Right of way

بعد اولین جلسه عملی رانندگی اینجا کشف کردم چرا آن همه تئوری درباره‌ی رعایت حق تقدم و همه‌ی تست‌های آزمون‌های ماک را روی گوشی درست می‌زنم ولی تو خیابان مدام یوهان اشاره می‌کند که الان حق با ماست برو، الان حق با اونه نرو :-| می‌دونید چرا؟ چون بعد از نه سال رانندگی تو تهران تنها چیزی که از تجربه عملی آموختم این نبوده که حق تقدم سر چهارراه و میدان و دو راهی و ... با کیه، بلکه به قول دوستان اینجا، این عادت بد* است که چطور راه بگیر و چطور راه بده :-| یعنی رانندگی در ایران خلاصه میشه در سه تابلوی توقف ممنوع، ورود ممنوع، یک طرفه به انضمام راه گرفتن و راه دادن، والسلام :)

* یعنی دست می‌اندازم تو فرمون که بگردونم: bad habit، ترمز می‌گیرم ولی قبلش آینه وسط نگاه نکردم: bad habit، سر خط عابر پیاده نگاه نمی‌کنم از اون ور داره یکی میاد: bad habit ... این وسط یک good habit هم نداریم محض دلخوشی :دی

۱۴
۰۲ مهر ۱۱:۳۵ 1 بنده ی خدا

😂ارادتمند

:)

۰۲ مهر ۱۰:۵۱ 1 بنده ی خدا

صبحا حدود 10-11 و عصرا حدود 4-5 نرماله. نمودهای اصفهان واقعی رو داره ولی استرس کمتری ادم متحمل میشه

:))) اصفهان کم از تگزاس نداره

عزیزم :)))) ممنونم اینقدر دقیق زمان دادی :)

۰۱ مهر ۱۷:۵۴ 1 بنده ی خدا

😂 امتحان کنین منتها یه تایم خلوت تو یه خیابون خلوت

حس اصفهان واقعی رو میده اون وقت؟ :دی حس اینو دارم که قراره برم تگزاس

۰۱ مهر ۱۵:۴۷ 1 بنده ی خدا

اومدم بگم رانندگی همیشه برام ترسناک بوده عملیش چون در کسری از صدم ثانیه ادم باید عمل بقیه راننده هارو حدس بزنه و تصمیم بگیره که چیکارکنه بعد کامنت اقاگل رو خوندن و متوجه شدم احیانا جاهای دیگه رانندگی خیلی زیباتر میتونه باشه و این ترسناکیش بخاطر اصفهان بودنشه

واجب شد یه بار اصفهان رانندگی کنم :دی

اگه قصد برگشت به ایران رو در آینده دارین مراقب باشین این bad habit هاتون رو کامل فراموش نکنین، تو ایران بدون اینا نمیشه رانندگی کرد :)

اون bad habit را در رگ و ریشه‌هایم خونه کرده، یادم نمیره :دی

۰۱ مهر ۰۰:۲۹ آقاگل ‌‌

توی ایران شهر به شهر قوانین فرق می‌کنه. مثلاً توی سمیرم همیشه حق با ماشینیه که توی خیابون اصلی هست. اگر کسی بخواد از فرعی وارد اصلی بشه، باید چندباری چهار قل بخونه. بعد فوت کنه به خودش و با نفسی عمیق، وقتی از دو طرف هیچ ماشینی نمیاد بپیچه. تازه در این حالت هنوز هم 20 درصد احتمال تصادف داری.

توی کاشان وضع فرق داره. اینایی که از فرعی وارد اصلی می‌شن، کم و بیش بهشون راه میدن. یک احترام دو طرفۀ متقابل. اما دور میدون‌ها هرکسی برای خودش تصمیم می‌گیره که الان بره یا وایسه. حتی وجود چراغ راهنما هم نمی‌تونه بخشی از مشکلات رو حل کنه.

توی اصفهان عملاً باید احمق باشی که سوار ماشین بشی. رانندگی توی اصفهان مساویه با یک استرس همیشگی. برای همینه که راننده‌های اصفهانی هیچ وقت وزن نرمالی ندارن. یا از استرس چاق می‌شن یا از استرس لاغر می‌شن.

توی تهران و حوالیش هم واقعاً نمی‌فهمم چطوری رانندگی می‌کنم. اگر یکی از بالا نگاه کنه، همه چیز شبیه یک سیستم آشوب‌ناک به نظر می‌رسه که هرلحظه باید قفل کنه. اما به شکل معجزه‌آسایی حرکت ریززره‌ها ادامه داره.  :|

  

خلاصه که به نظرم همون روی پروژۀ دوچرخه‌سواری تمرکز کنین، کم دردسرتره. :)

چقدر خوب توضیح دادین:)))))))) خیلی خوب بود، واقعیت گواهینامه را برای مسافرت بین شهری میخوام، برای داخل شهر ترکیب حمل و نقل عمومی و دوچرخه در نود و پنج درصد مواقع خوب جواب میده ولی مثلا وقتی میخواهی برای یه شهر دیگه اگه با ماشین چهل و پنج دقیقه یه ساعت باشه، با اتوبوس و قطار میشه دو ساعت و نیم، اگه هم تاکسی دربستی بخواهی بگیری بالای ۱۵۰ یورو میشه که اصلا آدم منصرف میشه :-|

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
در جستجوی درون و برون...
موضوعات
سروستاه نامه، سنتور (۲۷)
خوشنویسی، تذهیب (۱۷)
کار، iOS، اندروید (۳۷)
زندگی بهتر (۸۴)
یاد ایام (۲۸)
مهلا (۲۳)
صابرانه (۴۵)
از این روزها (۱۶۷)
یک سال بدون... (۱۲)
خانه دوست کجاست؟ (۲۶)
آشپزی، خام گیاهخواری (۱۹)
نی‌نی گولو، لیلی (۱۰۱)
کتابخوانی (۶)
مشاوره (۸)
آن سوی آب‌ها (۸۷)
داستان (۲)
چالش وبلاگی (۱)
آخرین نوشته ها
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
لبه‌ی پیاده‌رو، هم سطح جاده
سیاه و سفید
تنظیم روی فرکانس دیگر
هر نه ماه هم تکرار کنیم!
بیخودی
اعلام حیات :)
کرونا تست
مدرسه
کرونا در یک قدمی
محبوب ترین نوشته ها
لیلی، نام دیگر عشق است...
گاهی بیرون رو نگاه کن
کوچولو بیا*
سهیم شدن
امن‌سازی
یازده ضربدر سه
بسی عشق بودی در این چهار سال
مادرانگی :)
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
سوگواری
پربیننده ترین نوشته ها
لالایی لیلی :)
شفایافتگان
هَکَلچه :-)
مهاجرت
"هل اتی" کجا رفت؟
پسر یا دختر! مسئله این است...
مادر شوهر
روغن کلزا
بی کلید در* :-)
لیلی، مثلِ پری
نوشته های پر بحث تر
هَکَلچه :-)
کوچولو بیا*
لیلی، مثلِ پری
خب تا آخرش رو بگو :-|
لیلی، نام دیگر عشق است...
پسر یا دختر! مسئله این است...
دوبله وسط :-)
بی کلید در* :-)
آشپز که دو تا شد...
سه و چهار :-)
تاریخچه نوشته ها
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۳ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۶ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۸ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۸ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۷ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۹ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۹ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۹ )
دی ۱۳۹۹ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۷ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۸ )
دی ۱۳۹۸ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۸ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۹ )
دی ۱۳۹۷ ( ۸ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۸ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
دی ۱۳۹۶ ( ۷ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۷ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۳ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۳ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۳ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۳ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۳ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۳ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۳ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۲ ( ۳ )
پیوند ها
گروه نرم افزاری پرکا
دامن گلدار اسپی
تیرمن
جولیک
نارخاتون
یک آشنا
آقاگل ملت
ذهن زیبای یلدا
faella
توکا
وقتی فاطمه روز به روز بزرگتر می‌شود
یک مترسک
وایسیـ ورسا
می‌خواهم فاطمه باشم
غرور شکسته
فیلوسوفیا
پرتقال دیوانه
حریری به رنگ آبان
در دیار نیلگون خواب
دکتر میم
خانومی جانم
روزنوشت های میم صاد
پنجره می‌چکد
ریشه در باد
حنا
صخره‌نورد
لافکادیو
هیچ
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان