ذهن شلوغ

آیا می‌دانستید برای شکوفایی خلاقیت و جوانه زدن ایده باید ذهنتان را خلوت کنید؟

یعنی چی؟ یعنی اگه از ۵ صبح تا ۱۱ شب یه برنامه‌ای چیده باشید که جای نفس کشیدن هم نداره، از مغز بیچاره‌تون انتظار نداشته باشید ساعت ۵ عصر، بعد از ۱۲ ساعت چرتکه انداختن، وقتی کودک یک ساله‌تون یک نفری رو می‌خواهد که نیست (مثلاً پدرش) یک جایگزین استثنایی پیشنهاد بده:-/

 باید استراحت کنید تا مغزتان آشغال‌هایش رو بریزه دور، از من گفتن :-)

۱۰ حبه چیده شد. ۱۲

آقای حکایتی، اسم قصه‌گوی ماست...

این دفعه وسط کارگاه مادر و کودک لیلی بغض کردم...

 اول مهر بود، هوای بعد از ظهر به طرز غریبی بوی پاییز می‌داد و من هیچ کدوم از مامان‌های این دوره رو نمی‌شناختم و اون‌ها همه‌شون همدیگر رو می‌شناختند (یعنی مرگ من لحظه ورود به جمعی است که همه از قبل همدیگر رو ‌می‌شناسند و من تازه وارد هستم)، بعد نمی‌دونم چرا مربی کارگاه تصمیم گرفت برای یه سری فسقل بچه زیر دو سال آهنگ آقای حکایتی رو بذاره*

و من یاد چه خاطره‌ای افتادم که دلم خواست بزنم زیر گریه؟ نمی‌دونم... فقط می‌دونم ترکیب بوی پاییز و حس غربت و آقای حکایتی من رو پرت کرد به یه خاطره خیلی دور  غمگین که یادم نمیاد :-(


* البته می‌دونم هفتاد درصد مخاطبین اینجا هم با مجموعه آقای حکایتی و آهنگ اولش و عباس و ... هیچ خاطره‌ای ندارند، ولی اگر خاطره دارید بگین که دلم شاد بشه :-)

۱۳ حبه چیده شد. ۱۷

زندگی خود را دوباره بیافرینید*

* این کتاب را بخوانید، هر جا که دیدید، از دوستتان امانت بگیرید، از کتابخونه، پول قرض کنید بخرید، گروه خوانی کنید ...

با ترجمه دکتر "حسن حمید پور"

اسمش خیلی تجاری به نظر میاد، آدم رو یاد این کتاب‌های روانشناسی زرد می‌اندازد، ولی این طور نیست، جفری یانگ شاهکارش، طرحواره درمانی، رو داخلش توضیح داده، به زبان قابل فهم برای همه، به سبک کتاب‌های خود یاری، ترکیب روانکاوی و شناختی-رفتاری درمانی :-)


کتاب رو بخونید و تمرین‌هایش رو انجام بدهید، قرار است زندگی‌مان را دوباره بیافرینیم :-)

لینک خرید از انتشارات ارجمند

۱۳ حبه چیده شد. ۱۳

اگر دین ندارید...

از این که همین دو پر ایمانی که برایم مونده رو می‌خواهند سیاسی کنند، خوشم نمیاد!

از این که امام حسین و عاشورا و شهادت رو جناح بندی کنند، خوشم نمیاد!

از این که روز عاشورایی یه چفیه گذاشتیم سر لیلی مثلا مدل این بچه‌های تعزیه‌ها بشه و بگن چرا سر بچه یک ساله روسری کردی، خوشم نمیاد!

از این که در سال چهلم (با توجه به سابقه مقدس بودن عدد چهل) به روزگاری دراومدیم که به جای با امید به هم قوت قلب دادن که چی کار باید بکنیم، هر روز با ناچاری غر می‌زنیم که حالا قراره چی بشه...

خوشم نمیاد؟ بله، از این یکی واقعاً خوشم نمیاد :-| 


کلاً از منفعل بودن، اسیر جبر بودن، در چنگال قضا و قدر گرفتار بودن و امثالهم خوشم نمیاد، حس اختیار داشتن آدمی رو ازم می‌گیره ....



۱۴ حبه چیده شد. ۲۰

همسایه

امروز با مامانای گروه جوجکان غرب رفته‌ بودیم بیرون، یکی از مامانا وقتی می‌خواست درباره شیطنت‌های جوجه‌اش بگه، به جای اسم نبرم و اینا می‌گفت همسایه :-) مثلاً: 

"گفته‌بودم به‌تون که همسایه‌مون تلویزیون رو شست؟ 

دادند برای تعمیر، شده ۸۰۰هزار تومن :-/ تو این اوضاع بی‌پولی و گرونی...

خلاصه که مراقب همسایه‌تون باشید، موقع آب بازی "


ما: : دی

همسایه شوینده تلویزیون: :-؟

همسایه واقعی: :-/


۱۶ حبه چیده شد. ۱۴

جراتمندی...

می‌گفت: یک خط را در نظر بگیر، یک سر خط خشم گرم است، یعنی داد، فریاد، پرخاش که در اوج داغی میرسه به کتک کاری و زد و خورد و اون سرش که سرد شده میشه قهر، تحقیر، بی محلی...

راه درست چیه؟ جراتمندی، ما از داد و بیداد و قهر و بی‌محلی دنبال چی هستیم؟ که نیازمان برآورده بشه (به دوست داشته شدن، به مهربانی، به حمایت...) که در نهایت با این روش‌ها برآورده نمیشه :-| باید تمرین کنیم که بدون قضاوت کردن کل شخصیت مخاطب، احساس و نیازمان رو در آرامش بیان کنیم. با خودمان دو دو تا چهار تا کنیم که واقعا چی می‌خواستم که در نهایت قهر کردم، که داد کشیدم سرش؟


در همین راستا یک کتاب جالب پیدا کردم به نام "موهبت شگفت انگیز خشم"، نوشته مارشال روزنبرگ (نویسنده کتاب ارتباط بدون خشونت)، باشد که رستگار شویم :-)

۷ حبه چیده شد. ۱۱

جوجکان غرب :-)

یک گروه از مادران ساکن غرب تهران با بچه‌هایی از ۱۴ تا ۳۰ ماه* دور هم جمع شدیم توی یه گروه تلگرامی که اسمش را گذاشتم جوجکان غرب :-)

امروز عصر یه دورهمی مادر و کودک رفتیم پارک فراز و کلی حرف روانشناسی و شناخت احساسات زدیم و بچه‌ها هم کلی بازی کردند و رقصیدند :-)

اولین دورهمی مادر و کودکی بود که اینقدر خوش گذشت، جای شما خالی:)


* البته خارج گستره هم داریم یه چندتا، ولی عمده گروه در همین بازه هستند.


پ.ن. نکات خلاف قانون متن را بیابید:دی

۵ حبه چیده شد. ۱۳

تمرین موثر ذهن آگاهی :)

ذهن آگاهی ترجمه‌ای است برای کلمه mindfulness، یک جورهایی به معنای توجه به حال یا حضور در لحظه :) 

حالا انواع روش‌ها پیشنهاد می‌شود، از تنفس شکمی و توجه به دم و بازدم تا چک کردن حواس پنجگانه (الان چی می‌بینم؟ چی می‌شنوم؟ بوی چی میاد؟ ...)، یا راه رفتن و هماهنگی دم و بازدم با شماره گام‌ها، حتی حضور داشتن هنگام خوردن چیزی، مزه مزه کردن، خوب جویدن، به مزه‌اش فکر کردن انگار که بار اول است که می‌خواهی بچشی...

من اما چند وقتی است روش دیگری پیدا کرده‌ام برای جدایی از غوطه وری در گذشته و آینده و چسبیدن به حال، همان لحظه‌ای که هستم، همان دم، از همه روش‌ها کارآمدتر...

و آن چیزی نیست جز: با طمانینه نگاه کردن به لیلی :)‌ به موهایش، به مژه‌های نازش، به لپش، چونه، به لبخندش، به چشم‌هایش...

تبارک الله... چه معجزه‌ای است انسان :)

۱۱ حبه چیده شد. ۱۸

تعادل

حفظ تعادل در زندگی این روزهای من سخت شده...

به لیست عادت‌های سلامتی (آب خوردن، خواب کافی، ورزش، ویتامین و مراقبت از سینوزیت) که می‌پردازم، می‌بینم کار از اون طرف لیست افتاده بیرون و حداکثر روزی دو ساعت نصیبش شده و نگرانی و دلشوره خفه‌ام می‌کند و می‌روم پیش مشاور :-|

روی انجام کار که متمرکز میشم، حس می‌کنم معده درد قدیمی هر روز بهم سلام می‌کنه، دست‌ها و گردنم تیر می‌کشه و تیغه دماغم بوی پاییز می‌دهد :-|

از آن طرف لیلی هست با همه کارهایی که می‌خواهم برایش انجام دهم، کارگاه‌های مادر و کودک، گردش در پارک/خانه بازی با همسالان، دورهمی خانگی با همسالان، پارک دوتایی، موسیقی، آب بازی، ...

به نظرتون در موقع فشار اول از همه، کدوم یکی از موارد بالا رو حذف می‌کنم؟


بله، درست حدس زدین، مورد اول :-| در نتیجه الان یه پریسای از نظر روحی stable و از نظر جسمی داغون هستم که به علت خوردن غذای بیرون مسموم شده و دو ساعت بالا آورده، دوباره آب به اندازه کافی نمی‌خوره و دست و گردنش خشک شده، سینوزیت؟ سلام گرمی می‌رسونده بهتون :-/

۸ حبه چیده شد. ۱۰

مسواک

می‌خواهم به لیلی مسواک زدن یاد بدهم، چرا؟ چون همه انگشت‌هایم قلم شده سر مسواک انگشتی و دندون‌های تیزش :دی

حالا قدم اول چیه؟ این که مسواک رو خودش بکنه توی دهنش که مشکلی نیست، چون دندان‌ها در حال درآمدن بوده و جایشان می‌خوارد!

قدم بعدی چیه؟ آب رو تف کنه بیرون!


حالا چند روز قبل گذاشته بودمش لبه ظرفشویی و آب را پر می‌کردم توی دهنم و تف می کردم توی سینک که یاد بگیره،‌ او هم من رو خیره نگاه می‌کرد و غش غش می‌خندید، بعد لپ‌هایش رو پر آب می‌کرد و همه را قورت می‌داد :)

دلم می‌خواست خودش هم قورت بدهم اون موقع :دی

۱۵ حبه چیده شد. ۱۶
در جستجوی درون و برون...
موضوعات
سروستاه نامه، سنتور (۲۷)
خوشنویسی، تذهیب (۱۷)
کار، iOS، اندروید (۳۷)
زندگی بهتر (۸۴)
یاد ایام (۲۸)
مهلا (۲۳)
صابرانه (۴۵)
از این روزها (۱۶۷)
یک سال بدون... (۱۲)
خانه دوست کجاست؟ (۲۶)
آشپزی، خام گیاهخواری (۱۹)
نی‌نی گولو، لیلی (۱۰۱)
کتابخوانی (۶)
مشاوره (۸)
آن سوی آب‌ها (۸۷)
داستان (۲)
چالش وبلاگی (۱)
آخرین نوشته ها
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
لبه‌ی پیاده‌رو، هم سطح جاده
سیاه و سفید
تنظیم روی فرکانس دیگر
هر نه ماه هم تکرار کنیم!
بیخودی
اعلام حیات :)
کرونا تست
مدرسه
کرونا در یک قدمی
محبوب ترین نوشته ها
لیلی، نام دیگر عشق است...
گاهی بیرون رو نگاه کن
کوچولو بیا*
سهیم شدن
امن‌سازی
یازده ضربدر سه
بسی عشق بودی در این چهار سال
مادرانگی :)
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
سوگواری
پربیننده ترین نوشته ها
لالایی لیلی :)
شفایافتگان
هَکَلچه :-)
مهاجرت
"هل اتی" کجا رفت؟
پسر یا دختر! مسئله این است...
مادر شوهر
روغن کلزا
بی کلید در* :-)
لیلی، مثلِ پری
نوشته های پر بحث تر
هَکَلچه :-)
کوچولو بیا*
لیلی، مثلِ پری
خب تا آخرش رو بگو :-|
لیلی، نام دیگر عشق است...
پسر یا دختر! مسئله این است...
دوبله وسط :-)
بی کلید در* :-)
آشپز که دو تا شد...
شهاب الدین*
تاریخچه نوشته ها
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۳ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۶ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۸ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۸ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۷ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۹ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۹ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۹ )
دی ۱۳۹۹ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۷ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۸ )
دی ۱۳۹۸ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۸ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۹ )
دی ۱۳۹۷ ( ۸ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۸ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
دی ۱۳۹۶ ( ۷ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۷ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۳ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۳ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۳ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۳ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۳ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۳ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۳ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۲ ( ۳ )
پیوند ها
گروه نرم افزاری پرکا
دامن گلدار اسپی
تیرمن
جولیک
نارخاتون
یک آشنا
آقاگل ملت
ذهن زیبای یلدا
faella
توکا
وقتی فاطمه روز به روز بزرگتر می‌شود
یک مترسک
وایسیـ ورسا
می‌خواهم فاطمه باشم
غرور شکسته
فیلوسوفیا
پرتقال دیوانه
حریری به رنگ آبان
در دیار نیلگون خواب
دکتر میم
خانومی جانم
روزنوشت های میم صاد
پنجره می‌چکد
ریشه در باد
حنا
صخره‌نورد
لافکادیو
هیچ
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان