چهارده روز است در خانه ی ما، لیلیِ کوچکی زندگی می کند...
که آهنگ نفس هایش، ضربان قلبهایمان شده
و عطر تنش، خوشبوترین رایحه خوشبختی مان
صدای گریه ی نازکش، حتی از دور، شیره زندگی را در من جاری می کند
با لیلی بیدار می شوم، با خوابیدنش به او خیره می شوم و خدا را شکر می کنم برای بودنش، برای داشتنش و برای زندگی این روزها...
این روزها، ساعت دنیایمان به وقت لیلی کوک شده :-*
متولد آخرین روزهای بهار ۹۶،
به وقت اذان صبح بیست و پنجم رمضان، سه شنبه سی ام از ماه سوم...
پ.ن.۱ عکس بالایی، لیلی گولو در گهواره به درخواست توکا :-)
پ.ن.۲ شاید این نوشته خورشید جانم را ندیده باشید...