بهدخت

چندوقت قبل یک کلاس غیرحضوری ثبت نام کردم، که شامل چهار جلسه‌ی ۷ ساعته می‌شد. زمان برگزاری کلاس پنج‌شنبه جمعه بود و زمان ثبت نام، با یک اشتباه لپی، فکر کردم که هفته دوم برگزاری کلاس تهرانم که نبودم :دی

از دو جلسه اول کلاس هم کمابیش راضی نبودم، یعنی وقتی وسط کلاس فکر می‌کنم که دارم وقت تلف می‌کنم و این‌ها را که خودم بلد بودم و شروع می‌کنم به مقایسه قیمت با جاهای دیگر، برای من یعنی نارضایتی. 

با این حال اتفاق عجیبی افتاد، بعد از جلسه دوم در حالی‌که با بی میلی داشتم به کامنت یکی از هم دوره‌ای‌ها در گروه تلگرامی کلاس جواب می‌دادم، پیامی دریافت کردم از یک فرد ناشناس که دوستی بود که ۲۶ سال قبل گم کرده بودم ...و همه‌ی این سال‌ها، علیرغم فراگیر شدن شبکه‌های اجتماعی هیچ وقت پیدایش نکردم...

خیره ماندم به صفحه گوشی و به این فکر کردم که حتی اگر تنها حکمت شرکت در این دوره مجازی همین یافتن دوستم باشد، می‌ارزد :)

۲ حبه چیده شد. ۲۰

برنامه‌ریزی

فکر می‌کنم انعطاف پذیری‌ام در حد قابل قبولی داره بهتر میشه، این رو از شناور بودن برنامه‌ریزی دید و بازدید دوست و آشنا و فامیل در سفر به تهران میشه دید، برنامه‌های دیداری که دو هفته قبل ست کردم هیچ کدام شبیه برنامه اولیه پیش نمیره ولی من شاد، راضی و خوشحالم و از این تغییرات لذت می‌برم :) تو mbti میگن وقتی یک J هستی با آپشن P. مثل روزی که فهمیدی حسن ریوندی در تست mbti درونگرا است و با چشمان گرد شده گفتی مگه میشه؟ :)

۶ حبه چیده شد. ۹

شاید آرزوی کسی باشی

این پست قرار نیست که نوشته‌ای داشته باشد، تلنگری است برایم که یادم بماند در زمانه‌ای که مثل فانوس دریایی چسبیده‌ام به " خانه‌ی دوست کجاست"، کسی از گذشته‌ها پیدایش شد با دلی شکسته و رنجی عمیق. پیدا شد که یادم بیاورد روزگاری آرزوی کسی بودم، همان روزهایی که تلاش می‌کردم برای تنهایی یک تازه مادر کاری بکنم...

۷ حبه چیده شد. ۱۴

ستاره قطبی

غزال جان نصیری می‌گفت: آرزو مثل ستاره قطبی است، خواسته‌ها مثل فانوس دریایی، سوار قایق نیازها بشو به سمت ایستگاه بعدی*، فانوس دریایی بعدی، در حالی‌که چشمت به ستاره قطبی است که راه را گم نکنی.

حالا من هر چی می‌خواهم یک آرزوی بزرگ خلق کنم (می‌گفت اگر آرزو ندارید، خلق کنید) هی چک می‌کنم و می‌بینم که خواسته است، نکند تبدیل کردنش به آرزو برای کتمان مسئولیت باشد؟

* حتی این قدر مسیر را پله پله ترسیم کن که برسی به گام بعدی، همان قدری که head lamp جلوی پایت را روشن کرده است.

 

۴ حبه چیده شد. ۸

پاتریشیا*

کی فکرش رو می‌کرد که یک روز برای یاد دادن نحوه تلفظ اسمم به ملت، دست به دامن پاریس بشم (Parissa)؟ :دی یعنی رسما از آموزش مفهوم پری و سا در فارسی دست شسته‌ام، تا اشارتی به پاریس می‌کنی در چشم بر هم زدنی تلفظ ملت درست خواهد شد :)

* یکی از عناوین من در یک نوشته‌ی قدیمی در بلاگفا

۳ حبه چیده شد. ۱۳

دریچه چشم کودک

می‌گویند که هیچ اتفاقی نیست که در همه انسان‌ها احساس مشترکی ایجاد کند، حتی تولد یا مرگ برای بعضی‌ها احساس شادی و شعف و در دیگران غم و اندوه و سوگواری است... یکی از راه‌های دیدن دنیا از دریچه چشم کودک یادآوری خاطرات کودکی ما است که این روزها که به مدد شبه چهارپایه‌ای که لیلی از یکی سطل‌ها برای خودش ساخته است و کمتر جایی در خانه دور از دسترس می‌نماید، بیشتر به چشم می‌آید.

این که خاطرات خوش و هیجان انگیز کودکی‌ام از کشوی اول دراور اتاق مامان و بابا آمیخته است با عطر و رنگ و یادگاری‌ها و یادداشت‌های کوچک مامان، چقدر در افزایش قابل مقایسه‌ی صبر و حوصله‌ی من هنگام اکتشاف کشوی لوازم من توسط لیلی موثر است :) 

۱ حبه چیده شد. ۱۵

بر سر دوراهی

هیچ چیز دنیا واضح نیست که با برنامه‌ریزی دقیق بتوانی قابل پیش بینی‌اش کنی، گاهی فقط باید دل بدهی به مِه و ادامه بدهی و الخیر فی ما وقع... تا متوجه بشوی که قدرت در جاده‌های مه‌آلود یک نفره است که بعد از یک مدت، برای تو مه‌آلود نمی‌ماند و تبدیل میشه به جاده منحصر به فرد تجلی تو...

پ.ن. برداشت آزاد از سمینار صوتی آشتی با سایه، سهیل رضایی

۲ حبه چیده شد. ۱۷

چطوری ایرانی؟

با جگرگوشه در رستوران نشسته بودیم و یکی از این کلاه‌های دست ساز مرسوم رستوران‌ها را گذاشته بود و دلبری می‌کرد، میز کنار ما چند نفر نشسته بودند از آسیای شرقی و بعد از چند تا گوگولی مگولی گفتن به زبان خودشان :دی یکی‌شان پرسید که ما اهل کجاییم؟ و بعد از شنیدن جواب، مکثی کوتاه کرد و شروع کرد به تکرار یه کلمه‌ای که نمی‌فهمیدم چیه :-| و وسطش هی می‌گفت ایران؟ و همون کلمه :-|

آخرش ناامید شد، گفت how are you و من تازه دستگیرم شد که داره تلاش می‌کنه بگه "چطوری" :-) این طوری میگفت choootooori با استرس جابجا و تلفظ چ شبیه هر چی به غیر از چ :دی

۸ حبه چیده شد. ۱۷

شاگرد آخر کلاس

همه‌ی سال‌های درس خواندن، ما را با توهم شاگرد اول بودن یا آرزوی رسیدن به‌اش بزرگ می‌کنند، این که بین شاگرد اول و آخر تفاوتی هست، بین بیست و ۱۹.۷۵... سال‌ها بعد وقتی یک جامعه با کمال‌گرایی منفی و ocpd و هزار جور تله نقص و شرم و طردشدگی و رهاشدگی و "من به اندازه‌ی کافی خوب نیستم" تحویل گرفتیم، تازه می‌گردیم دنبال راه حل...

انگار وقتی سندروم شاگرد اول بودن داری، مهاجرت و زندگی در جایی خارج از دایره امن (حیطه‌ی چیرگی‌ها و مهارت‌ها) برای تو درست شده، درست شده که گاهی، جایی وسط میدان، وقتی بیم "بهترین نبودن" داری، ناچار و ناخودآگاه چنگ نزنی به اجتناب، حمله یا تسلیم. بلکه ماندن را بپذیری، با همه رنج‌هایش، با شجاعتِ آسیب پذیر بودن، حتی وقتی شاگرد آخر هستی یا قرار هست بشوی، چون با تجربه‌ی رنج‌هایی که "خیال" می‌کنی "آخر بودن" دارد، می‌بینی که تنها نیستی، نه به اندازه تنهاییِ همیشه بی‌نقص بودنِ شاگرد اول... آنجا ته کلاس، شانه‌ای هست برای گریه، دستی هست برای نوازش و امیدی هست برای ادامه. شاگرد آخرها تنها نیستند...

پ.ن. اگر اهل پادکست گوش کردن هستید، اپیزود ۲۵ پادکست bplus را از دست ندهید، مهره‌ی حیاتی!

۵ حبه چیده شد. ۱۸

مدینه فاضله

هیچ می‌دانستید هیچ مدینه‌ی فاضله‌ای این ور دنیا وجود ندارد؟ در واقع هیچ‌کجا وجود ندارد!

مدینه‌ی فاضله از تفکر سیاه و سفید می‌آید که القا می‌کند ما در بدبختی و جهل مرکب، ابدالدهر مانده‌ایم و آن ور دنیا همه در بینش عمیق و خوشبختی غلت می‌زنند، که نظام آموزشی ما رفتارنگر و رقابتی و ... است و آن ور دنیا همه انسان‌نگر و نه تنبیه-نه تشویق، که سیستم حمل و نقل ما دیزلی و هندلی است و آنجا ساعت حرکت اتوبوس‌ها از پیش ثبت شده و هرگز یک دقیقه جابجا نمی‌شود...

باور کنید یا نه این‌طور نیست! مدینه فاضله نداریم چون نظام گردش دنیا سیاه و سفید نیست، خاکستری است، حالا برای ما در یک بخش‌هایی خاکستری پررنگ، آن ور دنیا خاکستری کمرنگ، برای ما در بخش‌های دیگری خاکستری کمرنگ، برای آن‌ها پررنگ... 

* عنوان نوشته را از آرمان‌شهر به مدینه فاضله تغییر دادم که به منظور من نزدیکتر باشد :)

۱۲ حبه چیده شد. ۲۰
در جستجوی درون و برون...
موضوعات
سروستاه نامه، سنتور (۲۷)
خوشنویسی، تذهیب (۱۷)
کار، iOS، اندروید (۳۷)
زندگی بهتر (۸۴)
یاد ایام (۲۸)
مهلا (۲۳)
صابرانه (۴۵)
از این روزها (۱۶۷)
یک سال بدون... (۱۲)
خانه دوست کجاست؟ (۲۶)
آشپزی، خام گیاهخواری (۱۹)
نی‌نی گولو، لیلی (۱۰۱)
کتابخوانی (۶)
مشاوره (۸)
آن سوی آب‌ها (۸۷)
داستان (۲)
چالش وبلاگی (۱)
آخرین نوشته ها
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
لبه‌ی پیاده‌رو، هم سطح جاده
سیاه و سفید
تنظیم روی فرکانس دیگر
هر نه ماه هم تکرار کنیم!
بیخودی
اعلام حیات :)
کرونا تست
مدرسه
کرونا در یک قدمی
محبوب ترین نوشته ها
لیلی، نام دیگر عشق است...
گاهی بیرون رو نگاه کن
کوچولو بیا*
سهیم شدن
امن‌سازی
یازده ضربدر سه
بسی عشق بودی در این چهار سال
مادرانگی :)
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
سوگواری
پربیننده ترین نوشته ها
لالایی لیلی :)
شفایافتگان
هَکَلچه :-)
مهاجرت
"هل اتی" کجا رفت؟
پسر یا دختر! مسئله این است...
مادر شوهر
روغن کلزا
بی کلید در* :-)
لیلی، مثلِ پری
نوشته های پر بحث تر
هَکَلچه :-)
کوچولو بیا*
لیلی، مثلِ پری
خب تا آخرش رو بگو :-|
لیلی، نام دیگر عشق است...
پسر یا دختر! مسئله این است...
دوبله وسط :-)
بی کلید در* :-)
آشپز که دو تا شد...
سه و چهار :-)
تاریخچه نوشته ها
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۳ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۶ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۸ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۸ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۷ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۹ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۹ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۹ )
دی ۱۳۹۹ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۷ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۸ )
دی ۱۳۹۸ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۸ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۹ )
دی ۱۳۹۷ ( ۸ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۸ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
دی ۱۳۹۶ ( ۷ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۷ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۳ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۳ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۳ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۳ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۳ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۳ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۳ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۲ ( ۳ )
پیوند ها
گروه نرم افزاری پرکا
دامن گلدار اسپی
تیرمن
جولیک
نارخاتون
یک آشنا
آقاگل ملت
ذهن زیبای یلدا
faella
توکا
وقتی فاطمه روز به روز بزرگتر می‌شود
یک مترسک
وایسیـ ورسا
می‌خواهم فاطمه باشم
غرور شکسته
فیلوسوفیا
پرتقال دیوانه
حریری به رنگ آبان
در دیار نیلگون خواب
دکتر میم
خانومی جانم
روزنوشت های میم صاد
پنجره می‌چکد
ریشه در باد
حنا
صخره‌نورد
لافکادیو
هیچ
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان