حکاکی روی دیوار غار

چند روز قبل همه دیوارهای خانه را از نقاشی‌های لیلی شستم، گفتم اگر سر سیاه زمستان، قرار به تحویل خانه به صاحبخانه باشد، از همین چند روز آفتابی باقیمانده برای فرصت خشک شدن نم دیوار استفاده کنم. حالا لحظه‌ای را تصور کنید که از اتاق خواب برگشتم توی هال، با شانه‌های دردناک، پوست دست رفته و سردرد، بعد از دو روز ساییدن دیوارها با اسکاچ و سیف و می‌بینم که لیلی انبردست به دست در حال کندن دیوار است :-| یعنی دنیا پیش چشمانم سیاه شد! "یعنی این بچه نمی‌فهمد که من این قدر همه جا را سابیدم، حالا می‌خواهد دیوارها را بکند؟!"

خلاصه مثل فرشته عذاب نازل شدم بالای سرش که "انبردست را بده من، همین حالا!" بعد هم گریه و جیغ و "نمیدم و برو" و ... آخر شب، قبل خواب وسط قصه و بازی دو تا سناریو رو کرد، اول این که می‌خواسته بقایای محو نقاشی‌هایش را با انبردست از روی دیوار در بیاره، دوم این‌که این دفعه طوری بکشد که دیگر پاک نشه :( عزیز دلم :(

۱۱
۰۷ مهر ۱۵:۵۱ عاشق بارون... ⠀

من وقتی دبستان بودم٬ خالم اینا قرار بود از خونه‌شون برن و کسی که می‌خواست بیاد هم قرار بود یه بازسازی انجام بده. منم که عاشق نقاشی! یه مجسمه‌ی کوچولویی که خالم داشت رو برداشتم و شروع کردم اندازه‌ی قد خودم کشیدنش! خیلی بزرگ روی دیوار با گچ! هنوزم دلم می‌سوزه که اون روزا دوربین نبود تا از شاهکار هنریم(!) :دی یه عکس داشته باشم! ولی همیشه عاشق نقاشی کشیدن تو ابعاد بزرگ بودم! مثل دیوار! :)) هنوزم برام هیجان انگیزه!

چه خاطره‌ی دلچسبی، به من هم چسبید شنیدنش :) 

من به نقاشی کردن دیوارها با لاک علاقه داشتم :)))

بیا با لیلی یه تیم بشین، این برات با رژ لب تکمیل کنه :))) این بچه لاک رو میزنه رو پارکت، رژ مایع رو به همه جا :-|

۰۵ مهر ۰۸:۲۰ امّــــ شـــهــــر‌آشـــــوبـــــــ

درکت میکنم

خونه مستاجری و بچه داری :|

آره خواهر:(

ای جانم:)) منم بچه بودم تو خونه اجاره ای کلی نقاشی کشیدم رو دیوا تا آخر مامان اینا کاغذ الگو میخرن و اندازه قدم میچشسبونن به دیوار که روی اون بکشم!

شیطون بلائی بودی تو

منتهی نسل جدید ناقلاترن، میره روی میز نهار خوری و اون بالا میکشه، کاغذ رولی هیچ تاثیری روی این بچه نداشت، در آینده نقاش ساختمون میشه، چون فقط دلش میخواد روی دیوار بکشه، رو دیوار، رو پارکت کف زمین، روی در، روی مبل، پشت صندلی ها:-|

۰۴ مهر ۰۵:۳۰ آقاگل ‌‌

این لذت نقاشی روی دیوار رو فکر کنم فقط بچه‌ها درک می‌کنن. به موازاتش ما هم وقتی بچه بودیم گویا درکش می‌کردیم. الان ولی دیگه نه. :)

خسته نباشین.

فکر کنم زیاد دعوامون کردن :)

ممنونم :)

۰۴ مهر ۰۴:۵۶ نیــ روانا

۱- دست پوست رفته یا پوست دست رفته مساله این است:دی

۲- ای جونم بچه آثار هنری شو میخواد 😘😘😘

آره آره دلم سوخت خیلی :)

۰۳ مهر ۲۲:۲۹ منتظر اتفاقات خوب (حورا)

بچگی دنیاش خیلی قشنگ‌تره:-)

اگه بتونیم درک کنیم :(

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
در جستجوی درون و برون...
موضوعات
سروستاه نامه، سنتور (۲۷)
خوشنویسی، تذهیب (۱۷)
کار، iOS، اندروید (۳۷)
زندگی بهتر (۸۴)
یاد ایام (۲۸)
مهلا (۲۳)
صابرانه (۴۵)
از این روزها (۱۶۷)
یک سال بدون... (۱۲)
خانه دوست کجاست؟ (۲۶)
آشپزی، خام گیاهخواری (۱۹)
نی‌نی گولو، لیلی (۱۰۱)
کتابخوانی (۶)
مشاوره (۸)
آن سوی آب‌ها (۸۷)
داستان (۲)
چالش وبلاگی (۱)
آخرین نوشته ها
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
لبه‌ی پیاده‌رو، هم سطح جاده
سیاه و سفید
تنظیم روی فرکانس دیگر
هر نه ماه هم تکرار کنیم!
بیخودی
اعلام حیات :)
کرونا تست
مدرسه
کرونا در یک قدمی
محبوب ترین نوشته ها
لیلی، نام دیگر عشق است...
گاهی بیرون رو نگاه کن
کوچولو بیا*
سهیم شدن
امن‌سازی
یازده ضربدر سه
بسی عشق بودی در این چهار سال
مادرانگی :)
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
سوگواری
پربیننده ترین نوشته ها
لالایی لیلی :)
شفایافتگان
هَکَلچه :-)
مهاجرت
"هل اتی" کجا رفت؟
پسر یا دختر! مسئله این است...
مادر شوهر
روغن کلزا
بی کلید در* :-)
لیلی، مثلِ پری
نوشته های پر بحث تر
هَکَلچه :-)
کوچولو بیا*
لیلی، مثلِ پری
خب تا آخرش رو بگو :-|
لیلی، نام دیگر عشق است...
پسر یا دختر! مسئله این است...
دوبله وسط :-)
بی کلید در* :-)
آشپز که دو تا شد...
سه و چهار :-)
تاریخچه نوشته ها
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۳ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۶ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۸ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۸ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۷ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۹ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۹ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۹ )
دی ۱۳۹۹ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۷ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۸ )
دی ۱۳۹۸ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۸ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۹ )
دی ۱۳۹۷ ( ۸ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۸ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
دی ۱۳۹۶ ( ۷ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۷ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۳ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۳ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۳ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۳ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۳ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۳ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۳ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۲ ( ۳ )
پیوند ها
گروه نرم افزاری پرکا
دامن گلدار اسپی
تیرمن
جولیک
نارخاتون
یک آشنا
آقاگل ملت
ذهن زیبای یلدا
faella
توکا
وقتی فاطمه روز به روز بزرگتر می‌شود
یک مترسک
وایسیـ ورسا
می‌خواهم فاطمه باشم
غرور شکسته
فیلوسوفیا
پرتقال دیوانه
حریری به رنگ آبان
در دیار نیلگون خواب
دکتر میم
خانومی جانم
روزنوشت های میم صاد
پنجره می‌چکد
ریشه در باد
حنا
صخره‌نورد
لافکادیو
هیچ
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان