امن‌سازی

و شما دقیقاْ نخواهی دانست چه مکان‌ها و موقعیت‌های خطرآفرینی برای جگرگوشه در خانه‌تان وجود دارد، مگر این که شروع کند به حرکت :دی 

در حالی که عطای میز نهارخوری و صندلی‌های لبه تیزش (به همراه دو صندلی متفرقه و میز و عسلی‌های کنار مبل) را در خانه تکانی عید به لقایش بخشیده‌اید و یک سری مبل تپل نرم مانده و یک عالمه محافظ لبه و گوشه و در و ... چسبیده به همه جا، متوجه می‌شوید که جگرگوشه قابلیت این را دارد که ظرف روغن مایع را در یک لحظه غفلت شما، برگرداند روی زمین و همه کاشی‌های آشپزخانه در چشم بر هم زدنی می‌شوند خطر :-|

یا متوجه یک پیچ بیرون آمده تیز از کنار میز کار وسط هال می‌شوی، در حالی که در نصف روز لیلی جان زیر میز خودش را جا می‌دهد که نزدیک شما باشد و با دستش هر روز ابعاد جدیدی از پیچ مورد نظر را کشف می‌کند :-)

هم اکنون جگرگوشه گواهینامه چهار دست و پا را چسبانده روی دیوار افتخاراتش، در حال تمرین برای امتحان گواهینامه ایستادن محکم و بدون لرزش بوده و گوشه چشمی دارد به راه رفتن در روزهای آینده :)

التماس دعا برای حفظ سلامتی همه جگرگوشه‌ها :)

۲۶
۱۸ خرداد ۱۲:۱۵ پـــــر ی
خدا حفظش کنه :)

:*

۰۱ خرداد ۱۰:۲۱ 🔹🔹نیلگون 🔹🔹
یه لبخند گنده :)
پس بدوبدوهای به دنبالِ لیلی شروع شده  :))

دیگه اون بدو، من بدو :)

۰۱ خرداد ۰۹:۳۱ پـــــر ی
اینستا دیدم لیلی رو که سعی می کرد گواهینامه ایستادن بدون لرزش بگیره :)))) خیلی نازه :)))

عزیزمی :* الان ها دیگه خوب می ایسته ::)

۰۱ خرداد ۰۷:۲۳ محمود بنائی
خدا حفظش کنه، چه لذتی داره که لیلی پایین میز کارت چهار دست و پا راه بره و نزدیکت باشه :) 

ممنونم :) خودم هم اولش خیلی این حس رو دوست داشتم ولی الان ها اصلا نمی مونه میاد هی پایم رو میکشه و وایمیسته و بالای میز رو نگاه می کنه که یعنی من را بغل کن تا من هم لپ تاپ رو ببینم :-|

۰۱ خرداد ۰۷:۰۵ میرزا مهدی
سلام خدا امید زندگیتان را برایتان حفظ کنه انشالله.... جگر گوشه ی جولیک تمزکزمو ازم گرفت یادم رفت چی میخواستم بگم

خدا کنه همه جگرگوشه ها در اندازه لیلی باشند :)

۰۱ خرداد ۰۶:۳۷ جولیک ‌‌‌‌‌
جگرگوشه ی خونه ی ما هم که بیست و دو سالشه و اصولا ما باید لوسترهارو جدا کنیم که بهشون نخوره:-" :))

:)))))))))))))‌بهترین جگرگوشه :)

هنوز کشف نکرد میتونه گوشه رومیزی و بکشه و همه چیزایی که روی اون قرار گرفته به ترتیب بندازه پایین بشکونه؟ 
بچه فامیلمون اومده بود خونه ما کشف کرد
:))

ای شیطونک :)))


کلا همه رومیزی ها را برداشتم :)))‌یعنی میزی نمونده که رو میزی بخواد :-|

یعنی سنسور دارن واسه وسایل خطرناک ... قشنگ جذب میشن

وسایل خطرناک هم به نظرم ستاره های چشمک زن دارن :دیییییی

۰۱ خرداد ۰۲:۲۸ ♫ شباهنگ
ینی حتی یک لحظه هم نمیشه چشم ازش برداشت :))
خدا حفظش کنه :)

تازگی ها یاد گرفته بره بالای مبل، بعد از این مبل بره روی اون یکی مبل و در نهایت موقع پایین اومدن هی نگاه کنه به پایین که چقدر فاصله داره تا زمین و هی دستش را بذاره اول و اندازه بگیره و ببینه که وااااای نمی تونه بیاد پایین :دی

۰۱ خرداد ۰۰:۵۸ ماهی قرمز
تچکر :))) 
عآره پریسا جونم یه ده سالی اختلاف سنی داریم :))))

:*

۳۱ ارديبهشت ۲۳:۵۴ خورشید ‌‌‌
جگرگوشه‌ی ما هم هم‌سن و سال لیلی‌ه و در مرحله‌ی بدو بدو چهار دست و پا آمدن تا کتابخانه٬ همه‌ی کتاب‌ها را بیرون ریختن و ذره‌ذره مفاتیح را خوردن به‌سر می‌بره.

برادر کوچیکت هست خورشید؟ :) ای جون دلم :*

دلم ندید برای این لیلی بازیگوش ضعف رفت! 
میشه عکسش رو بذارین ما یکم گاز گازیش کنیم؟ :-))

خب اگه اینستاگرام داری من را فالو کن par4301 اگه نداری باید یه فکری برایش بکنم و یه پست با عکس بذارم :)

۳۱ ارديبهشت ۲۳:۱۷ خانم کوچیک
همیشه‌ی خدا خطرناک‌ها جذاب‌ترن همونطور که مضر‌ها خوشمزه‌ترن /:

خدا لیلی را اول برای پدر و مادرش و بعد برای بیان نگه‌دارد.ادویه‌ی بیان است ^_^

بهش میگم مامان تو گلوله نمک منی :*

ای جون دلم :)
خدا حفظش کنه :*

ممنونم عزیز دلم :)

۳۱ ارديبهشت ۲۱:۱۴ نیوشا یعقوبی
الهییی من دورش بگردم

خدا حفظش کنه عشق جان رو

همینطورم شما رو برای عشق جانم

وااای پریسا دارم فکر میکنم مثلا لیلی بتونه خودش راه بره و بتونی همیشه با خودت بیاریش پیش ما :دی اصلا دلم ضعف میره

عزیز منی تو :) آره خودم هم که به این فکر می کنم که بشود بردش بیرون خیلی دلم غنج می زند :)

همه بلاگرا قربون لیلی برن... حواستون بیشتر بهش باشه. به خودش آسیبی چیزی نزنه خدایی نکرده

ای جانم به بلاگرها :)‌ چشم چشم :)

۳۱ ارديبهشت ۲۰:۵۰ آسـوکـآ آآ
جان جان :*)
خدا حفظش کنه عزیزم :)

ممنونم عزیز دلم :)

جالب اینه یه چیزایی پیدا می‌کنن برای بازی که عقل هیچکسی بهش نمی‌رسه. :)
بعد بیشترشونم خطرناک.

آره واقعا چرا این طوری اند؟ جذابیت خطرناک ها بیشتره؟ :-|

۳۱ ارديبهشت ۲۰:۳۴ بانوی دی ماه
خداتوان بهت بده  خواهرجان

عزیزی :)

خیلی فندقه ماشششالا ^__^

لذتِ عجیبیه ببینی جگر گوشه‌ت داره بزرگ و بزرگ‌تر میشه :)

آره واقعا خیلی خوبه، خیلی زیاد :)

ای جونم =))
یبارم لیلی جونم رو بیار بزار پیش من ^_^
.
بگم یه مدت آقای همسر تمام دستگیره های تیز رو باز کرده بود که من ناغافل نخورم بهشون ؟ :/

خانومی تو خودت یه پا جگرگوشه ای ها :)))

خدا همه جگر گوشه ها رو حفظ کنه:)
ما فعلا جگر گوشه نداریم و اون یکی جگر گوشه ینی برادر محترممان هشت ساله هستش

چه برادرت کوچولو هست ماهی :) خدا حفظش کنه :)

جگرگوشه خونه ما 3 / 3 میشه سه ماهه :) 

نوشته های شما رو که می خونم جگرگوشه مون میاد جلو چشمم در آینده ای بسیار نزدیک ... ذوق مرگ مث توپ شیطونک ده بار میخورم به سقف و برمیگردم سرجام ^_^ وای خدا با اون دست و پاها میخواد راه بره 😍

خدا همه جگرگوشه ها رو حفظ کنه :)

ای به قربون همه جگرگوشه ها :)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
در جستجوی درون و برون...
موضوعات
سروستاه نامه، سنتور (۲۷)
خوشنویسی، تذهیب (۱۷)
کار، iOS، اندروید (۳۷)
زندگی بهتر (۸۴)
یاد ایام (۲۸)
مهلا (۲۳)
صابرانه (۴۵)
از این روزها (۱۶۷)
یک سال بدون... (۱۲)
خانه دوست کجاست؟ (۲۶)
آشپزی، خام گیاهخواری (۱۹)
نی‌نی گولو، لیلی (۱۰۱)
کتابخوانی (۶)
مشاوره (۸)
آن سوی آب‌ها (۸۷)
داستان (۲)
چالش وبلاگی (۱)
آخرین نوشته ها
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
لبه‌ی پیاده‌رو، هم سطح جاده
سیاه و سفید
تنظیم روی فرکانس دیگر
هر نه ماه هم تکرار کنیم!
بیخودی
اعلام حیات :)
کرونا تست
مدرسه
کرونا در یک قدمی
محبوب ترین نوشته ها
لیلی، نام دیگر عشق است...
گاهی بیرون رو نگاه کن
کوچولو بیا*
سهیم شدن
امن‌سازی
یازده ضربدر سه
بسی عشق بودی در این چهار سال
مادرانگی :)
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
سوگواری
پربیننده ترین نوشته ها
لالایی لیلی :)
شفایافتگان
هَکَلچه :-)
مهاجرت
"هل اتی" کجا رفت؟
پسر یا دختر! مسئله این است...
مادر شوهر
روغن کلزا
بی کلید در* :-)
لیلی، مثلِ پری
نوشته های پر بحث تر
هَکَلچه :-)
کوچولو بیا*
لیلی، مثلِ پری
خب تا آخرش رو بگو :-|
لیلی، نام دیگر عشق است...
پسر یا دختر! مسئله این است...
دوبله وسط :-)
بی کلید در* :-)
آشپز که دو تا شد...
سه و چهار :-)
تاریخچه نوشته ها
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۳ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۶ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۸ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۸ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۷ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۹ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۹ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۹ )
دی ۱۳۹۹ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۷ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۸ )
دی ۱۳۹۸ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۸ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۹ )
دی ۱۳۹۷ ( ۸ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۸ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
دی ۱۳۹۶ ( ۷ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۷ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۳ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۳ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۳ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۳ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۳ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۳ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۳ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۲ ( ۳ )
پیوند ها
گروه نرم افزاری پرکا
دامن گلدار اسپی
تیرمن
جولیک
نارخاتون
یک آشنا
آقاگل ملت
ذهن زیبای یلدا
faella
توکا
وقتی فاطمه روز به روز بزرگتر می‌شود
یک مترسک
وایسیـ ورسا
می‌خواهم فاطمه باشم
غرور شکسته
فیلوسوفیا
پرتقال دیوانه
حریری به رنگ آبان
در دیار نیلگون خواب
دکتر میم
خانومی جانم
روزنوشت های میم صاد
پنجره می‌چکد
ریشه در باد
حنا
صخره‌نورد
لافکادیو
هیچ
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان