جلسه آخر مدرسه طبیعت لیلی خیلی سخت نگذشت، حتی موقع خداحافظی از تسهیلگرها و عکس یادگاری انداختن.
چرا میگم سخت نگذشت؟ چون فکر میکردم خیلی بغض کنم و گریه کنم و اینا :-(
ولی اینطور نشد، اتفاقاً با لبخند مقادیر زیادی همدیگر رو بغل کردیم، با لیلی عکس تکی انداختند، درباره رفتن و مهاجرت و اوضاع مملکت گپ زدیم، چند نفر گفتن که در کشور مقصد دوستانی دارند که میتونند شمارهشون رو بدهند و ...
و همین :-)
منتظرم ویزای من و لیلی بیاد، صابر خانه را نهایی کند و بیاید دنبالمان برای رفتن...
آدمی به مرور شرایط جدید را میپذیرد، حتی وقتی غمگین و دلتنگ است و عمیقاً احساس تنهایی میکند.
دوشنبه ۲۹ بهمن ۹۷