مادر شوهر


در همه سال هایی که بچه بودم و تلویزیون یک عالمه فیلم درباره مادرشوهرهایی نشان می‌داد که گودزیلا بودند و تنها وظیفه شان خون به جگر کردن عروس ها بود تا زمانی که بزرگتر شدم و زندگی خودمان را از دید دیگری دیدم، یا حتی سال های بعد که ازدواج کردم و یک مادر شوهر واقعی برای خودم داشتم یا زمانی که برادرم ازدواج کرد و مامان را در هیبت مادرشوهر دیدم، یک واژه مشترک بود: مادر شوهر!

بله و برایم جالب هست که دوستان هم سن و سال خودم را می بینم که وقتی دور هم نشسته ایم درباره مادرشوهرهایشان طوری صحبت می کنند که انگار فلش بک سریال آیینه است و مهین شهابی در نقش مادر شوهر سنتی بدجنس آمده که عروس بدبخت را له کند :-| و بارها از من می پرسند که تو چرا هیچ چیز نمی گویی؟ مادر شوهرت خیلی خوب است آیا؟ 

واقعیت این که فرق من این است که با همه بررسی‌هایی که این سال ها داشته ام، می توانم واژه مادر شوهر  را از دید عروس در چهار سرفصل خلاصه کنم و این طوری اگر فکر کنی که او هم یک مادر دوست داشتنی است، همان اندازه مهربان که نگران پسرش باشد و همان اندازه مهربان که تو را دوست بدارد، نیمی از مشکل حل می شود :-)


با این حال به جرات می توان گفت با انجام هر کدام از موارد زیر به تدریج به مجسمه سنتی مادرشوهر نزدیک تر می شوید:

۱- تعریف از خود: وقتی که مادر شوهر از خودش تعریف می کند! مثلاً بگوید که آشپزی اش چنان و بهمان است، از هر انگشتش هنر می ریزد و همیشه خانه اش مثل دسته گل است و در کلاس خیاطی نفر اول می شده و ...


۲- تعریف از پسر خود: وقتی مادر شوهر از پسرش تعریف می کند! مثلاً بگوید که پسرم خیلی زرنگ است، پسرم خیلی سر به زیر است، پسرم خیلی خانواده دوست است و ... و می توان برای این که مادر شوهر خفنی باشید اضافه کنید پسرم فلان طور و بهمان طور است چون من یادش داده ام (مخلوطی از تعریف از خود و تعریف از پسر خود) :-|


۳- دوست داشتن پسر بیشتر از عروس: وقتی که به صراحت در مقابل عروس به پسرتان ابراز علاقه می کنید، مثلاً پسرتان را دو تا ماچ می کنید، عروس را یک دانه :-))))))))))))) (باور کنید همچنین گزینه ای را دیده ام، موضوع به همین مسخرگی باعث اختلاف شده و عروس گفته: مادر تو من را دوست ندارد!) احوال پسرتان را می پرسید، احوال عروس را نه، می گویید پسرتان شب بیاید خانه تان و اکر تنها آمد نمی پرسید زنش کجاست و عروس گلتان را چرا نیاورده...


۴- سرزنش عروس به خاطر کارهایی که برای پسر نکرده: این از همه موارد قبلی خفن تر است و از شما، مادر شوهر خفن تری خواهد ساخت، این که هی به عروس سرکوفت بزنید که آخی پسرم رو ببین چه لاغر شده، چرا هیچی نمیدی بهش بخوره؟ یا ببین چقدر قیافه پسرم زرد شده و چی کارش کردی؟ :-)))))))))))) یا این که چرا برای پسر من بچه نمی آوری؟ (انگار که یک کار یک نفره ای باشد) یا ...


۵- انجام دادن کاری برای سه گانه پسر، عروس، نوه به صورت غافلگیری: این مورد همیشه منفی نیست، با این حال کاملاً پتانسیل آن را دارد که در رده بندی "دخالت" قرار بگیرد! مثلاً خرید هدیه به هر مناسبتی، اگر به عنوان مادر انتظار نداشته باشید که حتماً استفاده شود (که کمی بعید است)، مشکلی ندارد، ولی اگر پافشاری کنید که فلان چیز که خریدم کجاست؟ یا در مهمانی ها بپرسید که چرا آن لباس که برایت خریده ام را نپوشیدی؟ دیگر کار تمام است، شما یک مادرشوهر اصیل خواهید شد :-))))))))) حتی مورد داشتیم که مادرشوهر برای عروس بی نماز بی حجابش، به عنوان کادوی عقد فیش حج خریده بود و بعد هی اصرار و اصرار که بروید خانه خدا را ببینید بلکه انشاءالله اصلاح شوید :-)))))) یا به عنوان هدیه آیینه و شمعدان خریده بود، کادویی که تا عمر داری باید بگذاری در ویترین پذیرایی و قاعدتاً باید به سلیقه خودت باشد و دوستش داشته باشی...


حالا اگر خودتان مادر شوهر باشید، می فهمید هر کدام از موارد بالا دغدغه های ساده یک مادر است، فقط همین :) مخصوصاً بخش ۵ که به طور خاص، مادر به عنوان دلسوزی محض کاری را برای پسر-عروس-نوه انجام می‌دهد... می خواهم بگویم علاوه بر این که باید قبول کنید که عروس همیشه عروس است (و این که  مثل دخترشان هستید، تعارفی بیش نیست) جایگاه خود را دوست داشته و از آن لذت ببرید، به مادر همسرتان احترام بگذارید، علائق و سلائق‌تان را به طور غیرمستقیم به او بگویید، برایش هدیه‌ای به سلیقه خود بخرید و بگذارید کم کم شما را بشناسد و او را نه مثل مادر خودتان (که شاید نتوانید)، بلکه مثل یک مادر نگران مهربان دوست بدارید :)


پ.ن.۱ می‌توانم یک نوشته دیگر درباره خواهر شوهر هم بنویسم، ولی مواردش خیلی شبیه مادرشوهر است، تعریف از خود، تعریف از برادر، ابراز علاقه علنی به برادر، سرزنش عروس و کارهای غافلگیرانه!


پ.ن.۲ اگر پسر هستید و این نوشته را می خوانید، لطفاً از مادر و خواهرتان خواهش کنید که موارد بالا را انجام ندهند، مطمئناً حرف شما را گوش می دهند، مثلاً خواهش کنید که جلوی عروس هی از شما تعریف نکنند و قربان صدقه تان نروند، بدون هماهنگی با شما و در نظر گرفتن سلیقه عروس کاری نکنند یا اگر شروع کردند به سرزنش عروس برای کارهایی که برای شما نکرده، لطفاً مرد باشید و بگویید که شما خودتان نیاز نداشته اید و خیالشان را راحت کنید که عروس دختر خوبی است و شما خوشبختید :-)


پ.ن.۳ حالا دیدگاهی در آن سوی داستان هم وجود دارد، این که شما مادر شوهر یا خواهر شوهر ایده آلی بوده (یا در مقام پسر صاحب چنین مادر و خواهری هستید) ولی عروس نمی فهمد، زودرنج، بهانه گیر و پرتوقع بوده و تعامل با او خیلی سخت است :-| بله همیشه این طور نیست که مادر شوهر گودزیلا باشد، گاهی عروس هم شاخ است!!! در چنین مواردی لطفاً صبوری پیشه کنید، کار دیگری نمی‌شود کرد...


پ.ن.۴ اگر عروس هستید، سعی کنید علاوه بر افزایش همدلی و مهربانی، تصور مادرشوهر سنتی ایرانی را از ذهنتان خارج کنید و هدیه هایش را با مهربانی بپذیرید و اگر خیلی آزاردهنده نیست، استفاده کنید :-) وقتی دیدگاهتان به مسئله خیلی سیاه است، طرف مقابل هر کاری هم که بکند، شما مسئله را سیاه می بینید :-|

۱۵
۰۸ تیر ۲۱:۲۱ بنده خدا

من نزدیک 6 ماه هست عقد کردم یعنی مادرشوهرمن تک تکه نییست مثل اون از همون اول تا الان باهام همین طوری مهربون و منو بهتر از دخترش یا پسرش که همسرم میشه دوستم داره باور کنین من دیدم نسبت به مادرشوهر بد نیست دیگه چون تجربه کردم عااالیه

مادر شوهر خودم هم خیلی مهربان و خانم است :)

سلام 
من‌ سوال دارم :)
سوالم اگر خواهر شوهر از عروس تعریف و تحسین کند...
ولی عوضش برادر از خواهرش جلوی روی زنش انتقاد کند اونم نه سازنده اش بلکه تخریب کننده اش بعد عروس هم تخریب شوهرش را تایید  کند اونوقت خواهر شوهر باز هم باید صبر پیشه سازد ؟:))
یا باید جبران کند :دی 
امضاء : یک عدد خواهر شوهر مظلوم :)))
با تشکر :)


خواهر شوهر باید همان جا حال برادر را بگیرد، ولی با عروس مهربانی پیشه کند، به دو دلیل:

اول این که حرفای خواهر راحت از دل برادر در می آید، ولی حرفهای خواهر شوهر از دل عروس هرگز :-|

دوم این که قضیه به صراحت تقصیر برادر است که جلوی زنش احترام خواهر را نگه نداشته و اگر با او برخورد شود، عروس خودش را جمع می کند و می فهمد اگر به این روش غلط ادامه دهد، احتمالا نفر بعدی که تنبیه می شود اوست :-)

۰۵ شهریور ۲۰:۰۴ دلارام gh
^_____^

:_))))

۲۳ تیر ۱۷:۳۰ علی صفری
مادرشوهرهم ادم است ولی اگرعروس هاباو رش کنندرفتارش باهاشون خوب میشه

:) مادر شوهر، مادر است، یک مادر نگران مهربان :)

۲۱ تیر ۱۱:۰۰ mahdi ahadi rad
 for U +    :)
۲۱ تیر ۰۸:۱۸ Lady cyan ※※
خخخخخخخخخخخخخخ
به قول شیکسون
بلا کاملا به دوور
:)

از همه، با تمام قوا، کاملاً :-)))))))))

پریسا جونم خیلی کامل بود! مرسی:)

من یادم میاد وقتی تازه خواهر شوهر شده بودم، حس میکردم خیلی باید به عروسمون نزدیک باشم و بشیم مثل دو تا خواهر. هی حرص میخوردم که چرا درد دلش رو با من باز نمیکنه، چرا حرفاش رو با من نمیزنه:( بعد که گذشت و کم کم داشت کار به جاهای باریک میکشید:| (هی دلخور میشدم ازش و رو رفتارم تاثیر گذاشته بود) ، ی جلسه برگزار کردیم و هر چی تو دلم بود و گفتم و فهمیدم که اون درونگراست و من برونگرا و من زیادی حساس بودم. درنتیجه با نگار موافقم که باید حساسیت ها و زودرنجی ها رو کم کرد:)

چه خاطره آمورزنده ای بود نسترن جونم :*

۱۸ تیر ۲۲:۴۴ نگار :)
چقدر دقیق ارزیابی کردی..باریکلا :)))

درسته واقعا..ولی کلا باید حساسیت ها رو کم کرد تا زندگی راحتتر و قشنگتر بشه :))))

زودرنجی در روابط خانوادگی ارتباطات رو خیلی خیلی سخت می کنه، چقدر خوب گفتی نگار جونم که اگه حساسیت ها کم بشه، زندگی خیلی قشنگ و دوست داشتنی میشه :-)

۱۸ تیر ۲۱:۳۸ yalda shirazi
ما مخلص شماییم!
این حس خوب دو طرفه است! 

:) عزیزمی :)

۱۸ تیر ۲۰:۱۵ رهگذر ...
ای جانم
واقعا باهات موافقم
البته من روز عروسی نرفتم ارایشگاه.نه اینکه عروس خواهر داشته باشه ها..فقط بخاطر اینکه انقدر از ما فاصله گرفته ک اینطور شده
اتفاقا پریشب بخاطر تنها بودنش و اینکه مادرش نبود بره خونه اونا اومد پیش من و از سریال موردعلاقه ام هم افتادم،این وسط تنهایی من مهم نبودا،من خیلی شبا تا دیروقت تنها موندم،ولی مثل همیشه باهاش گرم گرفتم و هیچ گلایه و اینا هم نبود...دلم نمیاد بد بشم،هی به خودم میگم اینجوری پررو میشه،باز میگم بیخیال،اگه بخواد بفهمه که خودش میفهمه،اگه نخواد هم عمرا بفهمه...(گلایه کردم الان یعنی!!)

خیلی سخته خدایی اش، آدم خوبه و خوبی می کنه، چون واقعاً بدی بلد نیست و دلش نمی خواهد بدی بکنه، ولی معمولاً برداشت های مختلفی از خوبی ات میشه، که خیلی خیلی آزاردهنده است :-(

(: اون دومیه کشت منو عصن

:-)))))))))

۱۸ تیر ۱۳:۱۸ 💕 پسر خوب 💕
اون که آره
ولی فکر نکنم مشکلی پیش بیاد

میگن کار از محکم کاری عیب نمی کنه :-)

۱۸ تیر ۱۲:۴۵ آقاگل ‌‌‌‌
در مورد پی نوشت دوم چشم. :)

ممنونم که آقا گل خوبی هستید :)

عالی بود. من قبلا خیلی بهش فکر کردم . با یه تصور جایگاه همدیگه همه مشکلات عروس مادرشوهری حل میشه 
جالبه که یه سری ها که هر دو نقش (مادرشوهر و عروس یا خواهر شوهر و عروس) رو دارن توی هر دو نقش طلبکارن!!!

اوه اوه اوه

امان از اون مورد دوم که مثال زدی، خیلی رو اعصابن :-|

۱۸ تیر ۱۱:۵۹ رهگذر ...
مرسی واقعا مطلب خوبی بود

من الان در نقش یک خواهرشوهر هستم :)

در این دوره زمونه نقش خواهر شوهر از سخت ترین نقش های دنیاست :-|

من روز عروسی براردم، با عروسمون رفته بودم برای آرایشگاهش، چون کسی نبود که بره و من در مقام خواهر و ساقدوش و اینا رفتم چون خیلی دوستش داشتم، و خودش ازم خواهش کرد که بروم، بعد توی آرایشگاه که نشسته بودم، مردم می پرسیدن نسبتتون چیه؟ می گفتم خواهر شوهر :) همچین لب می گزیدند و سر تکون می دادند که اوه اوه اوه، ببین چه عفریته ایه این که روز آرایشگاه خودش رو چسبونده به عروس :-|

یعنی در این روزگار خواهر شوهر مصداق عینی چوب دو سر طلاست...

۱۸ تیر ۱۱:۵۶ مترسک ‌‌
فعلاً که مجردم، هر زمانی که قرار شد متأهل بشم این نکات رو هم مد نظر قرار میدم D:

:))))) ایشالا به زودی داماد بشی :)

۱۸ تیر ۱۱:۳۷ گربه بنفش
یه وقت زشت نباشه که عروس ما اصلا واسم مهم نیست؟؟:)))
البته فعلا عروس رسمی نیست.

واقعیت اینه که عروس ها ترجیح میدن که خواهر شوهر خیلی اون وسط مسط ها حضور نداشته باشه :-| برا همین، همین قدر که خیلی از برادرت تعریف نکنی و از خودت تعریف نکنی و اینا کافیه، کار خاصی نمی خواهد بکنی :-))))

۱۸ تیر ۱۱:۲۰ naeeme chakeri
آره واقعا مادرشوهرا و خوانر شوهرا مظلوم واقع شدن چون خیلس دیگه همه براشون بد میگن. البته به قول شما بعضی وقتا مادر شوهر یا عروس ممکنه یه کم نساز باشن:|
منم در شرف خواهرشوهر شدنم:)))) به گوش میگیرم همه اینا رو:)

به نظر من هم این طوریه، امیدوارم عروس گلی باشه براتون و روزهای خوبی با هم داشته باشید :)

۱۸ تیر ۱۰:۵۱ خانم فـــــ
من مادر شوهر بدجنس رو میتونم بگم تقریبا ندیدم. نسل جدید چون خودشون رنج کشیده هستن خیلی رعایت میکنن.

بله موافقم که خیلی رعایت می کنند، ولی اینهایی که من گفتم واقعاً بدجنسی نیست، مادرشوهر خوب هم واقعاً از جنبه مادرانگی از پسرش تعریف می کنه، اصلاً نمی خواهد بدجنس باشه، ولی عروس حس بدجنسی می گیره :-|

۱۸ تیر ۱۰:۲۳ yalda shirazi
یعنی من عاشق این مقالات علمی و دقیق شما در موارد مختلفی از جمله "مادر شوهر" هستم!
خیلی خوبن!
دقیق..علمی.. اثبات شده... با راهکار... خیلی عالی خلاصه!

:)))))))))))) وای چه خوشحال شدم یلدا جونم این قدر از من تعریف کرد :*

۱۸ تیر ۰۹:۵۹ شیکسون (^_^)
:)))
بلا به دورررر خخخخ

:)))) واقعاً بلا به دوره :)

۱۸ تیر ۰۹:۴۷ 💕 پسر خوب 💕
مامان و خواهر من که اونطوری نیستند، از منم بیشتر مراعات میکنند!! اصلاً مراعات لازم نیست، خود به خود نمیگن
مرسی مطلب خوبی بود

این خیلی خوبه، زحمت شما کم تر میشه، ولی اگر یه وقت عروس شکایت کرد، باید حواستون باشه که چه طوری میانه ماجرا را بگیرید، چون نقش شما از همه مهمتره :)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
در جستجوی درون و برون...
موضوعات
سروستاه نامه، سنتور (۲۷)
خوشنویسی، تذهیب (۱۷)
کار، iOS، اندروید (۳۷)
زندگی بهتر (۸۴)
یاد ایام (۲۸)
مهلا (۲۳)
صابرانه (۴۵)
از این روزها (۱۶۷)
یک سال بدون... (۱۲)
خانه دوست کجاست؟ (۲۶)
آشپزی، خام گیاهخواری (۱۹)
نی‌نی گولو، لیلی (۱۰۱)
کتابخوانی (۶)
مشاوره (۸)
آن سوی آب‌ها (۸۷)
داستان (۲)
چالش وبلاگی (۱)
آخرین نوشته ها
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
لبه‌ی پیاده‌رو، هم سطح جاده
سیاه و سفید
تنظیم روی فرکانس دیگر
هر نه ماه هم تکرار کنیم!
بیخودی
اعلام حیات :)
کرونا تست
مدرسه
کرونا در یک قدمی
محبوب ترین نوشته ها
لیلی، نام دیگر عشق است...
گاهی بیرون رو نگاه کن
کوچولو بیا*
سهیم شدن
امن‌سازی
یازده ضربدر سه
بسی عشق بودی در این چهار سال
مادرانگی :)
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
سوگواری
پربیننده ترین نوشته ها
لالایی لیلی :)
شفایافتگان
هَکَلچه :-)
مهاجرت
"هل اتی" کجا رفت؟
پسر یا دختر! مسئله این است...
مادر شوهر
روغن کلزا
بی کلید در* :-)
لیلی، مثلِ پری
نوشته های پر بحث تر
هَکَلچه :-)
کوچولو بیا*
لیلی، مثلِ پری
خب تا آخرش رو بگو :-|
لیلی، نام دیگر عشق است...
پسر یا دختر! مسئله این است...
دوبله وسط :-)
بی کلید در* :-)
آشپز که دو تا شد...
سه و چهار :-)
تاریخچه نوشته ها
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۳ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۶ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۸ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۸ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۷ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۹ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۹ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۹ )
دی ۱۳۹۹ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۷ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۸ )
دی ۱۳۹۸ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۸ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۹ )
دی ۱۳۹۷ ( ۸ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۸ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
دی ۱۳۹۶ ( ۷ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۷ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۳ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۳ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۳ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۳ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۳ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۳ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۳ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۲ ( ۳ )
پیوند ها
گروه نرم افزاری پرکا
دامن گلدار اسپی
تیرمن
جولیک
نارخاتون
یک آشنا
آقاگل ملت
ذهن زیبای یلدا
faella
توکا
وقتی فاطمه روز به روز بزرگتر می‌شود
یک مترسک
وایسیـ ورسا
می‌خواهم فاطمه باشم
غرور شکسته
فیلوسوفیا
پرتقال دیوانه
حریری به رنگ آبان
در دیار نیلگون خواب
دکتر میم
خانومی جانم
روزنوشت های میم صاد
پنجره می‌چکد
ریشه در باد
حنا
صخره‌نورد
لافکادیو
هیچ
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان