حالا وسط این همه تبریک و خوشحالی و ... یک سری آدم نگران هم هستند :-|
مثلاً دوستی دارم که به شدت فوبیای بارداری داره و من در جریان نبودم تا اخیراً که درگیر واکنشهای عجیب و غریبش شدم...
روزهای اول گفت که کمی میترسد و خواهر ندارد (که اگر خواهر داشت حتماً از اون می پرسید) و اگر امکانش هست کمی برایش خواهری کنم و توضیح دهم که خب چطوری است و حالم چطور است و روزها چطور می گذرند ...
من هم از همه جا بی خبر، یک روز، دو روز برایش گفتم که حالا مثلاً کمی بیشتر و زودتر خسته میشوی، شاید نیاز داشته باشی بیشتر استراحت کنی، یا غذای مقوی بخوری در حجم کم و تعداد زیاد (به جای سه وعده تپل صبح-ظهر-شب)، حالت بهم بخوره یا ...
که دیدم ای دل غافل :-| مثلاً در یک روز پنج پیام به شدت نگران دریافت میکردم:
پریسا!!!!!!!!!!! خوبی؟؟!!!!!!!!!! بهتر شدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!
علاقه زیادی هم به "؟" و "!" دارد :-))))) و فقط رویش نمیشد که بنویسد "زندهای هنوز؟!!!!!!"
در نتیجه ما دیگر هیچ چیزی را به ایشان منتقل نمی نُماییم، باشد که استرسشان کم شود :-|
پ.ن. می دانم که بیشتر مخاطبهای اینجا فینگیلی هستند و عموماً در گستره زیر 25 سال به سر میبرند که حالا اگر عشقی باشد و یاری، شاید به ازدواج فکر کنند، ولی برای آن یک درصد مخاطب خاموش که بالای سی سال بوده و شاید دوست داشته باشند راهکارهای "یک عدد پریسا" برای درمان حال به هم خوردگی مدام را بدانند، این ها موثر هستند:
چای زنجبیل (هر چیز زنجبیلی) به شرطی که میزان کل زنجبیل مصرفی از یک گرم در روز بیشتر نشود :-|
نان سوخاری (هر چه خشک تر بهتر و دقیقاً قبل از این که از رختخواب بپرید بیرون، استفاده کنید)
گرسنه نبودن
آدامس
مویز
موز
بِه
که البته برخی از راههای فوق در درمان حالت تهوع هنگام سواری ماشین هم جواب میدهد، مخصوصاً زنجبیل که در زمان غیر بارداری، هر چقدر دلتان خواست بخورید :-)