مثل غروب جمعه‌ی پاییز

ما در دلتنگی دستی نداشتیم
و در فاصله‌‌ای که داشتیم
هزار دست داشتیم!
سلام بر تو که حقیقتا دلتنگِ تواَم
و‌ سلام بر من، برای آن‌که دلتنگم...

⁧#محمود_درویش
 

چند وقت قبل شروع کردم به احوالپرسی از دوستان، دانه دانه، از هر کسی که شماره واتس‌اپ داشتم و مدتی بود بی‌خبر بودم و هر دانه دینگ پیامی که رسید دستم، مثل یک قطره کوچولوی بازیگوش چکید روی قلبم. و دیدم چند نفرشان بیمار بودند، و چند نفر عزیزی را از دست داده بودند، یا کسی در بیمارستان بستری داشتند. باقی پافشاری که نگران نباش و چون تو دوری همه چیز ترسناک‌تر، غمگین‌تر و نگران‌کننده‌تر است و کسی نمی‌دانست که برای نگرانی پیام نداده‌بودم، پیام دادم برای قطره‌ کوچولوهای بازیگوش احوالپرسی. وقتی نشسته بودم به خبر گرفتن، صابر پرسید: تا حالا به کسی پیام دادی که از دنیا رفته باشه؟ که کسی گوشی‌اش را برداره و بگه که فلانی در قید حیات نیستند؟ :(

نه، و کاش پیش نیاید...

۹
۱۰ آذر ۱۸:۲۰ صخره نورد

من دقیقا حس دوست عزیزمون «رویای نیمه شب پاییز» رو درک کردم و هر بار پشیمون شدم از اینکه رفتم ووبلاگ های قدیمی رو چک کردم، تا ساعت ها غم عجیبی چنگ‌میندازه به قلبم.

تا زنده ایم باید از هم خبر بگیریم، مرگ هم بخشی از این زندگیه اما واقعا غم انگیزه زنگ بزنی به کسی و جواب نده!

تو وبلاگ همه صفحه‌ها برامون یه شخصیت زنده‌اند

غم :(

💗👌

ماچ به لپت پریا :*

انشالله که پیش نیاد ولی من اون کسیِ جمله ی آخر بودم ...

این سمت گوشی بودن خیلی سخت تره

ای داد

۰۷ آذر ۱۰:۱۸ هیـ ‌‌‌ـچ

منم گهگاه از این کارا می‌کنم ولی خب نمی‌دونم چرا اکثراً واکنش خوبی حداقل به من نشون نمیدن... نه این‌که بد باشه ها ولی خب خودم اگه باشم بهتر واکنش نشون میدم... :(

شما خیلی مهربان هستین، دیگه اونها که واکنش خوب نشون نمیدن مهر رو نمی‌فهمن :-|

۰۷ آذر ۰۸:۳۶ منتظر اتفاقات خوب (حورا)

تصورش هم دردناکه:-(

اوهوم :(((

۰۶ آذر ۲۱:۰۲ یومّا ‍‍‌‍‌‌

هیچوقت فکرش رو هم نمی‌کردیم که یه روزی قراره اوضاع اینجوری بشه ...

:((((

۰۶ آذر ۱۸:۵۰ آقاگل ‌‌

برای من یک بار این اتفاق افتاده و تمام روزهای زندگی به نبودن اون فرد فکر کردم. به لحظه‌ای که براش پیامک فرستاده بودم و منتظر جوابش بودم و این جواب هیچ‌وقت، هیچ‌وقت به دستم نرسید...

.

قدردان احوال‌پرسی‌تون هستم یک بار دیگه. ممنون که جزئی از این مهربانی‌ها حسابم کردید. :)

چقدر سخت بوده :((((

خواهش می‌کنم، یه دونه آقاگل داریم :)

۰۶ آذر ۱۷:۰۷ حامد سپهر

ایشالا که هیچوقت اتفاق نیوفته

قبل از اینکه دیر بشه باید حالشون رو بپرسیم

درسته، موافقم

۰۶ آذر ۱۵:۱۱ رویای نیمه شب پاییز

وقتی به وبلاگ‌هایی که زمانی با نویسنده‌هایشان دوست بودیم و تبادل نظر داشتیم مراجعه می‌کنم، و می‌بینم وبلاگ‌هایشان حذف شده؛ و یا حتی در شرایط بدتر، وقتی می‌بینم سال‌هاست به‌روزرسانی نشده‌اند، حسی غریبی، شبیه حس از دست دادن یک عزیز، وجودم را در بر می‌گیرد.

می‌فهمم چی میگین

۰۶ آذر ۱۱:۲۰ امید شجاعی

چقدر خوب که به تک تک دوستات پیام دادی و حالشون رو پرسیدی
کسی هم بوده که قبلا به هردلیلی باهاش به مشکل خورده باشی و بهش پیام بدی حالشو بپرسی؟

 

سر قضیه کرونا نه، الان از دوستام کسی نیست که کدورت باشه و حل نکرده باشم تو دو سال گذشته

قدیم بود ولی و پیگیر شدم که حل بشه

۰۶ آذر ۱۰:۵۹ واران ..

سلام 

پدرم چند وقت پیش به یکی از دوستاش بعد از گذر ده دوازده روز زنگ زد که احوالش رو بپرسه یهو تلفنش رو خانمش برمیدارند و پشت خط به پدرم میگن شوهرشون  ده روز پیش کرونا گرفتند و  فوت شدند.

پدرم یهو جا خورد و غم سنگینی بهش وارد شد .

اینقدر مرگ متاسفانه نزدیک شده !

 

+

امیدوارم هیچوقت پیش نیاد ‌.

عزیزم :( چقدر سخت بوده

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
در جستجوی درون و برون...
موضوعات
سروستاه نامه، سنتور (۲۷)
خوشنویسی، تذهیب (۱۷)
کار، iOS، اندروید (۳۷)
زندگی بهتر (۸۴)
یاد ایام (۲۸)
مهلا (۲۳)
صابرانه (۴۵)
از این روزها (۱۶۷)
یک سال بدون... (۱۲)
خانه دوست کجاست؟ (۲۶)
آشپزی، خام گیاهخواری (۱۹)
نی‌نی گولو، لیلی (۱۰۱)
کتابخوانی (۶)
مشاوره (۸)
آن سوی آب‌ها (۸۷)
داستان (۲)
چالش وبلاگی (۱)
آخرین نوشته ها
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
لبه‌ی پیاده‌رو، هم سطح جاده
سیاه و سفید
تنظیم روی فرکانس دیگر
هر نه ماه هم تکرار کنیم!
بیخودی
اعلام حیات :)
کرونا تست
مدرسه
کرونا در یک قدمی
محبوب ترین نوشته ها
لیلی، نام دیگر عشق است...
گاهی بیرون رو نگاه کن
کوچولو بیا*
سهیم شدن
امن‌سازی
یازده ضربدر سه
بسی عشق بودی در این چهار سال
مادرانگی :)
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
سوگواری
پربیننده ترین نوشته ها
لالایی لیلی :)
شفایافتگان
هَکَلچه :-)
مهاجرت
"هل اتی" کجا رفت؟
پسر یا دختر! مسئله این است...
مادر شوهر
روغن کلزا
بی کلید در* :-)
لیلی، مثلِ پری
نوشته های پر بحث تر
هَکَلچه :-)
کوچولو بیا*
لیلی، مثلِ پری
خب تا آخرش رو بگو :-|
لیلی، نام دیگر عشق است...
پسر یا دختر! مسئله این است...
دوبله وسط :-)
بی کلید در* :-)
آشپز که دو تا شد...
سه و چهار :-)
تاریخچه نوشته ها
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۳ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۶ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۸ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۸ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۷ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۹ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۹ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۹ )
دی ۱۳۹۹ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۷ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۸ )
دی ۱۳۹۸ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۸ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۹ )
دی ۱۳۹۷ ( ۸ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۸ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
دی ۱۳۹۶ ( ۷ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۷ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۳ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۳ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۳ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۳ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۳ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۳ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۳ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۲ ( ۳ )
پیوند ها
گروه نرم افزاری پرکا
دامن گلدار اسپی
تیرمن
جولیک
نارخاتون
یک آشنا
آقاگل ملت
ذهن زیبای یلدا
faella
توکا
وقتی فاطمه روز به روز بزرگتر می‌شود
یک مترسک
وایسیـ ورسا
می‌خواهم فاطمه باشم
غرور شکسته
فیلوسوفیا
پرتقال دیوانه
حریری به رنگ آبان
در دیار نیلگون خواب
دکتر میم
خانومی جانم
روزنوشت های میم صاد
پنجره می‌چکد
ریشه در باد
حنا
صخره‌نورد
لافکادیو
هیچ
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان