کودک نوپا

در کتاب شادترین کودک محله نوشته بود:

همه ما می دانیم که بزرگ کردن و تربیت کردن یک نوپا چقدر سخت است، اما آیا هرگز لحظه ای با خود اندیشیده اید که یک کودک نوپا بودن چقدر سخت است؟

از دید کودک نوپای شما، او در تمام طول روز در حال بازنده شدن است. او ضعیف تر، کندتر و کوتاه تر از هر کس دیگر است و همین خود آغاز چالش های اوست. 



۱۴ حبه چیده شد. ۱۷

دوازده ماه در یک قاب

 تولدت مبارک قلب مامان 😘

۲۹ حبه چیده شد. ۲۱

اشرف مخلوقات :)

این که مراحل رشد یک کودک رو از نزدیک و لحظه به لحظه ببینی، باعث میشه به عجائب خلقت ایمان بیاوری :)

همه مراحلش زیباست، از این که در ابتدا فقط قدرت مکیدن داره (اول ضعیف بعد قوی‌تر) تا وقتی که یاد می‌گیره چطور همزمان با ورود فرنی به دهنش آن را قورت بدهد و تف نکند (قورت دادن چیزی که بدون مکیدن وارد دهنش شده) تا بعدتر که جویدن (از نرم تا سفت) را یاد می‌گیرد (جویدن و بلعیدن با هم) و نوشیدن بدون این که بپرد تو گلویش (با نی، با لیوان سوراخ دار،‌ با لیوان معمولی)! 

حالا برای راه رفتن و ایستادن هم همین طور، از این که اولش فقط می‌تونه سیخ رو به سقف بخوابه بگیر تا شروع به نشستن و غلتیدن به روی شکم، غلتیدن از شکم به پشت (اولین مدل جابجایی لیلی غلتیدن‌های پشت سر هم بود از این ور فرش به اون ور:دی)، و بعدتر کشیدن خودش روی زمین، تا برسد به چهار دست و پا (که اول پاها رو می‌کشه روی زمین و بعد بلند می‌کند، عبور از موانع و شیرجه زدن)، این وسط تلاش برای ایستادن (که خودش هزار مرحله داره، اول با دو دست به یک جا، بعد یک دستی، بعد بدون حمایت، بعدتر وقتی ایستاد چیزی هم می‌گیرد دستش و بعدتر حتی در حالت ایستاده آب می‌خورد :دی) و در پایان: راه رفتن...

اولین بار که پایش را از روی زمین بلند می‌کند بدون این که دستش به جایی باشد، اوج سرور، شادی و غرور برایش هست، حیف که بزرگ می‌شویم، بدون این که لذت،‌ غرور و افتخار این لحظات یادمان بماند...

۱۳ حبه چیده شد. ۱۷

جام جهانی چشمات :*

چشمانت بسته بود، صدای گریه‌ فضای اتاق عمل را پر کرده بود، لپ نرمت را چسباندند به گونه‌ام،‌ چقدر ناز بودی تو دختر. نگرانت بودم، نمی‌دانستم سالم هستی یا نه، می‌دانی... آخر زود آمده بودی، آن هم نه چند روز، چند هفته... اجازه نداشتم بنشینم، اجازه نداشتم تکان بخورم، گفتند نگران نباش سالم است، نگران نباش، نگران...

در بخش، روی تخت افتاده بودم که تو را گذاشتند در آغوشم.
نگاهت کردم، چشمانت بسته بود هنوز. روی سینه‌‌ام بودی، روی قلبم، تو کوچولوی ناز من، لیلی ناز من :* کمی که شیر خوردی، چشمانت را باز کردی، چشمان قشنگت :) و دنیا برای من شد، همه‌ی دنیا، همه‌ی زندگی که تو خودت معنای زندگی بودی برای مامان :*

امروز یک هفته مانده به تولد یکسالگی‌ات، در وسط همه شلوغی‌های جام جهانی، زمین سبز و توپ گرد. هنوز نمی‌دانی فوتبال چیست یا جام جهانی، یا حتی زمین سبز، ولی توپ زرد قشنگت را دوست داری :)
چند قدم به سویم بر‌می‌داری و در گام آخر با ذوق خودت را رها می‌کنی در آغوشم 
و من جان می‌دهم برای شادی چشمانت
برای چشمانت که جام جهانی ندارد :)

پ.ن. برای لیلی، به مناسبت چالش رادیوبلاگیها :)

۱۸ حبه چیده شد. ۱۷

مساحت در برابر عمق :-)

کار کردن روی پروژه های شخصی، پروژه هایی که از صفر تا صد آن را خودتان تعریف و اجرا می کنید، به شما امکان لذت بردن از استقلال در رای، تجربه آزادی در اجرا و پرورش اعتماد به نفس را می دهد. هر روز ایده ی تازه ای به سراغتان می آید و هر شب بر مساحت دانشتان افزوده می شود. 
از طرفی کار کردن روی پروژه های دیگران، با چارچوب مشخص و ساختار از پیش تعریف شده برای تحویل، برای شما محدودیت به همراه دارد، در تعیین اولویت ها، زمان بندی، هزینه ها و روش پیاده سازی. هر روز با چالش بهینه سازی زمان/هزینه/اجرا شروع می شود و هر شب خلاقیت شکوفا شده بر عمق  دانشتان می افزاید.

پیشنهاد می کنم اگر در حوزه فعالیتتان قابل تعریف هست، هر دو را امتحان کنید :-)

پ.ن. چک دوباره کدی که دو سال قبل نوشته ای، مثل این است که برگه املای یک دانش آموز کوچکتر را صحیح کنی، با کلی غلط املایی :دی
۹ حبه چیده شد. ۱۴

لیل و لیلة

گفته شده لیل به معنای عام شب هست و لیلة به معنای یک شب

ولی دلم می خواهد فکر کنم لیلة وقتی مونث می شود معنای خاصی می گیرد، مثل زایندگی... 

۱۱ حبه چیده شد. ۱۸

شامی* :)

اینجا ایلام هست، صدای من را از خانه دادای لیلی می شنوید :)

من و صابر فکر کردیم خوب است که این تعطیلات که میاییم ایلام یک تولد هم با حضور دادا و بابا و عمه و عموی لیلی بگیریم، هر چند بیست روزی مانده باشد تا تولد یکسالگی‌اش (می‌دانید که این بیست روز گاهی به معنای راه افتادن یا نیافتادن کودک است).

اما ای دل غافل که عمه کوچک لیلی نتوانست بیاید ایلام (عمه بزرگش ایران نیست کلا) و عمویش هم بی‌خبر از ما آمده بود تهران برای چک آپ (همان یگانه عموی لیلی که پارسال بعد از به دنیا آمدن لیلی تصادف سختی کرد) :( هیچی دیگه ما هم قبل از این که به شب‌های قدر برسیم تولد را با حضور دادا و بابا برگزار کردیم و یک کیک طبیعی هم داشتیم به اندازه یک هندوانه ۷-۸ کیلویی که لیلی بعد از مراسم خیمه زد رویش و دو لپی هندوانه را مشت می‌کرد و می‌خورد :))))

این عکس‌ها برای دوستانی که اینستاگرام ندارند :) 

لیلی و هندوانه

لیلی و روباه


* در افق ایلام به هندوانه می‌گویند شامی، به کتلت می‌گویند کوفته و به شامی هم چیز خاصی نمی‌گویند (به نظرم می‌گویند کتلت) :))))


پ.ن. کسی هست اینجا غیر از وایمکس و ADSL سرویس اینترنت دیگری برای خانه استفاده کنه؟ من اخیراْ یک مودم نسل ۴ ایرانسل خریدم با یه سیم کارت اعتباری که از قضا مودم مورد نظر CarFi بود (و چه گولی خوردم سر خریدنش :-| چون اون موقع ننوشته بود که CarFi هست و مثلا نوشته بود مودم "مدل نمی دونم چی چی" که ۷۰ هزار تومن تخفیف داشت و بعدش هر چی تلاش کردم پس نگرفتند) و برایش آداپتور فندکی به برق شهر خریدم و نمی دانم چرا هر دو دقیقه یک بار خاموش میشه و رسماْ روانی شدم از دستش :-| 

۲۵ حبه چیده شد. ۱۷

اجی مجی لاترجی

این شبیه یک پست نیست، برای اعلام حیات هست :-)
خانه همچنان در وضعیت روز از نو به سر می برد، مچ دست چپم در جلسه  آخر کارگاه مادر و کودک ٨ تا ١٢ ماه به دلایل نامعلومی به شدت درد گرفته و این چند روز را می رویم ایلام پیش دادای لیلی...
دوست دارم هفته بعد که برگشتم تهران، دستم خوب باشد، بالاخره برای تمیز کردن خانه راهی پیدا کرده باشم، لیلی در سفر مریض نشده باشد و در تعطیلات کارهای انجام نشده ام را تمام کرده باشم، حداقل در حد پاسخ به همه کامنت های مهربان و دوست داشتنی شما :-) 
۱۵ حبه چیده شد. ۱۶

روز از نو...

هی هر روز صبح بیدار میشم به خونه نگاه می کنم، به لیلی، به کارهای مانده پروژه و به این فکر می کنم که باید بگم یه کارگر بیاد در تمیز کردن این خونه به من کمک کنه، حداقل الان که این قدر نزدیک تولد لیلی جان هستیم... 

بعد فکر می کنم که به کی بگم بیاد؟ به این شرکت های خدماتی زنگ بزنم یا دنبال آشنا باشم؟ اگه اومد باید بالا سرش بایستم یا خودش کارها رو می کنه؟ اگه خوب تمیز نکرد، خودم هم بایستم تمیز کنم یا بی خیال بشم؟ اگه بگم شامپو فرش هم بزنه میزنه یا نه؟ اصلا چطوری بهش بگم فلان کار رو بکن یا بهمان، اگه بزرگتر از خودم بود چی؟ اصلا نمی تونم دستور بدهم که...

بعد می بینم شب شد، به صابر میگم بی خیال خودم تمیز می کنم و دوباره میرم میخوابم و دوباره فردا...


۲۶ حبه چیده شد. ۱۲

خواهرانه :-)

مهلا رو به مادرش: مامان، من که خواهر ندارم...

سمانه: خب...

مهلا: تو هم که خواهر نداری...

سمانه: خب...

مهلا: پس بیا خواهر هم باشیم :دی

بعد سرش رو میذاره روی پای من و خطاب به من ادامه میده: خواهر عزیزم، خواهر عزیزم :-)


الهی عمه قربون شیرین زبونی هات بره مهلا جانم :*

۱۵ حبه چیده شد. ۲۳
در جستجوی درون و برون...
موضوعات
سروستاه نامه، سنتور (۲۷)
خوشنویسی، تذهیب (۱۷)
کار، iOS، اندروید (۳۷)
زندگی بهتر (۸۴)
یاد ایام (۲۸)
مهلا (۲۳)
صابرانه (۴۵)
از این روزها (۱۶۷)
یک سال بدون... (۱۲)
خانه دوست کجاست؟ (۲۶)
آشپزی، خام گیاهخواری (۱۹)
نی‌نی گولو، لیلی (۱۰۱)
کتابخوانی (۶)
مشاوره (۸)
آن سوی آب‌ها (۸۷)
داستان (۲)
چالش وبلاگی (۱)
آخرین نوشته ها
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
لبه‌ی پیاده‌رو، هم سطح جاده
سیاه و سفید
تنظیم روی فرکانس دیگر
هر نه ماه هم تکرار کنیم!
بیخودی
اعلام حیات :)
کرونا تست
مدرسه
کرونا در یک قدمی
محبوب ترین نوشته ها
لیلی، نام دیگر عشق است...
گاهی بیرون رو نگاه کن
کوچولو بیا*
سهیم شدن
امن‌سازی
یازده ضربدر سه
بسی عشق بودی در این چهار سال
مادرانگی :)
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
سوگواری
پربیننده ترین نوشته ها
لالایی لیلی :)
شفایافتگان
هَکَلچه :-)
مهاجرت
"هل اتی" کجا رفت؟
پسر یا دختر! مسئله این است...
روغن کلزا
مادر شوهر
بی کلید در* :-)
لیلی، مثلِ پری
نوشته های پر بحث تر
هَکَلچه :-)
کوچولو بیا*
لیلی، مثلِ پری
خب تا آخرش رو بگو :-|
لیلی، نام دیگر عشق است...
پسر یا دختر! مسئله این است...
دوبله وسط :-)
بی کلید در* :-)
آشپز که دو تا شد...
سه و چهار :-)
تاریخچه نوشته ها
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۳ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۶ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۸ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۸ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۷ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۹ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۹ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۹ )
دی ۱۳۹۹ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۷ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۸ )
دی ۱۳۹۸ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۸ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۹ )
دی ۱۳۹۷ ( ۸ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۸ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
دی ۱۳۹۶ ( ۷ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۷ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۳ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۳ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۳ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۳ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۳ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۳ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۳ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۲ ( ۳ )
پیوند ها
گروه نرم افزاری پرکا
دامن گلدار اسپی
تیرمن
جولیک
نارخاتون
یک آشنا
آقاگل ملت
ذهن زیبای یلدا
faella
توکا
وقتی فاطمه روز به روز بزرگتر می‌شود
یک مترسک
وایسیـ ورسا
می‌خواهم فاطمه باشم
غرور شکسته
فیلوسوفیا
پرتقال دیوانه
حریری به رنگ آبان
در دیار نیلگون خواب
دکتر میم
خانومی جانم
روزنوشت های میم صاد
پنجره می‌چکد
ریشه در باد
حنا
صخره‌نورد
لافکادیو
هیچ
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان