کوچولو بیا*
سهیم شدن
امن‌سازی
یازده ضربدر سه
بسی عشق بودی در این چهار سال
مادرانگی :)
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
سوگواری
پربیننده ترین نوشته ها
لالایی لیلی :)
شفایافتگان
هَکَلچه :-)
مهاجرت
"هل اتی" کجا رفت؟
پسر یا دختر! مسئله این است...
مادر شوهر
روغن کلزا
بی کلید در* :-)
لیلی، مثلِ پری
نوشته های پر بحث تر
هَکَلچه :-)
کوچولو بیا*
لیلی، مثلِ پری
خب تا آخرش رو بگو :-|
لیلی، نام دیگر عشق است...
پسر یا دختر! مسئله این است...
دوبله وسط :-)
بی کلید در* :-)
آشپز که دو تا شد...
شهاب الدین*
تاریخچه نوشته ها
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۳ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۶ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۸ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۸ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۷ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۹ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۹ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۹ )
دی ۱۳۹۹ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۷ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۸ )
دی ۱۳۹۸ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۸ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۹ )
دی ۱۳۹۷ ( ۸ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۸ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
دی ۱۳۹۶ ( ۷ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۷ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۳ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۳ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۳ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۳ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۳ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۳ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۳ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۲ ( ۳ )
پیوند ها
گروه نرم افزاری پرکا
دامن گلدار اسپی
تیرمن
جولیک
نارخاتون
یک آشنا
آقاگل ملت
ذهن زیبای یلدا
faella
توکا
وقتی فاطمه روز به روز بزرگتر می‌شود
یک مترسک
وایسیـ ورسا
می‌خواهم فاطمه باشم
غرور شکسته
فیلوسوفیا
پرتقال دیوانه
حریری به رنگ آبان
در دیار نیلگون خواب
دکتر میم
خانومی جانم
روزنوشت های میم صاد
پنجره می‌چکد
ریشه در باد
حنا
صخره‌نورد
لافکادیو
هیچ
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان