اعتصاب غذا

به مربی لیلی میگم: خب این که بچه‌های دیگه همه اینجا شاد هستند که دلیل نمیشه، بچه‌ها متفاوتند (در واقع می‌خواستم بگم هر بچه منحصر بفرد است، ولی کلمه‌اش به ذهنم نرسید، بعدتر دوستی بهم گفت می‌تونستی بگی unique) لیلی در خانه، پارک و خونه همه دوستان و آشنایان خیلی بچه شاد و پر جنب و جوشی است و غذا خوردن رو خیلی دوست داره، وقتی این‌جا پیش شما هیچی نمی‌خوره و همه‌اش می‌خواد بخوابه، برای من نشانه این است که راحت نیست، خوش نیست، و این برای من مهمتر از هر چیز دیگه است!
ناگفته نماند وقتی به تغییر مهد لیلی فکر می‌کنم مور مور میشم :-( حتی فکر می‌کنم شاید مهد رفتن برایش زود بوده و بهتره بیاد ور دل خودم، در هر حال که من اینجا کار پاره وقت سه روز در هفته پیدا نکردم...
۵ حبه چیده شد. ۱۰

مخلوط کن بی در

به نظرتون ترکیب توانایی‌های حرکتی رو به رشد، دویدن، پریدن، جهیدن، بالا رفتن از دیوار راست، مهارت‌های کلامی فزاینده، جمله‌های سه چهار کلمه‌ای، گنجینه کلمات در حال تکمیل و طوطی سخن‌گو با احساسات انفجاری غیر قابل کنترل چی خواهد شد؟

یعنی جوجه‌ای که کشوهای دراور خانه صاحبخونه رو کشیده بیرون، در حالی که به عنوان پله داره ازشون میره بالا، فریاد پیروزمندانه پله پله، بالا بالا سر میده و اگر در فرآیند فتح قله‌ ورود کنی با مخلوطی از جیغ و گریه و نه نه رو به رو خواهی شد، در غیر این صورت وسط راه شاهد سرنگونی و سقوط یا درخواست کمک برای مشارکت در جرم و صعود هستی :)

تبریک میگم به دنیای دو سالگی خوش اومدید :-|

۳ حبه چیده شد. ۱۸

لیلی، جانِ مامان

می‌دونی جانِ مادر :* من همیشه روز تولدم رو دوست داشتم، از وقتی که یادم میاد و حتما اون قبل‌ترها که یادم نمیاد... این که روز تولد یک نفر دیگه رو هم اندازه خودم دوست داشته باشم از محالات است، مگر این که برایم تولد دوباره باشه...

تولد دو سالگی‌ات مبارک، جگرگوشه :* 

۱۸ حبه چیده شد. ۲۲

مامان لالا :)

یکی از چالش‌های اخیر من این است که موقع خواندن داستان قبل خواب، لالایی یا وقتی که می‌خواهم ادای خوابیدن رو در بیاورم که "لیلی جان ببین مامان خوابید، تو هم بخوابی دخترم..." واقعا خوابم می‌بره :-|

و نه این که یک کله بروم تا صبح، یه هو می بینی ساعت یک، دو، یک ساعتی حوالی نیمه شب بیدار میشم، با دندان نشُسته، نماز نخونده و از همه داغون‌تر این که دیگه خوابم هم نمی‌بره و یکی دو ساعت به سقف باید خیره بشم و گوسفند بشمارم :-|

* وقتی اذان مغرب ساعت ده و بیست دقیقه شب است، دیگه در نظر بگیرید ساعت هشت که لیلی می‌خوابه عصر محسوب میشه :دی

۱۴ حبه چیده شد. ۱۲

Lelie

موقعی که می‌خواستیم اسم برای لیلی انتخاب کنیم رو یادتون هست؟ من اون موقع‌ها ایده‌ام این بود که یه اسمی انتخاب کنم که اگه بعدتر بزرگ شد و به نظرش لیلی کلاسیک اومد و خواست که مثلاْ صدایش کنند lily مشکلی نباشه، یعنی املای فارسی‌اش یکی باشه :دی ولی بعد سر گرفتن پاسپورت هر چی با خودم کلنجار رفتم دلم راضی نشد که بنویسم Lily و همون Leili رو گذاشتم تو پاسپورت :)

حالا چی شده؟ فهمیدم که این‌جا به گل لیلیوم که همان Lily (به انگلیسی) باشه میگن Lelie و این رو مثل لیلی ما می‌خونند :))) 

حسن تصادف :) یعنی من هر بار گفتم اسم دخترم لیلی هست و پشت تلفن اینا بودیم طرف پشت خط نوشته بود Lelie :) فکر می‌کنند اسم محلی خودشون است و هر بار من براشون توضیح می‌دهم که در ایران نماد عشق است و اسم یک شخصیت تو یک داستان قدیمیه و ...

۱۲ حبه چیده شد. ۲۱

بلوبری

- لیلی، شما مامان روبی هستی یا باباش؟

- بابا :) بابا :)

-  بابای روبی، می‌خواهی برای نهار روبی چی درست کنی؟

- بلوبری :-)


در سئوال اول همیشه دومین چیزی که در سئوال هست رو به عنوان جواب میگه :) اینجا بلوبری ارزان‌تر از انگور است :دی

۴ حبه چیده شد. ۱۳

روی ابرها :)

این چند روزه لیلی به این نتیجه رسیده که تمام نقاط زمینی خونه رو کشف کرده و دیگه جذابیتی نداره، تمام :)

فقط نکته این که از روزی که یاد گرفت چطور خودش رو به کمک صندلی کامپیوتر به بالای میز و از آن بالاتر برساند و با قابلمه‌ی تغییر کاربری داده شده به چارپایه عزیزش به هر جای خونه که دستش نمی‌رسید سرک بکشه، من واقعاً نمی‌دونم که چیزهایی که از دسترسش دور کرده بودم رو باید کجا ببرم :-|

۱۲ حبه چیده شد. ۱۸

یازدهِ یازده :-)

یازدهِ یازده باید من رو یاد ۱۱/۱۱/۱۱ بیاندازد که سالگرد ازدواجمان هست، ولی امروز تولد چهارسالگی مهلای جان بود و من خیلی غیرمنتظره یه ایمیل از گذشته‌ام دریافت کردم، ۳۱ ژانویه ۲۰۱۱ که گویا خیلی حالم بد بوده، دو تا از همکارهای آن زمانم اخراج شده بودند، هم اتاقی‌ام قرار بود تا آخر سال بره مالزی و مسئولیت کارهای ناتمامش رو هل بده سمتم و ته ایمیل نوشته بودم کاش وقتی در آینده این ایمیل رو می‌خونم روز بهتری باشه...

و امروز واقعاً روز بهتری بود، من هفت سال هست که ازدواج کردم، حالا یک لیلی خوشمزه دارم، عمه‌ی یک مهلای شیرین هستم که چهار ساله شده، دیگر کار حضوری نمی‌کنم که مدت‌ها آرزویش را داشتم، یک خانواده مهربان و حامی دارم، یک عالمه دوست عزیزتر از جان و تجربه‌های متفاوت، در انتظار تجربه یک دنیای متفاوت در یک کشور متفاوت در سال آینده...

خدا رو شکر :-) امروز باید ایمیلی برای آینده‌ام بفرستم :))))

۱۲ حبه چیده شد. ۲۱

اسب‌گوش*

به نظرم سرگرمی‌های کودک هم مثل غذا خوردن است، اگه یه باری نخورد، به این تعبیر نکنیم که فلان غذا رو دوست نداره، برچسب نزنیم بدغذا، شاید خسته بوده، برایش جدید بوده، میل نداشته، چند روز بعد دوباره offer بدهیم، شاید این بار خورد :-)

حالا حکایت خرگوش‌هاست در مدرسه طبیعت، در حالی که همه بچه‌های مدرسه برای بغل کردن خرگوش‌ها سر و دست می‌شکستند، لیلی به مدت سه ماه آزگار یا نرفت سمتشون یا به اکراه یه نگاهی انداخت (در حالیکه سگ نگهبان مدرسه رو خیلی دوست داشت)، حالا در آغاز ماه چهارم، بیشتر وقت دو جلسه اخیر رو با خرگوش‌ها به سر برده :-)

* مربی یکی از کارگاه‌های مادر و کودک می‌گفت یه بار سر کلاس عکس گورخر نشان بچه‌ها دادیم، مادر یکی‌شان گفت گورخر چیه؟ زشته و ... :-/ بگین گور اسب :-|||| حالا حکایت خرگوش است :دی

۷ حبه چیده شد. ۱۵

کودکی

مهلا جانم چشم می‌گذاشت و می‌شمارد، در اواسط شمارش می‌گفت: لیلی! قایم شدی؟ و لیلی کجا بود؟ همان کنار مهلا چشم گذاشته بود، لیلیِ عاشق قایم باشک محو چشم گذاشتن شده بود :-)

مهلا چشمانش را باز کرد، لیلی را دید همان کنار و با بی ‌تابی گفت: اااا چرا قایم نشدی پس؟ مگه نمی‌خواهی بازی کنی؟  و من برای مهلا از بازی تقلید گفتم، این که لیلی دوست دارد همان کاری را بکند که تو می کنی و بازی دو نقشی برایش سخت است و ...

مهلا چه کرد؟  نگاهش را از من برگرداند، رو به لیلی: آها لیلی فهمیدم، بیا دو تایی چشم بذاریم :)

کودکی دنیای بی ریای دوستی ها :-)

۱۳ حبه چیده شد. ۱۷
در جستجوی درون و برون...
موضوعات
سروستاه نامه، سنتور (۲۷)
خوشنویسی، تذهیب (۱۷)
کار، iOS، اندروید (۳۷)
زندگی بهتر (۸۴)
یاد ایام (۲۸)
مهلا (۲۳)
صابرانه (۴۵)
از این روزها (۱۶۷)
یک سال بدون... (۱۲)
خانه دوست کجاست؟ (۲۶)
آشپزی، خام گیاهخواری (۱۹)
نی‌نی گولو، لیلی (۱۰۱)
کتابخوانی (۶)
مشاوره (۸)
آن سوی آب‌ها (۸۷)
داستان (۲)
چالش وبلاگی (۱)
آخرین نوشته ها
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
لبه‌ی پیاده‌رو، هم سطح جاده
سیاه و سفید
تنظیم روی فرکانس دیگر
هر نه ماه هم تکرار کنیم!
بیخودی
اعلام حیات :)
کرونا تست
مدرسه
کرونا در یک قدمی
محبوب ترین نوشته ها
لیلی، نام دیگر عشق است...
گاهی بیرون رو نگاه کن
کوچولو بیا*
سهیم شدن
امن‌سازی
یازده ضربدر سه
بسی عشق بودی در این چهار سال
مادرانگی :)
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
سوگواری
پربیننده ترین نوشته ها
لالایی لیلی :)
شفایافتگان
هَکَلچه :-)
مهاجرت
"هل اتی" کجا رفت؟
پسر یا دختر! مسئله این است...
مادر شوهر
روغن کلزا
بی کلید در* :-)
لیلی، مثلِ پری
نوشته های پر بحث تر
هَکَلچه :-)
کوچولو بیا*
لیلی، مثلِ پری
خب تا آخرش رو بگو :-|
لیلی، نام دیگر عشق است...
پسر یا دختر! مسئله این است...
دوبله وسط :-)
بی کلید در* :-)
آشپز که دو تا شد...
شهاب الدین*
تاریخچه نوشته ها
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۳ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۶ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۸ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۸ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۷ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۹ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۹ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۹ )
دی ۱۳۹۹ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۷ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۸ )
دی ۱۳۹۸ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۸ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۹ )
دی ۱۳۹۷ ( ۸ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۸ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
دی ۱۳۹۶ ( ۷ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۷ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۳ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۳ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۳ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۳ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۳ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۳ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۳ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۲ ( ۳ )
پیوند ها
گروه نرم افزاری پرکا
دامن گلدار اسپی
تیرمن
جولیک
نارخاتون
یک آشنا
آقاگل ملت
ذهن زیبای یلدا
faella
توکا
وقتی فاطمه روز به روز بزرگتر می‌شود
یک مترسک
وایسیـ ورسا
می‌خواهم فاطمه باشم
غرور شکسته
فیلوسوفیا
پرتقال دیوانه
حریری به رنگ آبان
در دیار نیلگون خواب
دکتر میم
خانومی جانم
روزنوشت های میم صاد
پنجره می‌چکد
ریشه در باد
حنا
صخره‌نورد
لافکادیو
هیچ
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان