خام گیاهخواری...


امروز و دیروز پر از خبر بود، از کارگاه دوست جان پیش دانشگاهی ام درباره ارتباطات موثر، تا همایش خام گیاهخواری...

دریغ این که اصلا نبودم و الان رمقی نمانده که تعریف کنم برایتان:-|

۲ حبه چیده شد. ۲

همسایه بودن :)


خانوم همسایه دارند خانه شان را رنگ می زند، هفته قبل یک روزی آمد و اجازه گرفت که یک سری از وسایلشان را بیاورند خانه ما، یک سری از وسایل مهم مثل فرش یا تلویزیون و گفت که بقیه را می چیند وسط راهرو...


کمی این پا و آن پا کرد که همه اش تقصیر نقاش است و گفته باید همه اتاق ها با هم خالی باشند برای بتونه کاری و غیر از این باشد، دوباره کاری است...


من داشتم مهربانانه نگاهش می کردم، سرم را به آرامی تکان می دادم که بله، حق با شماست و در میان نگرانی هایش گاه به گاه می گفتم که اشکالی ندارد، چرا فقط وسایل مهم؟ بقیه را هم بیاورید، ما جا داریم :)


الان وسط هال خانه مان دو تا خانه داریم :) یکی خانه ما، یکی خانه خانوم همسایه :)

کمی جایمان تنگ شده، ولی حس خوبی است حس همسایه بودن، یک بار اینجا گفته بودم :)

۳ حبه چیده شد. ۲

ایام البیض :))))


ما الان در میانه روزهای سالگرد ازدواج هستیم (20، 21 و 22 آبان 90) که سه روز بود، معادل ایام البیض :)))))))))


روز دوم، روزی بود که من رفتم آرایشگاه، بعد رفتیم آتلیه و هتل :)

دیشب رفتیم همون رستورانی که چهار سال پیش بعد از عقد با خانواده ها رفتیم، من کلی کارهای گوناگون کردم که صابر غافلگیر بشه، و همین که از شدت غافلگیری یک ربع ساعت می خندید و برق شادی توی چشمایش بود، یعنی موفق شدم :)))))))

این روزها از خوب روزگار، هوا هم بسیار دلچسب و رویایی است :)

۳ حبه چیده شد. ۱

اندک اندک


گرچه من همیشه بر این عقیده بودم که وب و طراحی وب و اینها کار من نیست و از توی من هیچ مدل وبسایتی در نمی آید... و حتی سر همین ترس پنهانی، خیلی سخت بود برایم که پیگیر آنلاین کردن اپلیکیشن هایم باشم و با ذهن خلاق توجیه گرم، هزار تا توجیه معتبر ساخته بودم که حالا باشد برای بعد :-|


ولی این دو هفته اخیر خیلی مطلب جدید یاد گرفتم (HTML, CSS, PHP, JavaScript, JQuery) و آن قدر همه چیزهایی که همیشه برایم گنگ و سئوال بود دارد تک تک روشن می شود که خوشبختانه ترس از ندانسته ها کمرنگ شده و لذت یادگیری اندک اندک دارد تک تک سلول هایم را در بر می گیرد :)


امیدوارم نمونه کار خوبی بشود :)

۳ حبه چیده شد. ۳

یک شب پاییزی...


سه شنبه یک دمو اولیه از سایتی که برای بهاره و امیر طراحی کرده بودم بردم برای نمایش، خوب بود، دنیاهایمان خیلی با هم فرق دارند، دنیای خشک مهندسی و دنیای رویایی گرافیک و فیلمسازی، با این حال فکر می کنم با هم کنار می آییم، هر چند شاید کمک های غیر مالی بیشتر به هم بکنیم تا کسب درآمد مشترک، این حسی بود که از جلسه اول گرفتم :)


و یک عالمه ایده جدید پیدا کردم در این مسیر، برای بهبود اپلیکیشن هایم، برای سایت و کارهای بعدی، و کلی کمک می توانند بکنند که سایت سر و شکل بهتری پیدا کند و حتی برای این حبه انگور جانم، مثل طراحی لوگو، پس زمینه یا چیدمان بهتر :)


نمی دانم امشب چرا یاد اولین شبی افتادم که بعد از عروسی می خواستم غذا درست کنم (شاید چون خیلی نزدیک سالگرد ازدواجمان هستیم)، آن هم من که در نهایت نیمرو و املت بلد بودم یا یک سوپ ساده که حامد یادم داده بود :)))))))) (نخندید که چرا حامد آشپزی بلد بود و من نبودم، او بلد بود چون دوران دانشجویی مشهد زندگی می کرد، خودش تنهایی)


یادم هست که شام آن شب عدس پلو بود، صابر خیلی مهربان بود آن روزها، [این روزها بیشتر خسته است تا مهربان:))))))))) ] گفت که بلد است کته درست کند و گفت باید اول عدس را بگذاریم جدا بپزد و ... تا ساعت 12 شب طول کشید و خوب یادم هست که ته دیگ ردیفی داشت :)


یادش بخیر :)

۲ حبه چیده شد. ۲

یک تیر و دو نشان :)


تکنیک Pomodoro برای من به خوبی کار می کند :) (امیدوارم برای شما هم همین طور باشد)...


نکته این که نه تنها با این تکنیک امروز 17 بازه 25 دقیقه ای مشغول کاری بودم که مدت هاست ازش فرار می کردم (تعبیر دیگری از اهمال کاری من)، بلکه بازده کاری ام بسیار رفته بود بالا، یعنی زمانی که در بازه های 5 دقیقه ای خودم را مجبور می کردم حتی اگر درست وسط کاری بودم که در حالت عادی امکان نداشت از سرش بلند شوم، بر خلاف میلم بلند می شدم چند قدم راه می رفتم، یک لیوان آب  می خوردم و کارهایی نظیر این، و در کمال شگفتی، وقتی بر می گشتم، بعد از یک دقیقه یادم می آمد که کجا بودم و مهمتر از آن انگار که از یک خواب یک ساعته بیدار شده باشم، مغزم هم خیلی بهتر کار می کرد و اکثراً راه حل های خوبی به ذهنم می رسید :)


خبر خوب دیگر این که آن قدر در این 9 ساعت فسفر سوزاندم، که هم نهار و هم شام به اندازه یک گرگ گرسنه غذا خوردم :)))))


می شود یک تیر و دو نشان :)


۱ حبه چیده شد. ۲

Pomodoro :)


شاید در زندگی روزمره، درسی یا حرفه ای تون اهمال را تجربه کرده باشید، اگر بله، این یادداشت را دوست خواهید داشت :)

این موضوع آن قدر ریشه ای است و دغدغه افراد مختلف که اگر با کلمه کلیدی procrastination سرچ کنید یک عالمه سایت و مطلب میاد برای این که ریشه اش چیست و چه باید کرد!


نکته مهم این است که اهمال کاری یا به تعویق انداختن کارهایی که باید انجام بدهید، خیلی از موقع ها به خاطر کمال گرایی پیش میاد، نه تنبلی، یعنی چون تمایل دارید که همه چیز خیلی کامل و بی نقص انجام بشه، این بلا سرتون میاد، نه به خاطر این که تنبلی تون میاد که انجامش بدهید :)


من خودم به عنوان یکی از قربانیان اهمال کاری (و نماد کمال گرایی:)))))))))) ) اعتراف می کنم که راه های زیادی را برای درمان این مشکل امتحان کرده ام، از انواع روش های ایجاد انگیزه، تا تلقین مثبت و mindfulness، با این حال هنوز یکی از مشکلاتم هست، و هر جایی که یک مطلبی برای درمانش می بینم، زود شاخک هایم تکان می خورد که بدو بدو، این را هم امتحان کن :))))


حالا می خواهم بگویم که دیروز در راستای دوره اولی که امینه در coursera معرفی کرد برای شادی و من خیلی راضی بودم، گفت که یک دوره دیگر هست به اسم Learning how to learn و یک جورهایی با آموزش ساختار مغز به تو کمک می کند هر چیزی را که بخواهی یاد بگیری، من هم که عاشق یادگیری، سریع رفتم در دوره ثبت نام کردم.


خلاصه کنم که درس اولین هفته دوره اهمال کاری و راه مقابله با آن بود (شاهد از غیب رسید:))))) و توضیح داده بود که اهمال کاری در انجام یک کار، زمانی رخ می دهد که آن کار مغز شما را یاد یک رنج قدیمی بیاندازد، یا چیزی که ناراحتش می کند یا یک ترس یا ... برای همین وقتی می خواهید آن کار را شروع کنید، مغز ترجیح می دهد که کار دیگری بکند و معمولاً اگر کمال گرا باشید، مغزتان توجیه های خفنی رو می کند که حالا بعداً این یکی کار اول را انجام می دهی و ولش کن و این یکی اولویتش بالاتر است و ...


راه درمان چیست؟ تکنیکی به اسم Pomodoro که در زبان ایتالیایی یعنی گوجه فرنگی :) در این روش شما از یک تایمر استفاده می کنید که حالا انگار طراح تکنیک یک ساعت گوجه فرنگی شکلی داشته است :)))))))


و چهار اصل را پیاده می کنید:

1- 25 دقیقه به فرآیندی که دچار اهمال کاری شده است می پردازید (فقط و فقط 25 دقیقه).

2- همه و همه چیزهایی که ممکن است حواس شما را پرت کند را خاموش می کنید، یا از دسترس خارج نگه می دارید.

3- با تمام تمرکز به همان موضوع می پردازید و تعهد می دهید که هیچ کار دیگری نکنید به غیر از همان کار.

4- بعد از 25 دقیقه، 5 دقیقه به خودتان جایزه می دهید، حالا این جایزه می تواند چک کردن تلگرام باشد، یک لیوان آب باشد، یا هر کاری که به نظرتان در آن 25 دقیقه هی می خواستید انجام دهید :)))))))))


در دوره بعدی که 25 دقیقه تکرار می شود، زمان جایزه بیشتر خواهد شد حتی تا 25 الی 30 دقیقه :)


نکته این است که با طی کردن چند 25 دقیقه ی pomodorمانند انگیزه های شما بر می گردد و می تواند با خیال راحت کارتان را نجام دهید، هر چند توصیه می شود، هم به خاطر حرفی که نسترن چند وقت قبل راجع به تکنیک 20-20-20 و نگاه کردن به صفحه مونیتور گفت و هم به خاطر عضلات کمر، به همین بازه های pomodorی وفادار باشید و بعد از 25 دقیقه از سر جایتان بلند شوید و ببینید چقدر بازده کاری تان می رود بالا، بر خلاف زمانی که دارید 5 ساعت یک نفس خودتان را سر یک موضوع هلاک می کنید :)

۵ حبه چیده شد. ۶

اشتها


نمی دانم چرا اشتهایم را از دست داده ام :-| بعد از ظهر عاشورا که نهار نذری مفصلی خوردیم، انگار کن که دچار یک نوعی اشباع شده باشم...

آن شب شام نخوردم، برای نهار فردا یک چلو مرغ مفصل خوشمزه ای درست کردم که با اکراه خوردم و بعد برای شام چند قاشق غذا شاید...

امروز برای نهار نان پنیر سیب زمینی خوردم، تصمیم دارم شام هم نخورم حتی، شاید اشتهایم برگردد :))))))))))))))

۲ حبه چیده شد. ۱
در جستجوی درون و برون...
موضوعات
سروستاه نامه، سنتور (۲۷)
خوشنویسی، تذهیب (۱۷)
کار، iOS، اندروید (۳۷)
زندگی بهتر (۸۴)
یاد ایام (۲۸)
مهلا (۲۳)
صابرانه (۴۵)
از این روزها (۱۶۷)
یک سال بدون... (۱۲)
خانه دوست کجاست؟ (۲۶)
آشپزی، خام گیاهخواری (۱۹)
نی‌نی گولو، لیلی (۱۰۱)
کتابخوانی (۶)
مشاوره (۸)
آن سوی آب‌ها (۸۷)
داستان (۲)
چالش وبلاگی (۱)
آخرین نوشته ها
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
لبه‌ی پیاده‌رو، هم سطح جاده
سیاه و سفید
تنظیم روی فرکانس دیگر
هر نه ماه هم تکرار کنیم!
بیخودی
اعلام حیات :)
کرونا تست
مدرسه
کرونا در یک قدمی
محبوب ترین نوشته ها
لیلی، نام دیگر عشق است...
گاهی بیرون رو نگاه کن
کوچولو بیا*
سهیم شدن
امن‌سازی
یازده ضربدر سه
بسی عشق بودی در این چهار سال
مادرانگی :)
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
سوگواری
پربیننده ترین نوشته ها
لالایی لیلی :)
شفایافتگان
هَکَلچه :-)
مهاجرت
"هل اتی" کجا رفت؟
پسر یا دختر! مسئله این است...
مادر شوهر
روغن کلزا
بی کلید در* :-)
لیلی، مثلِ پری
نوشته های پر بحث تر
هَکَلچه :-)
کوچولو بیا*
لیلی، مثلِ پری
خب تا آخرش رو بگو :-|
لیلی، نام دیگر عشق است...
پسر یا دختر! مسئله این است...
دوبله وسط :-)
بی کلید در* :-)
آشپز که دو تا شد...
سه و چهار :-)
تاریخچه نوشته ها
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۳ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۶ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۸ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۸ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۷ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۹ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۹ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۹ )
دی ۱۳۹۹ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۷ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۸ )
دی ۱۳۹۸ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۸ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۹ )
دی ۱۳۹۷ ( ۸ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۸ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
دی ۱۳۹۶ ( ۷ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۷ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۳ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۳ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۳ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۳ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۳ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۳ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۳ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۲ ( ۳ )
پیوند ها
گروه نرم افزاری پرکا
دامن گلدار اسپی
تیرمن
جولیک
نارخاتون
یک آشنا
آقاگل ملت
ذهن زیبای یلدا
faella
توکا
وقتی فاطمه روز به روز بزرگتر می‌شود
یک مترسک
وایسیـ ورسا
می‌خواهم فاطمه باشم
غرور شکسته
فیلوسوفیا
پرتقال دیوانه
حریری به رنگ آبان
در دیار نیلگون خواب
دکتر میم
خانومی جانم
روزنوشت های میم صاد
پنجره می‌چکد
ریشه در باد
حنا
صخره‌نورد
لافکادیو
هیچ
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان