شیرخوارگی :)

و ما به آرایشگاه رفتیم :)‌‌ (دست و جیغ و هورا)

و ما بیرون رفتیم،

و یک دانه دوست درمانی هم کردیم :) (در ادامه به باقی دوست درمانی ها خواهیم پرداخت :))


و در راستای آرایشگاه رفتن،‌ شیرمان را دوشیدیم و چون جوجه در تمام مدت نبود ما و حتی ساعتی بعد از بازگشت غرور آفرینمان در خواب به سر می برد، ما ماندیم و ۳۰cc شیر مادر، یعنی شیر خودمان که سه ساعت از دوشیدنش می گذشت :-|


چون شیر تازه برای لیلی حاضر و آماده بود،‌ تصمیم گرفتم و "شیر رو خودم خوردم"*

و جانم برایتان بگوید که خیلی شیرین و خوشمزه بود، و پی بردیم که چرا لیلی جانمان هر بار که شیر می خورد آن همه ملچ و ملوچ می کند :-)


بعدتر که لیلی را بغل کردم برای شیر دادن، دیدم خدای من! لیلی بوی شیر میده که این همه خوردنی و خوشمزه است :) یعنی بوی بچه مساوی است با بوی شیر مادر :)**


* به سبک مهلا بخوانید لطفاْ :)

** در نتیجه اگر بتوانیم شیر را برای مثلا چند سال فریز کنیم در دماهای خیلی پایین که کیفیتش از بین نرود، بعدها که جوجه بزرگ شد، شیر را می ریزیم روی لباس هایمان تا هنوز بوی بچه بدهد،‌ شیرین و خوشمزه :دی

۲۲ حبه چیده شد. ۱۱

هاااااااا هوم* :-)

دویدم و دویدم، سر کوهی رسیدم، 

دو تا خاتون رو دیدم

یکی به من آب داد، یکی به من نون داد

نون رو خودم خوردم

آب رو دادم به صحرا، صحرا به من علف داد

علف رو دادم به بزی، بزی به من شیر داد**

شیر رو دادم به بقال، بقال به من سوزن داد

سوزن رو دادم به خیاط، خیاط به من عبا داد

عبا رو دادم به ملّا، ملّا به من دعا داد

دعا رو دادم به خدا، خدا به من شفا داد...


شفا رو پیش خودم نگه داشتم :-)


* صدای نفس های لیلی، موقعی که وسط شب برای شیر خوردن بیدار میشه :-)

** مهلا به این جای شعر که می رسید، می گفت شیر رو خودم خوردم و تمام :-))


پ.ن. اسمم رو تو تیم توسعه حفظ کردن :-)

۱۸ حبه چیده شد. ۸

بایدها

باید پیشنهادهای کمک رو قبول کنم

باید قبول کنم

قبول کنم

باید دوست-درمانی کنم

دوست-درمانی

دوست

باید بروم بیرون، 

برویم بیرون

بیرون

باید بروم آرایشگاه

آرایشگاه

ابرو

لیلی

لیلی

لیلی

...

۲۱ حبه چیده شد. ۱۱

Baby blues

یعنی اگه نخوام بگم افسردگی پس از زایمان، ولی مطمئناً به یه درجات بالایی از baby blues دچار شدم بعد از زایمان :-(

یک نوع درماندگی شدید به خاطر ناتوانی در کمک به طفل معصومی که این قدر می خواستید به دنیا بیاد و سالم باشه و ... که منتهی میشه به اندوه، غم، گریه، خشم...

یک بخشی به خاطر سزارین، یک بخشی به خاطر شوک اورژانسی بودن شرایط و بقیه اش به خاطر دوران نقاهت و از کنترل خارج شدن اوضاع در پی اتفاقات جانبی غیر قابل پیش بینی (مثل تصادف برادر صابر یا رفلاکس لیلی)


خلاصه این که می افتی تو فاز افسردگی و هر چی "تئوری انتخاب" و "افسردگی انتخاب شماست" یادت میره :-|


واقعیت این که هنوز مطمئن نیستم از فاز افسردگی خارج شده باشم، ولی دارم تلاش می کنم...

۲۳ حبه چیده شد. ۱۱

به خانه بر میگردیم :-)

روزهای سختی گذشته، 

شاید روزهای سختی مونده باشه، نمی دونم ...

فقط می دونم دلم برای نوشتن خیلی تنگ شده،

روتین نوشتن دو روز در هفته اینجا،‌ با همه محبت های شما، همیشه بهم انگیزه می داد که ادامه بدهم :)


پس...

بی خیال سختی ها


خسته اما با لبخند،

خسته اما با امید،

با امید فرداهای بهتر


به خانه برمیگردیم* :)


* تیتراژ یه برنامه ای بود به همین نام که وقتی دبیرستان بودم کانال ۵ پخش می کرد :)


پ.ن. برای دیدن عکس های لیلی و شیرو،‌ به آی دی private من، par4301 در اینستاگرام، بعد از آشنایی دادن درخواست بدهید :)

۱۶ حبه چیده شد. ۱۰

سه و چهار :-)


اصلاً می دونید چیه؟ من خیلی روز تولدم رو دوست دارم، فکر کنم همه مون همین طوری باشیم، اگه بهترین روز سال نباشه، بی شک یکی از بهترین هاست :-)


الان اوضاع زندگی ام قاطی پاطی داغونیه، لیلی یه ترکیبی از رفلاکس و کولیک داره و می تونید حدس بزنید چقدر بی قراره، برادر صابر تصادف کرده و همه نگران سلامتی اش هستیم، هفته بعد دوشنبه واکسن دو ماهگی لیلی است و کلی ملت بهم استرس دادن که تب می کنه و فلان و بهمان، از شرکتی که باهاشون کار میکردم تماس گرفتن و گفتن سه ماهه نیستی اگه نمیایی یکی رو بگیریم جات و من هم وسط این هیر و بیر گفتم میام میام، کسی رو نگیرید :-) تازه هم سرما خوردم، هم دلم درد می کنه، هم ضعف دارم، هم اصلاً قرار نبوده اینجا بنویسم، مخصوصاً چهارشنبه:-)


خلاصه اوضاع درب و داغونیه، همه چی تو هم پیچیده، ولی از اونجایی که من عاشق روز تولدم هستم، صبح پا شدم و به خودم گفتم: ببین همیشه روز تولد بهترین روز سال است، بیا و سخت نگیر :-)


و بعد به طرز شگفت انگیزی همه چی بهتر شد، با تبریک گوگل و بانک ها شروع شد و بعد سیل تبریک دوستام سرازیر شد :-*


یک عالمه انرژی مثبت و شادی، فقط برای این که تصمیم گرفتم امروز بهم خوش بگذره، همه زندگی همینه :-)


شادی باید در نگاهت باشه، یک دنیای رنگی رنگی شاد :-)

۳۶ حبه چیده شد. ۱۵

غیبت کبری :-|

غیبت کبری از جنس تصمیم کبری نیست، یعنی پای هیچ کبری خانومی وسط نیست :-)

بلکه حکماً در ادامه ی غیبت صغری دو هفته ای، یه غیبت کبری خواهیم داشت دو ماهه (دو ساله نشه صلوات!)

چند روزه درگیر پدیده ای شدیم به نام "رفلاکس نوزادی" یا همان برگشت اسید معده (در بزرگسالان کل درد و آزارش سوزشی است در حد ترش کردن) که در نتیجه جوجه بی قراری خواهید داشت که باید ۲۴ ساعته در آغوش باشد... و با گذشت زمان بهتر می شود و کل درمان های دارویی پیشنهادی به اندازه بزرگتر شدن جوجه و راهکارهای فیزیکی (مثل عمودی نگه داشتن طفلک بعد از خوردن شیر و ...) جواب نمی دهد.


شرمنده کامنت های مهربانتان نشده باشم، همه قبلی ها را جواب دادم :-) امیدوارم با آغاز پاییز برگردم :-) 


التماس دعا :-)

۲۲ حبه چیده شد. ۱۹

نبینم چشمات اشکی باشه

دختر اینجا نشسته

گریه می کنه زاری می کنه

از برای من، پرتقال من

اسمش چی چیه؟

اسمش لیلیه :-(


گریه که می کنه، دل آدم کنده میشه...

راستی، این دختروووی ما فقط سه نوع صدا از انواع گریه های دانستن رو در میاره که گریه گرسنگی جزوش نیست :-|

۱۵ حبه چیده شد. ۱۷

مادر، بهشت من همه آغوش گرم توست...

شاید یکی از لذت های مادرانگی، آرام گرفتن لیلیِ جان در آغوش توست، وقتی هیچ چیز دیگری آرامش نمی کند...

حس بی نظیری است :-)


پ.ن. مراحل ریکاوری من به خوبی پیش می رود، غول خواب شبانه تا لنگ ظهر کش می آید و کم کم دارم بر میگردم به دوران اوج، نشانه اش قورمه سبزی ای که امروز پختم برای نهار :دی زمان را که حسابی manage کنم در چند روز آتی، با اولویت بالا جواب کامنت ها را می دهم، بعد سرک می کشم به وبلاگ هایتان :-)

۱۸ حبه چیده شد. ۱۷

ماشالا ماشالا :-)

ماشالا به لیلی   -ماشالا

ماشالا به چشماش    -ماشالا

ماشالا به لپاش     -ماشالا

ماشالا به لبهاش.    -ماشالا

ماشالا به موهاش.   -ماشالا

ماشالا به دستاش.   -ماشالا

ماشالا به پاهاش.    -ماشالا

...

ماشالا به لیلی، ماشالا

هزار ماشالا، هِی، هزار ماشالا


پ.ن. در نظر بگیرید من را با چشمهای به خون افتاده ی پف کرده، در حالی که برای لیلی، شعر من در آوردی "ماشالا ماشالا" رو می خونم و مامانی صدیقه و دادا سهیلا دست می زنند و در تکرار ماشالا ها همراهی می کنند :دی


۱۷ حبه چیده شد. ۱۸
در جستجوی درون و برون...
موضوعات
سروستاه نامه، سنتور (۲۷)
خوشنویسی، تذهیب (۱۷)
کار، iOS، اندروید (۳۷)
زندگی بهتر (۸۴)
یاد ایام (۲۸)
مهلا (۲۳)
صابرانه (۴۵)
از این روزها (۱۶۷)
یک سال بدون... (۱۲)
خانه دوست کجاست؟ (۲۶)
آشپزی، خام گیاهخواری (۱۹)
نی‌نی گولو، لیلی (۱۰۱)
کتابخوانی (۶)
مشاوره (۸)
آن سوی آب‌ها (۸۷)
داستان (۲)
چالش وبلاگی (۱)
آخرین نوشته ها
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
لبه‌ی پیاده‌رو، هم سطح جاده
سیاه و سفید
تنظیم روی فرکانس دیگر
هر نه ماه هم تکرار کنیم!
بیخودی
اعلام حیات :)
کرونا تست
مدرسه
کرونا در یک قدمی
محبوب ترین نوشته ها
لیلی، نام دیگر عشق است...
گاهی بیرون رو نگاه کن
کوچولو بیا*
سهیم شدن
امن‌سازی
یازده ضربدر سه
بسی عشق بودی در این چهار سال
مادرانگی :)
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
سوگواری
پربیننده ترین نوشته ها
لالایی لیلی :)
شفایافتگان
هَکَلچه :-)
مهاجرت
"هل اتی" کجا رفت؟
پسر یا دختر! مسئله این است...
مادر شوهر
روغن کلزا
بی کلید در* :-)
لیلی، مثلِ پری
نوشته های پر بحث تر
هَکَلچه :-)
کوچولو بیا*
لیلی، مثلِ پری
خب تا آخرش رو بگو :-|
لیلی، نام دیگر عشق است...
پسر یا دختر! مسئله این است...
دوبله وسط :-)
بی کلید در* :-)
آشپز که دو تا شد...
سه و چهار :-)
تاریخچه نوشته ها
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۳ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۶ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۸ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۸ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۷ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۹ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۹ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۹ )
دی ۱۳۹۹ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۷ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۸ )
دی ۱۳۹۸ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۸ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۹ )
دی ۱۳۹۷ ( ۸ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۸ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
دی ۱۳۹۶ ( ۷ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۷ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۳ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۳ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۳ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۳ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۳ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۳ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۳ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۲ ( ۳ )
پیوند ها
گروه نرم افزاری پرکا
دامن گلدار اسپی
تیرمن
جولیک
نارخاتون
یک آشنا
آقاگل ملت
ذهن زیبای یلدا
faella
توکا
وقتی فاطمه روز به روز بزرگتر می‌شود
یک مترسک
وایسیـ ورسا
می‌خواهم فاطمه باشم
غرور شکسته
فیلوسوفیا
پرتقال دیوانه
حریری به رنگ آبان
در دیار نیلگون خواب
دکتر میم
خانومی جانم
روزنوشت های میم صاد
پنجره می‌چکد
ریشه در باد
حنا
صخره‌نورد
لافکادیو
هیچ
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان