فکر میکردم مشکل ساعت آخر دوشنبه-پنجشنبه این است که لیست موضوعی برای نوشتن در وبلاگ ندارم، ولی الان که لیست را گذاشتم جلوی رویم و بالا و پایین میکنم و هیچی نمیتوانم بنویسم میتوانم به خودم دلداری بدهم که مشکل از خستگی است :)
فکر میکردم مشکل ساعت آخر دوشنبه-پنجشنبه این است که لیست موضوعی برای نوشتن در وبلاگ ندارم، ولی الان که لیست را گذاشتم جلوی رویم و بالا و پایین میکنم و هیچی نمیتوانم بنویسم میتوانم به خودم دلداری بدهم که مشکل از خستگی است :)
اوه مای گاد
تا حالا تو عمرم اینقدر قانع نشده بودم
فلسفه جالبی پشتش بود
مرسی ازت که کامل توضیح دادی 🌸🌸🌸
:))))
خیلی خوشحال شدم از شنیدن اینکه نوشته هام براتون خوشاینده، ممنون که گفتید :)
عزیز دلم :)
واسه نوشتن بیشتر باید حسش باشه. زمان تعیین کنین و بهش اجبار، حسش دیگه نمیاد و نوشته دلی نمیشه .
شما رو ارجاع میدهم به پاسخم به نیروانا:)
اون زمان ها که دوشنبه ها مینوشتم گاهی این مشکل رو داشتم
اوهوم میفهمم ولی همیشه منتظر دوشنبههای وبلاگت بودم، اهلی شده بودم، یه انتظار خوشایند بود برام
به نظرم مشکل اصلی اینه که زیادی خودتو تو قید و بند دوشنبه-پنجشنبه قرار دادی
ولکن این قرارداد رو
هر وقت دلت خواست و موقعیتش بود و حرفی برای شیر کردن داشتی بنویسش
شاید ی.روز بشه سه تا پست شایدم ی هفته کامل حرفی برای گفتن نباشه
داستان اصلی دوشنبه پنجشنبههای من به زمانی بر میگرده که جیمز کلیر نویسنده نشده بود و یه newsletter میفرستاد دوشنبه پنجشنبه با این تعبیر که از ۱۰۴ مطلبی که در سال مینویسم حتما ده تا بیست تاش قابل قبول