صمیمی

چند وقتی هست که ذهنم درگیر مفهوم صمیمیت در دوستی شده، تعریف دوست صمیمی برای شما چیست و اگر دوستتان چه کار بکند|نکند دیگر صمیمی محسوب نمی‌شود؟

 

پ.ن. برای من تا همین اواخر، بیان نظرات، ایده‌ها و جزئیات زندگی بدون ترس از پیش‌داوری یا انتقال به دیگری (محرم بودن) یکی از مهمترین پارامترهای صمیمیت محسوب می‌شد، حالا اما مدتی است که گیر داستان خالی کردن ظرف هیجانی شدم، این که آیا انصاف هست ظرف پر شده را پیش دوست عزیزتر از جان تعدیل کنم یا روش‌های دیگر آسیب کمتری دارد مثل مشاور، نوشتن، جدول CBT؟ آیا اگر هیچ ظرف لبریز شده را پیش دوست نقش زمین نکنم یا او حریم را طور دیگری تعریف کند، صمیمیت از بین نمی‌رود؟ از هم دور نمی‌شویم؟ و از همه مهم‌تر وقتی عریان‌ترین لایه‌های روحم را برای خودم نگه دارم، چطور نیمه-روح (ترجمه ناشیانه‌ای از soulmate) بیابم؟ 

۱۱
۰۹ آبان ۲۱:۰۵ مرضیه .ه

ممنون پریسا جان

خوشحالم مفید بوده

:-)

عزیزمی :*

۰۸ آبان ۰۸:۱۱ مهدی صالح پور

یکی دو ماه پیش بود یکی پرسید صمیمی ترین دوستت کیه؟ و من از پاسخ ماندم.

نمی دونستم کیو باید بگم؟ معیارم چی باشه؟ 

 

به نظرم صمیمی ترین دوست اونیه که بهش رازهات رو میگی و رازهاش رو بهت میگه. و اگه نگفت بهت و تو هم دیگه بهش نگفتی، دیگه صمیمی نیست.

معیار ملموسیه:)

۰۸ آبان ۰۳:۲۶ دامنِ گلدار

 و مسئله‌ی من با این صمیمیت این بوده که گاهی خیلی دوست داشتم با کسی دوست بشم ولی نمی‌دونستم چطور، گاهی هم با غریبه از اعماق دلم‌ سخن می‌گفتم که نمی‌دونم اونا چی فکر میکردن اما بهرحال تشخیص مرز کجا و چطور نزدیک بشم بسیار سخته. 

برای من هم خیلی سخته

۰۸ آبان ۰۳:۲۰ دامنِ گلدار

 از نظر من صمیمیت بیشتر از اونکه فردی باشه یک انتخابه که با کسی صمیمی رفتار کنی یا نه. من فکر نمیکنم برای طولانی‌مدت بشه صمیمی موند، یعنی احتمالش رو کم می‌دونم چون فکر میکنم که آدمها در مقاطع مختلف زندگی روحیات متفاوتی رو تجربه میکنند و بسته به نیازشون به سمت آدمهای دیگه جذب میشن.. اینکه میگم یعنی اگر بخواهی فکر کنی یکی دیگه برای ده سال یا بیشتر همیشه نزدیکه بهت باشه یا خبر داشته باشه از دلت، میسر نیست مگر ارتباط خیلی نزدیکی باشه و توی اون مقاطع همیشه همراه باشند.

حالا رفتار صمیمی به چی میگم؟ به همون برخوردهایی که ممکنه حتی از یک غریبه تو خیابون ببینی ولی دلگرم‌کننده است، فکر می‌کنی تنها نیستی، کسی شبیهت هست، به طیفی تعلق داری. نمونه بارزش وبلاگه یا خواندن کتاب، ممکنه فردا یک وبلاگ جدید پیدا کنی ولی ببینی چقدر به حرفها و نویسنده‌اش نزدیکی.. این صمیمیته

اما برای سوالت که هیجان ها را بگی یا نگی، مهرداد معتقده باید گفت، اما من ملاحظه میکنم خیلی وقتها. بگی ممکنه ارتباط رو نزدیکتر کنه ولی هم به نظرم دلیلی ندارد همیشه با اون شدت دوستت بفهمه چی حس میکنی، مگر تلاش کنه و با گذشت زمان و تکرار بفهمه.

دلم میخواد دوباره شنبه‌ها یه مسیری رو با هم پیاده برویم و گپ بزنیم:):*

۰۷ آبان ۱۸:۵۹ مرضیه .ه

صمیمیت یه احساس درونیه که از یه چیز مشترک میاد. در بهترین حالت هم دل هستید یعنی دلتون یکیه. یا مثلا اون فرد رو جزئی از وجودت میدونی.
حالا ممکنه با یه آدم غریبه یا کسی که تازه آشنا شدی احساس صمیمیت کنی چون یه چیز مشترک تو وجودتون هست ممکنه با یه آدم بدلیل خاطرات مشترک احساس صمیمیت کنی ممکنه با کسی حتی تو زندگی، مشترک باشی اما خیلی صمیمی نباشی ممکنم هست سعی کنی با اشتراک گذاشتن مسایل خودت (حتی مثلا یه حرف زدن ساده با مسافر کناری) صمیمیت رو ایجاد یا حفظ کنی.
حالا یه چیزایی صمیمیتو خدشه دار میکنه با وجود اشتراکات حتی درونی مثلا کسی که دلشو شکستی یا به احساسش یا چیزی که براش مهمه آسیب زدی دیگه نمیتونی صمیمی بشی باهاش حداقل تا زمان بخشش و رفع ناراحتی. یا عدم درک دیگری ناشی از خودخواهی یا هر دلیل دیگه صمیمیت رو ممکنه کم کنه و اگه این عدم درک منجر به احترام نذاشتن به احساس و فکر طرف بشه مانع صمیمیت میشه. گاهی حرف نزدن از نیت و افکار و... درنتیجه ایجاد سوءتعبیر، صمیمیت رو از بین میبره. گاهی هرچی شرح بدی طرف درکت نمیکنه و صمیمیتی هم بوجود نمیاد. و...

باز کردن دل و ابراز احساس پیش کسی ضرورت صمیمیت نیست اما ممکنه اگه با کسی صمیمی باشی بیشتر تمایل داشته باشی برای گفتن. پس اگه نخوای ابراز کنی یعنی صمیمی نیستید؟ نه الزاما، خب شاید دلایل دیگه داری برای نگفتن مثلا همین که نخوای خاطرش مکدر بشه. حالا ممکنه نگران باشی که اگه با فلان دلیل، ابراز نکنی و نگی احساس و فکر و .... ات رو صمیمیت کمرنگ میشه یا نه؟ نمیدونم شاید نه اگه اون اشتراکِ پایه‌ی صمیمیت، واقعی باشه (کما اینکه همه مون حداقل تو روح انسانی شریکیم که درجه‌ای از صمیمیت رو ایجاد میکنه) و اینکه دلیلتو بهش بگی که آزرده نشه. یا ممکنه فکر کنی پس تو که از هیچی من خبر نداری نه غم هام نه خوشیام نه ارزشهام چطور میتونم باهات صمیمی باشم؟ اگه اشتراک دیگه‌ای نباشه آره، شاید نشه صمیمی موند یا درجه‌ش کم بشه.

پس
-اشتراک، پایه‌ی صمیمیته که بسته به نوع و میزانش درجات داره. 
-درک و تفاهم به صمیمیت کمک میکنه (یا خود موضوع مورد تفاهم، ممکنه همون اشتراکه باشه). از طرفی ممکنه یه نفر برات خیلی عزیزه اما تو یه زمینه درکت نمیکنه به این معنی که تو یه حوزه‌ای که تو سیر کردی اون سیر نکرده. این صمیمیت موجود رو لطمه نمیزنه اما نمیذاره بیشتر شه شاید.
-بی احترامی و دل شکستن و آسیب زدن و سوءتعبیر میتونه صمیمیتو از بین ببره حداقل تا قبل از حل شدن قضیه.


این بود نتایج درست یا غلطِ فعلیِ فکرکردن من روی پستت...
(منم اینکه دوستی و صمیمیت چی هست و نیست مسئله‌ بوده برام)

عالی بود مرضیه جانم:)


عالی، من چندین و چند بار خوندم نظرت رو و حتی دلم خواست اگر فرصت بیشتری بودم حضوری می دیدمت :) خیلی لذت بردم از کامنتت

۰۷ آبان ۱۰:۰۴ آقاگل ‌‌

روابطم با دوستان از مدل اتمی بور پیروی می‌کنه. هفت‌تا لایه داره. لایه‌های درونی آدم‌های کمتری داخلشون هست و لایه‌های بیرونی بیشتر. میزان صمیمیت، میزان آگاهی از زندگی شخصی و جریاناتش، میزان رفت‌وآمدها و گفت‌وگوها و ... همه چیز رو طبق همین مدل اتمی می‌سنجم و پیش می‌برم. 

و بعد همین‌طور که الکترون‌ها توی این مدل قابلیت برانگیخته شدن و دور شدن یا حتی جدا شدن از هسته رو دارن، برای من هم همینه. یک وقتایی الکترون‌های زندگی رو رها می‌کنم یا دورشون می‌کنم. یا به مرور زمان از میزان برانگیختگیشون کم می‌کنم و اجازه میدم نزدیک‌تر بیان.

 

این نظر شما آقاگل مثل همیشه قابلیت این را دارد که در قابل یک نوشته پست بشه، بسیار قشنگ و عینی و علمی بود تصویری که بیان کردین:)

۰۷ آبان ۰۸:۳۱ چوگویک ...

یعنی نه تنها قضاوتت نکنه

در عین اینکه اگه خودت بخوای حتما کمکت میکنه آدم بهتری شی همونجوری که هستی دوستت داره با اینکه همه خوب و بدت رو دیده با همه خوب و بدت قبولت کرده نه با ویترین خوبی‌های تظاهر شده

ممنونم که گفتی برام :)

۰۷ آبان ۰۶:۵۲ خورشید ‌‌‌

در ارتباطم با دیگران خودم رو لایه‌لایه می‌دونم و شروع می‌کنم از بیرونی‌ترین لایه خودم رو به اشتراک می‌گذارم و به هر آدمی اجازه می‌دم تا جایی که باعث اذیت من نمی‌شه، نزدیک بشه. این حدود دوستی‌ها رو مشخص می‌کنه. 

ازش توقع دارم اون هم نسبت خودش رو با این موقعیت پیدا کنه، اون‌طور که خودش هست.

و چیزی که این صمیمیت رو از بین می‌بره برام، موقعیت‌هاییه که مجبورم می‌کنه خودم رو پنهان کنم یا خلاف چیزی که هستم و باور دارم باشم. 

شبیه دایره‌های حریم :)

۰۷ آبان ۰۵:۵۹ بهارنارنج :)

خیلی سخت با کسی صمیمی میشم.

ازون آدمام که خودم باید به یکی اجازه بدم بهم نزدیک شه.و اگر کسی بخواد خودش بهم نزدیک شه به چشم یه مزاحم میبینمش

بفهمم دیگه نمیتونم روش حساب کنم.اما درطول زندگیم یکی دو مورد بوده که با کسی صمیمی شدم و خودم باهاش قطع رابطه کردم،اما باقی دوستای صمیمی 12/13ساله ان کمترینشون 4یا سه سال بوده..

ممنونم که گفتی :)

۰۶ آبان ۲۲:۵۱ فاطمه .ح

چندسالی هست منم نمی‌دونم که مرز صمیمت چیه. اگه بخوای صادق باشم، حتی نمی‌دونم مرز دوستی هم چیه. خیلی وقت‌ها که افراد رو «دوست» خطاب می‌کنیم، بخاطر فرهنگ و ادبمونه. این فرهنگ رو می‌پسندم اما بنظرم این فرهنگ یه چیز مکمل کم داره. یه معنای واقعی از دوستی که معنای تجملی‌ش رو بتونیم ازش تشخیص بدیم. ولی خب ما فقط  یه طرف ماجرا رو یاد گرفتیم. راستش الان مچم درد میکنه بیشتر تایپ نمیکنم درهمین حد کافیه برای این کامنت :)))

عزیزم :) انشاءالله دستت خوب بشه :)

۰۶ آبان ۲۱:۵۴ خورشید ‌‌‌

بتونم باهاش از هرمسئله‌ای حرف بزنم (نه که واقعاً بکنم این کار رو) و حس کنم که من رو می‌فهمه.

قضاوت نشدن و همدلی یعنی؟ :)

چطور دوستی رو پیش می بری تا به این مرحله برسی؟ جزئیات رو به اشتراک می‌گذاری؟ انتظار داری او هم مایه بذاره؟ چی کار کنه دیگه صمیمی نیست؟

در یه کلام دوست صمیمی اونیه که خیلی باهم ندار باشین .چرت و پرت بگین بخندین نترسی از اینکه نکنه مسخره ام کنه الان اینو گفتم! در ضمن اینکه همیشه باشه:-) کمتر کسی پیدا میشه که باشه همیشه

دلت میخواد اگر گیر کردی پیشنهاد هم بده یا همین که خوب گوش کنه کافیه؟ همیشه باشه یعنی چی؟ اگه ازش خواستی بیاد یه جایی به نظرش صلاحت نیست که بیاد و نیاد درجه ی دوستی اش میاد پایین؟

۰۶ آبان ۲۱:۰۲ چوگویک ...

کسی که بگوزی بگه من بودم :))

ولی بی شوخی دوستی که پیشش خودت باشی و از خودت بودن خجالت نکشی صمیمیه :دی

یعنی قضاوتت نکنه؟


این معیار خوبیه :)

۰۶ آبان ۲۰:۴۸ الف. جیم

من تا چند وقت پیش فکر می کردم اگر با ی نفر احساس صمیمیت می کنم و فرضا یکسری رفتارهای صمیمانه دارم اون هم باید همین کارها رو انجام بده وگرنه دیگه صمیمی نیستیم اما الان به این نتیجه رسیدم جنس هر انسانی فرق می کنه و ممکنه یک نفر صمیمیتش رو به نحوی که ما شاید برامون جا نیفتاده باشه نشون بده...

تا چند وقت قبل معیار من هم همین بود، ولی الان می بینم که گاهی معیارهای متفاوت دردسرساز میشن، دنبال اینم که معیار واحدی که آسیب و توقع که قاتل رابطه است پیش نیاره چیه؟

کسی که بتونی از چیزایی که فکر میکنی باعث شرمندگیت هستن به راحتی پیشش حرف بزنی.

یعنی تو دایره های حریم اطرافت یه دایره به خودت نزدیکتر باشه؟ اگه اون هیچی نگه از خودش و فقط شنونده باشه چی؟

۰۶ آبان ۲۰:۲۹ بهارنارنج :)

دوستی که از من چیزیپ میدونه که مبخوام و کیتونم کنارش اوقات خوبی داشته باشم بذون اینکه حس کنم به حریم شخصیم تجاوز شده درعین حال بتونم بهش اعتماد کنم گاهی لزش مشائره بخوام

چه اتفاقی بیفته دیگه دوستت نیست؟

چطور با یکی دوست میشی؟ چطور صمیمی میشی؟

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
در جستجوی درون و برون...
موضوعات
سروستاه نامه، سنتور (۲۷)
خوشنویسی، تذهیب (۱۷)
کار، iOS، اندروید (۳۷)
زندگی بهتر (۸۴)
یاد ایام (۲۸)
مهلا (۲۳)
صابرانه (۴۵)
از این روزها (۱۶۷)
یک سال بدون... (۱۲)
خانه دوست کجاست؟ (۲۶)
آشپزی، خام گیاهخواری (۱۹)
نی‌نی گولو، لیلی (۱۰۱)
کتابخوانی (۶)
مشاوره (۸)
آن سوی آب‌ها (۸۷)
داستان (۲)
چالش وبلاگی (۱)
آخرین نوشته ها
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
لبه‌ی پیاده‌رو، هم سطح جاده
سیاه و سفید
تنظیم روی فرکانس دیگر
هر نه ماه هم تکرار کنیم!
بیخودی
اعلام حیات :)
کرونا تست
مدرسه
کرونا در یک قدمی
محبوب ترین نوشته ها
لیلی، نام دیگر عشق است...
گاهی بیرون رو نگاه کن
کوچولو بیا*
سهیم شدن
امن‌سازی
یازده ضربدر سه
بسی عشق بودی در این چهار سال
مادرانگی :)
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
سوگواری
پربیننده ترین نوشته ها
لالایی لیلی :)
شفایافتگان
هَکَلچه :-)
مهاجرت
"هل اتی" کجا رفت؟
پسر یا دختر! مسئله این است...
مادر شوهر
روغن کلزا
بی کلید در* :-)
لیلی، مثلِ پری
نوشته های پر بحث تر
هَکَلچه :-)
کوچولو بیا*
لیلی، مثلِ پری
خب تا آخرش رو بگو :-|
لیلی، نام دیگر عشق است...
پسر یا دختر! مسئله این است...
دوبله وسط :-)
بی کلید در* :-)
آشپز که دو تا شد...
سه و چهار :-)
تاریخچه نوشته ها
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۳ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۶ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۸ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۸ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۷ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۹ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۹ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۹ )
دی ۱۳۹۹ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۷ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۸ )
دی ۱۳۹۸ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۸ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۹ )
دی ۱۳۹۷ ( ۸ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۸ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
دی ۱۳۹۶ ( ۷ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۷ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۳ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۳ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۳ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۳ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۳ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۳ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۳ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۲ ( ۳ )
پیوند ها
گروه نرم افزاری پرکا
دامن گلدار اسپی
تیرمن
جولیک
نارخاتون
یک آشنا
آقاگل ملت
ذهن زیبای یلدا
faella
توکا
وقتی فاطمه روز به روز بزرگتر می‌شود
یک مترسک
وایسیـ ورسا
می‌خواهم فاطمه باشم
غرور شکسته
فیلوسوفیا
پرتقال دیوانه
حریری به رنگ آبان
در دیار نیلگون خواب
دکتر میم
خانومی جانم
روزنوشت های میم صاد
پنجره می‌چکد
ریشه در باد
حنا
صخره‌نورد
لافکادیو
هیچ
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان