دوست

گفت: مامان تو این مدرسه جدید کسی نمی‌خواد با من دوست بشه، چون همه‌شون خودشون از قبل دوست دارن.

گفتم: به نظرم همیشه جا برای یه دوست جدید هست، مگه نه؟

گفت: نمی‌دونم، من تو مدرسه دوست پیدا نکردم، ولی تو پارک با یه بچه‌ای دوست شدم و با دختر همسایه، خب این هم خوبه دیگه.

گفتم: عالیه دخترم، گاهی برای دوست شدن نیاز به زمان هست، تو به خودت و اونها زمان میدی؟

چشم‌هاش برق زد و سرش رو تکون داد که یعنی اوهوم. 

۸ حبه چیده شد. ۲۲

مرگ

گفت: مامان نگاه کن این زنبوره مرده، از دنیا رفته...

گفتم: اوهوم

گفت: اگه از این دنیا رفته، پس چرا هنوز اینجاست؟

 

 

 

۶ حبه چیده شد. ۱۹

بسی عشق بودی در این چهار سال

گفتی لباس تولدت را نمی‌پوشی،‌ گفتی رویش گل و پروانه داره، همان دلیلی که به خاطرش خریده بودیم و دامن هم داشت، که اخیرا یعنی واویلا و آستین‌هایش کوتاه بود، یعنی سردت می‌شود و دلایل دیگر.

گفتم فقط بپوش تا عکس بگیریم :) و برای دل مادرت پوشیدی و چند تا عکس انداختیم با آن آستین کوتاه‌ِ دامن‌دارِ پر از گل و پروانه :*

تولدت مبارک‌ جگرگوشه، چهار سال من تو را داشتم یا تو من را، نمی‌دانم. فقط می‌دانم آرزوی برآورده شده‌ام هستی :*

۱۶ حبه چیده شد. ۲۵

خودم

"خودم" یعنی مادر جان، آهسته، کمی آرام باش، دورتر بنشین، آها خوب شد، با نگاه ایرادگیرت زل نزن به دست‌های کوچک من، دلسوزی و ترحم هم قاطی‌اش نکن، صدای نچ نچ نشنوم، کمک نمی‌خواهم یا راهنمایی یا هر چی، قربان دست و پای بلوری‌ام هم نرو، می‌خواهم "خودم" تنهایی انجام دهم، و برای انجامش تا آخر دنیا وقت دارم، به ساعت من هنوز دیر نشده :)

۶ حبه چیده شد. ۲۲

چه توفیقی از این بهتر

لیلی: "مامان من دلم میخواد بزرگ که شدم آدم‌ها را بخندونم" بعد شکلک در میاره و نگاه می‌کنه ببینه می‌خندم یا نه.

مثل یک مادر سنتی که آرزو داره بچه‌ش دکتر مهندسی چیزی بشه، ازش می‌پرسم: "مثلا شبیه استندآپ کمدین‌ها که جوکی تعریف کنی که بقیه بخندند؟"

لیلی: "نه مامان، مثل clown"

من: "چقدر خوبه که می‌دونی چی می‌خوای جانِ مادر"

۱۲ حبه چیده شد. ۱۸

خستگی شده یه عادت :)

- لیلی جان، دیر رسیدی پلی‌گروپ، باهاشون صبحانه خوردی؟

- آره، ولی بعدش خسته بودم.

- خسته بودی؟ یعنی می‌خواستی استراحت کنی؟

- نه! یعنی نمی‌دونستم می‌خوام چی کار کنم...

- اوهوم یعنی یه کمی کلافه بودی؟ یا گیج شده بودی؟ ...

جگرگوشه‌ی ما پرکاربردترین احساسی که در قریب این سه سال و هشت ماه از پدر و مادرش شنیده خستگی بوده، اوایل غافلگیر می‌شدم که چرا هر چی ازش می‌پرسم میگه خسته‌ام، خسته شدم، خسته بودم... بعد دیدم پکیج احساسات ناخوشایند (منهای ناراحتی و خشم و چندتای دیگه که خوب تفکیک می‌کند) را به احترام بزرگتر، خستگی نامگذاری کرده و تمام :دی

باشد که رستگار شویم :)

۱۱ حبه چیده شد. ۲۲

سایه

با لیلی یک برنامه‌‌‌ای می‌دیدیم درباره سایه و نحوه تشکیل شدنش و ... یک جای برنامه می‌گفت سایه‌ها در پشت مانع نور تشکیل می‌شوند و سیاه هستند، چون نور نیست. لیلی یک‌هو اخم‌هایش را کرد تو هم که "نخیر، سایه‌ی من خیلی هم رنگی پَنگیه!"

حالا زبان برنامه انگلیسی بود، گفتم "رنگی پنگی انگلیسی‌اش چی میشه؟" یه ابرویی بالا انداخت و گفت "color color" :دی

پ.ن. اولین نفری که بیاد بگه چرا با ترجمه به بچه انگلیسی یاد میدی رو بلاک می‌کنم :دی

۵ حبه چیده شد. ۱۵

خالخالی خالی*

من: لیلی بهت بگم لیلیِ عسل‌ها*؟       - نه!

صابر: لیلی گل چی؟                          - نه!

لیلی: همون لیلی خالی، لیلی تنها خوبه :)

من: لیلی جون چی؟ لیلی جان؟

- آره اونم خوبه!

پ.ن. یه قسمتی بود از سریال همسران که شاید می‌خواستند برای یه گاو خال‌خالی اسم بگذارند، بعد نمی‌دونم بحث بود که خالخالیِ چی؟ و مثلا فردوس کاویانی می‌گفت خالخالی خالی؟ خالخالی تنها؟ :دی اگه سنتون به این چیزها قد نمیده، زیاد دقیق نشین در مفهومش، چون مفهوم خاصی نداره:دی  

* برای این‌که زیاد صدایش می‌زنم عسلِ عسل‌ها، لیلیِ عسل‌ها، لیلیِ جان‌ها :)

۹ حبه چیده شد. ۱۲

مزه

-"لیلی جان، چه غذایی رو دوست نداری؟"

بعد از کلی مکث: "غذای بی‌خوشمزه"

 

پ.ن. صابر همیشه میگه یاد گرفتن زبان جدید به شیوه زبان مادری، مثل یاد گرفتن یه pattern است، pattern اولیه را که یاد گرفتی، بعد جاهای مختلف جایگزین می‌کنی.

۸ حبه چیده شد. ۲۰

روبی جان

- لیلی جون، روبی* هم با خودت می‌بری حموم؟

- نه! روبی که آدم نیست عمو، عروسکه، آدم‌ها میرن حموم، عروسک‌ها میرن ماشین لباس‌شویی :)))

* عروسک روباه، عروسک خواب لیلی، هدیه‌ی عمه مریم برای لیلی جان وقتی هشت ماهه بود.

۴ حبه چیده شد. ۱۶
در جستجوی درون و برون...
موضوعات
سروستاه نامه، سنتور (۲۷)
خوشنویسی، تذهیب (۱۷)
کار، iOS، اندروید (۳۷)
زندگی بهتر (۸۴)
یاد ایام (۲۸)
مهلا (۲۳)
صابرانه (۴۵)
از این روزها (۱۶۷)
یک سال بدون... (۱۲)
خانه دوست کجاست؟ (۲۶)
آشپزی، خام گیاهخواری (۱۹)
نی‌نی گولو، لیلی (۱۰۱)
کتابخوانی (۶)
مشاوره (۸)
آن سوی آب‌ها (۸۷)
داستان (۲)
چالش وبلاگی (۱)
آخرین نوشته ها
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
لبه‌ی پیاده‌رو، هم سطح جاده
سیاه و سفید
تنظیم روی فرکانس دیگر
هر نه ماه هم تکرار کنیم!
بیخودی
اعلام حیات :)
کرونا تست
مدرسه
کرونا در یک قدمی
محبوب ترین نوشته ها
لیلی، نام دیگر عشق است...
گاهی بیرون رو نگاه کن
کوچولو بیا*
سهیم شدن
امن‌سازی
یازده ضربدر سه
بسی عشق بودی در این چهار سال
مادرانگی :)
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
سوگواری
پربیننده ترین نوشته ها
لالایی لیلی :)
شفایافتگان
هَکَلچه :-)
مهاجرت
"هل اتی" کجا رفت؟
پسر یا دختر! مسئله این است...
روغن کلزا
مادر شوهر
بی کلید در* :-)
لیلی، مثلِ پری
نوشته های پر بحث تر
هَکَلچه :-)
کوچولو بیا*
لیلی، مثلِ پری
خب تا آخرش رو بگو :-|
لیلی، نام دیگر عشق است...
پسر یا دختر! مسئله این است...
دوبله وسط :-)
بی کلید در* :-)
آشپز که دو تا شد...
سه و چهار :-)
تاریخچه نوشته ها
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۳ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۶ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۸ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۸ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۷ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۹ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۹ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۹ )
دی ۱۳۹۹ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۷ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۸ )
دی ۱۳۹۸ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۸ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۹ )
دی ۱۳۹۷ ( ۸ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۸ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
دی ۱۳۹۶ ( ۷ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۷ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۳ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۳ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۳ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۳ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۳ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۳ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۳ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۲ ( ۳ )
پیوند ها
گروه نرم افزاری پرکا
دامن گلدار اسپی
تیرمن
جولیک
نارخاتون
یک آشنا
آقاگل ملت
ذهن زیبای یلدا
faella
توکا
وقتی فاطمه روز به روز بزرگتر می‌شود
یک مترسک
وایسیـ ورسا
می‌خواهم فاطمه باشم
غرور شکسته
فیلوسوفیا
پرتقال دیوانه
حریری به رنگ آبان
در دیار نیلگون خواب
دکتر میم
خانومی جانم
روزنوشت های میم صاد
پنجره می‌چکد
ریشه در باد
حنا
صخره‌نورد
لافکادیو
هیچ
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان