نمیدونم تا حالا اسم مثلث کارپمن به گوشتان خورده یا نه، و این طور خلاصه کنم که من خودم هم زیاد بلد نیستم :دی ولی چند تا نکته داره که یاد گرفتم و انجام میدم و دوست دارم باهاتون به اشتراک بگذارم :-)
سئوال: اصلا چی هست این مثلث؟
از تاریخچه و ریشه یابی و تحلیل رفتار متقابل و اریک برن و .. که بگذریم (اگه دوست داشتین سرچ کنید یه عالمه مطلب تخصصی هست برای خیل علاقمندان :-)) میخواهم براتون یه مثال ساده بزنم، تا حالا شده بگین فلانی قدر من رو نمی دونه یا بشکنه این دست که نمک نداره یا شاید ناراحتید که اطرافتان پر شده از یک سری آدم قدر نشناس بی چشم و رو؟ خب یه لحظه مکث کنید، نکنه مسئله به بقیه ربط نداشته باشه؟! نکنه شما باید یه چیزی رو تغییر بدهید؟
مثلث کارپمن، سه گوشه داره (چشم بسته غیب گفتم :دی سه گوش سه بر برابر) که بهشان میگیم: ناجی، قربانی، آزارگر (یا هر ترجمهای که به دلتون بچسبه)
شما وارد این مثلث میشی یکی از نقشها رو میپذیری و توی نقشهای مثلث حرکت میکنی، مثال:
شما شروع میکنی به جای همکار محترم کارهایش رو انجام دادن، فکر میکنی چقدر خفن و شیرمرد/شیرزن هستی و اون چقدر باید ممنون باشه! (ناجی)
اون بعد یه مدت سر و کلهاش پیدا میشه و نه تنها ممنون نیست، بلکه طلبکار هم هست که چرا بقیهش رو انجام ندادی و شما دچار یاس فلسفی می شید و کنج عزلت میگزینید (قربانی)
دفعه بعدی اگه باشه، یا سر یه موضوع بی ربط دیگه با خودش یا هر کس دیگهای ممکنه پرخاش الکی کنید یا خودتون رو سرزنش کنید (آزارگر)
نکته کلیدی: هر ناجیگری محکوم به آزارگری است :-|
یعنی هر بار که تو دام شروع این مثلث افتادین گوش خودتون رو بگیرین و بگین: عزیزم :-) حواست رو جمع کن :-)
حالا یه سری راهکار برون رفت از مثلث وجود داره ولی فعلا یکی دو روز به این مثلث در زندگیتان فکر کنید تا برسیم به راهکاری که من بلدم :-)