میخوام یه تکنیک یادتون بدهم که شاید فکر میکنید بلدین، ولی زهی تصور باطل:دی تکنیک pomodoro که معرف حضورتون هست، زمان خاکستری هم شاید به گوشتون خورده باشه، خب؟ پس چرا من به زمان سیاه پومودورو وفادار نمیمونم؟ چرا نمیتونم زمان سیاه و سفید رو جدا کنم (شما بخونید چرا قیمهها رو میریزی تو ماستا)؟ یا چرا اگه میچسبم به یه کاری نمیتونم وسطش بلند بشم ولی فردا دیگه دلم نمیخواد برم سر کار؟ آیا پیر شدم؟ آیا موتور انگیزه با بنزینی پر میشه که دست جادوگر شهر اُزه؟
نخیر :دی چون اگه هر ۲۵ دقیقه، ۵ دقیقه زمان استراحته هست (من با clockify گذاشتم رو هر ۵۰ دقیقه، ۱۰ دقیقه)، باید کار رو سوئیچ کنی به اون نیمکره مغز، از راست به چپ و برعکس، اگه داری کار فکری میکنی و زل زدی به کامپیوتر، اجازه نداری برای زنگ تفریح بری پیامهات تو واتسآپ رو چک کنی، باید کار یدی بکنی، مثلا بلند بشوی بری ظرف بشوری، جدی میگم.
بری تا آشپزخونه یه ظرف میوه برا خودت بیاری، این مادرها هستن همه چی رو میدن دم اتاق بچه که بچه تکون نخوره، از این اصل غافلن که اگه این حجم رو روی مغز آوار کنی بعد چند روز دیگه نه میخواهی درس بخونی، نه کار کنی، نه هیچی، نه ایده برات میمونه، نه انگیزه، از ما گفتن :)
و اون مغز فلک زده، سوخت واقعی هم میخواد، یعنی ویتامین سی، گلوکز طبیعی و آب، نمیتونی هی تویش پفک بریزی، بعد انتظار داشته باشی مثل موتور جت برات کار کنه :)