شایان ذکر است من آدم درون گرایی هستم :) و از آنجا که درونگرایی و برونگرایی ترجیحات دریافت انرژی هستند، وقتی وسط یک جمع بزرگ گیر می افتم، مخصوصاً اگر در کانون توجه باشم، احساس می کنم دارم کم کم از درون خالی می شوم :-|
حتی شاید هیچ علامت خارجی نداشته باشد (مثل لرزش دست یا صدا) ولی معمولاً لال می شوم و همه فکر می کنند خیلی کم حرف، خجالتی و مظلوم هستم :-| (که نشانه آن است که دارم انرژی ذخیره می کنم و اگر خجالتی بودم که چرا در جمع های کوچک صمیمی آن قدر حرف برای گفتن دارم و بیشتر خوش می گذرد) و اگر کم حرف نشوم، حتماً باتری انرژی ام نیاز به شارژ پیدا می کند :))))
حالا چند شب پیشتر من را عضو گروهی کرده بودند که سال ها بود از حال هم خبر نداشتیم، همه هم انگار با یک جور احساس غریبگی، خاموش، بی رغبت...
گفتم یک قدری ترجیحات برونگرایی را در خودم تقویت کنم :))))))
شروع کردم به استفاده از قدرت آسیب پذیری* (از خودم حرف زدم، صادقانه)، بقیه را هم دعوت کردم که هر کسی از خودش بگوید که کجاست و چه می کند، هر کسی که شانه خالی کرد را دوباره کشیدم وسط بحث :))))))))))) خلاصه شده بودم کانون توجه و احساس می کردم آن قدر دارم انرژی از دست می دهم که به زودی از حال بروم :-|
چه می کنه این قدرت آسیب پذیری با من :-|
* بخشی از سخنان Brene Brown درباره قدرت آسیب پذیری (The power of Vulnerability):
... افرادی که حسِ قوی عشق و تعلق داشتند باور داشتند آنان سزاوار عشق و تعلق هستند. همین. آنان باور داشتند که سزاوار هستند. و چه چیزی در بین آن ها مشترک است؟
بگذارید شجاعت و نترسی را برای یک دقیقه از هم تفکیک کنم. " کاریج" (شجاعت)، ریشۀ اصلی " کاریج" از کلمۀ لاتین "کور" به معنای قلب وارد زبان انگلیسی شده است و معنی اصلی این کلمه این بوده که با تمام قلب خودتان رو معرفی کنید.
و آن دسته افراد خیلی ساده، شجاعت "کامل نبودن" را داشتند. آنان این دلسوزی را داشتند که ابتدا با خود مهربان باشند سپس با دیگران چون، اینطور که روشن است، ما نمی توانیم برای دیگران دلسوزی کنیم اگر نتوانیم با خودمان مهربانانه برخورد کنیم.
و دیگر این که آنان ارتباط داشتند و -- این قسمت سخت بود -- آنان تمایل داشتند از آنچه فکر می کردند باید باشند، دست بردارند تا همان کسی باشند که هستند، کاری که شما قطعا باید برای ارتباط انجام دهید.
چیز دیگری که بین آنان مشترک بود این بود که آنان به طور کامل پذیرای آسیب پذیری بودند. باور داشتند چیزی که آنان را آسیب پذیر می کند آنان را زیبا می کند. آنان نه می گفتند آسیب پذیری خوشایند است، نه می گفتند زجرآور است، فقط می گفتند لازم است. آنان از تمایلشان به اینکه نفر اولی باشند که می گویند"من عاشقت هستم" می گفتند تمایل به انجام کاری که در آن هیچ تضمینی وجود ندارد. تمایل به بند نیامدن نفس و به طور طبیعی گذراندن زمان انتظار برای تماس دکتر بعد از ماموگرافی (جهت تشخیص سرطان سینه) آنان تمایل دارند در رابطه ای سرمایه گذاری کنند که ممکن است ادامه داشته باشد یا نداشته باشد. فکر می کردند این امر اساسی است.