social distancing

اینجا رعایت فاصله یک و نیم متر الزام قانونی دارد، یعنی اگر تجمع بیشتر از سه نفر از اعضای غیر خانواده مشاهده شود، جریمه خواهید شد... و بدین گونه بعد از دو هفته ما امکان بیرون رفتن کوتاهی پیدا کردیم، من با لیلی در کالسکه و خانم کریستین با فاصله دو متر از هم و بلکه هم بیشتر :) و برایم جالب بود که همه مردم رعایت می‌کردند، البته تعداد کمی آدم در خیابان بودند ولی همان تعداد هم واقعاً دو متری هم راه می‌رفتند (مثلاً متر گذاشته بودند تو جیبشان :دی)

و از همه جالب‌تر این‌که من دیدم میشه دو متری هم راه رفت و حرف زد، حقیقتاً اگر قبل از این دوران بود می‌گفتم یعنی چی، باید تو خیابون داد بزنیم :-| حالا مثلا اگر ما به فاصله دو متر پشت هم در یک طرف پیاده رو بودیم و یک هو کسی از مقابل می‌آمد چه؟ خب می‌رفت اون طرف خیابان :) این‌قدر دلم خواست وقتی بچه بودم و صبح زود می‌رفتم مدرسه یا عصرها که تاریک بود از سر کار بر میگشتم خانه یه social distancing حسابی برقرار می‌شد...

۱۴
۱۴ فروردين ۰۸:۴۳ قاسم صفایی نژاد

واقعا توقع نداشتیم اوضاع فرانسه هم انقدر بد بشه دیگه

منظورتان اینجا بود؟ ما هلندیم ها :) ولی اروپا شرایط در هم پیچیده‌ای پیدا کرده 

ما علاوه بر قرنطینۀ عمومی، یک قرنطینۀ اختصاصی برای آشپزخونه داریم!

خواهرم مسولیتش رو بر عهده گرفته و هیچ کس رو نمی‌ذاره توش.

 

قرنطینه اختصاصی :دی

۱۲ فروردين ۰۸:۳۶ محمود بنائی

این هلندی ها را از یک سیاره دیگه آوردن؟ اینجا مثلا توی صف نانوایی دو متر فاصله بگیر با جلویی، چهار نفر دیگه میان توی اون فاصله خودشونو جا میکنن :/  شاید هم محلی های ما را از یک سیاره دیگه آوردن. 

هم محلی‌هاتون رو یه دوره بفرستین اینجا کارآموزی :)

۱۱ فروردين ۲۰:۲۵ آقاگل ‌‌

بذارین چندتا از خاطراتمون رو بگم. اینجا ننه مسئولیت نظارت بر قرنطینۀ خانگی ما رو بر عهده داره. هربار که بیرون می‌ریم، منتظر می‌مونه تا به محض برگشتن اول از همه دستامون رو بشوریم. بعد از شستن دست‌ها ننه اعتقاد داره اول باید لباس‌ها رو بندازیم روی بند رخت و تا دو روز دستش نزنیم. اعتقاد دومش اینه که چای‌نبات و نبات‌داغ کشندۀ ویروسه. هرچی هم می‌گیم که خب چرا باید این شربت داغ و شیرین رو بخورم؟ معتقده بخور. حرف نزن. یک روزهایی که سردماغ‌تر باشه کار به شستشوی آب‌نمک و قرقره کردنش هم می‌کشه. اون اوایل البته سخت‌گیرتر بود و معتقد بود بعد از برگشتن باید دوش بگیرید. جدیداً اما کمی فشار رو کمتر کرده و به همین موارد بالا رضایت می‌ده. :)

مرحلۀ دوم رو هم خودش برعهده داره. اینکه هرچیزی رو باید یک دور بشوره. یک‌بار مرغ‌ها رو خرد کرده بود و با ریکا شسته بود. :| یک‌بار هم بسته‌های بیسکویت رو شسته بود و همه بیسکویت‌ها مزۀ ریکا و آب می‌داد. خلاصه که داستانی داریم اصلاً :))

 

وای خاطره‌هاتون عالی بود آقاگل :))))) ننه :))))) عزیزم

یعنی چکارها که نکردیم و داریم نمی کنیم این مدت :دی

فکر کنم اگر زنده بمونیم بعدا به عنوان نقطه عطف زندگی ازش یاد کنیم :دی

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
در جستجوی درون و برون...
موضوعات
سروستاه نامه، سنتور (۲۷)
خوشنویسی، تذهیب (۱۷)
کار، iOS، اندروید (۳۷)
زندگی بهتر (۸۴)
یاد ایام (۲۸)
مهلا (۲۳)
صابرانه (۴۵)
از این روزها (۱۶۷)
یک سال بدون... (۱۲)
خانه دوست کجاست؟ (۲۶)
آشپزی، خام گیاهخواری (۱۹)
نی‌نی گولو، لیلی (۱۰۱)
کتابخوانی (۶)
مشاوره (۸)
آن سوی آب‌ها (۸۷)
داستان (۲)
چالش وبلاگی (۱)
آخرین نوشته ها
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
لبه‌ی پیاده‌رو، هم سطح جاده
سیاه و سفید
تنظیم روی فرکانس دیگر
هر نه ماه هم تکرار کنیم!
بیخودی
اعلام حیات :)
کرونا تست
مدرسه
کرونا در یک قدمی
محبوب ترین نوشته ها
لیلی، نام دیگر عشق است...
گاهی بیرون رو نگاه کن
کوچولو بیا*
سهیم شدن
امن‌سازی
یازده ضربدر سه
بسی عشق بودی در این چهار سال
مادرانگی :)
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
سوگواری
پربیننده ترین نوشته ها
لالایی لیلی :)
شفایافتگان
هَکَلچه :-)
مهاجرت
"هل اتی" کجا رفت؟
پسر یا دختر! مسئله این است...
مادر شوهر
روغن کلزا
بی کلید در* :-)
لیلی، مثلِ پری
نوشته های پر بحث تر
هَکَلچه :-)
کوچولو بیا*
لیلی، مثلِ پری
خب تا آخرش رو بگو :-|
لیلی، نام دیگر عشق است...
پسر یا دختر! مسئله این است...
دوبله وسط :-)
بی کلید در* :-)
آشپز که دو تا شد...
شهاب الدین*
تاریخچه نوشته ها
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۳ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۶ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۸ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۸ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۷ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۹ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۹ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۹ )
دی ۱۳۹۹ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۷ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۸ )
دی ۱۳۹۸ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۸ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۹ )
دی ۱۳۹۷ ( ۸ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۸ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
دی ۱۳۹۶ ( ۷ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۷ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۳ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۳ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۳ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۳ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۳ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۳ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۳ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۲ ( ۳ )
پیوند ها
گروه نرم افزاری پرکا
دامن گلدار اسپی
تیرمن
جولیک
نارخاتون
یک آشنا
آقاگل ملت
ذهن زیبای یلدا
faella
توکا
وقتی فاطمه روز به روز بزرگتر می‌شود
یک مترسک
وایسیـ ورسا
می‌خواهم فاطمه باشم
غرور شکسته
فیلوسوفیا
پرتقال دیوانه
حریری به رنگ آبان
در دیار نیلگون خواب
دکتر میم
خانومی جانم
روزنوشت های میم صاد
پنجره می‌چکد
ریشه در باد
حنا
صخره‌نورد
لافکادیو
هیچ
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان