ظرافت زبانی

یک پیام از playgroup لیلی داشتم که می‌گفت به جای جشن آخر تابستان با حضور والدین و کودکان که در جریانید چرا نمی‌تونیم برگزار کنیم، یک هفته جشن است که فقط بچه‌ها بیایند، و برای کامل شدن جشن بچه‌ها مجازند لباس بپوشند :-|

حالا پیام را این‌طوری به فارسی فرض نکنید که آدم از کلیتش می‌تونه حدس بزنه که منظور لباس مهمانی و مثلاً پرنسسی و اسپایدرمن و این‌هاست، پیام Dutch را دادم google translate برگردانده به انگلیسی و هی زل زدم به جمله آخر و با خودم گفتم خدای من یعنی چی که مجازند؟ مگه قرار است لخت بروند؟

۵ حبه چیده شد. ۱۵

کادوچه

کریستین آمد جلو و بسته‌ی کادو را داد به من «تولدت مبارک» لیلی بالا و پایین پران خیز برداشت به سمت بسته «کادوی منه، کادوی منه!» به صبح اول وقت فکر کردم، وقتی قبل از رفتن به جلسه دوم کلاس دوچرخه‌سواری به‌اش گفتم که امروز تولد من است و گفته بود «نخیر تولد خودمه، دیشب خودم کیک انتخاب کردم، خودم شمع فوت کردم، کیک هم خودم خوردم، تو که نخوردی!» 

* اینجا یه پسوند tje دارند که اکثراً خونده میشه "چه"، حالا برای تحبیب هست و برای نشان دادن کوچکی cadeautje.

پ.ن. روز تولد سال سی و هفتم با جلسه دوم کلاس دوچرخه‌سواری شروع شد، از اول رفتیم خیابان و فهمیدم جدای از این که بخواهم با لیلی سوار دوچرخه بشوم‌ یا نه، مشخصاً برای خودم نیاز داشتم بدونم چطوری تو خیابان دوچرخه سواری کرد :-|

۱۲ حبه چیده شد. ۱۴

چالش والدگری

گاهی بعضی از روزها، مثل امروز انگار سه بار از چرخ گوشت رد شده‌ام، در فرآیند هدایت احساس و رفتار در چاه ویل بی‌انتهایی گیر افتادم و حتی کل روز رفته‌ام دنبال پیدا کردن روش‌های دیگری برای والدگری. در کل این سه سال و چند ماه هیچ وقت به اندازه‌ی امروز فکر نکرده‌ام که این روش تربیتی که در پیش گرفته‌ام (اگر بشود اسمش را گذاشت تربیت) جواب نمی‌دهد :-|

۵ حبه چیده شد. ۷

ترمز

سوار دوچرخه‌ی تمرینی شدم، گفت: "برو یک دور آن بالا بزن که ببینم چطوری". از شیب رفتم بالا و برگشتم، تا خواستم بایستم چرخ عقب پرید هوا، آن قدر که ترمزش تیز بود :-| گفت: "فهمیدم، یه دستی ترمز می‌گیری؟" 

بعد در مورد تقسیم نیرو بین دو چرخ و اهمیت ترمز با دو دست سخنرانی کرد که نیازی نبود، تا حالا اون قدر وجدان نکرده بودم که یک دستی ترمز گرفتن یعنی چی، فرض کن با لیلی :-|

پ.ن. رفتم کلاس دوچرخه‌سواری که راهنمایی حرفه‌ای بگیرم برای سوار کردن لیلی :-)

۱۱ حبه چیده شد. ۱۳

درباره‌ی الی

فاطمه پرسید: ببین اسم دخترت لیلی است یا لیلا ولی لیلی صدایش می‌کنید؟ گفتم: لیلی و لیلا برای من دو تا اسم است، ربطی ندارند به هم. گفت: چرا دیگه، نشنیدی طرف اسمش الهه است صدایش می‌کنند الی؟ این‌هم مثل همون!

۱۰ حبه چیده شد. ۵

شرم

تعریف شما از احساس شرم چیه‌؟ شرم با اون معنا که در ترکیب با حیا به کار می‌بریم، وقتی که با مفهوم خجالت همراه میشه یا وقتی با کمی احساس گناه مخلوط است و شرمندگی؟

۶ حبه چیده شد. ۸

مدل

نشسته بودم به بالا و پایین کردن سایت‌های فروش آنلاین لباس که ببینم چی مناسب هست و خوشم میاد و اینا که تو یکی از سایت‌ها یک نکته‌ای توجهم رو جلب کرد، مشخصات مدل رو نوشته بود، یعنی چی؟ مثلا این عکس سایز small ماست رو تن یه مدل که قدش ۱۷۰ است و دور سینه این قدر و دور کمر اون قدر :) خیلی جالب بود برام، چون آدم همینطوری یه عکسی رو می‌بینه بعد فکر میکنه اگه بپوشه چه خوب میشه، بعد می‌پوشی می‌بینی شبیه یک شنل شد تن یه چوب، حتی وقتی حضوری میری خرید و میخواهی پرو کنی هم حالت گرفته میشه :))))) خلاصه فکر کردم یه ایده‌ای بزنند که تو مشخصات بدهی و بعد بهت یه تصویر بدهند که روی تن تو چه شکلی میشه، فکر کنم اون‌هایی که تو زمینه‌ی انیمیشن کار می‌کنند براشون پیاده‌سازی‌اش خیلی پیچیده نباشه، مخصوصاً اگه اطلاعاتی که میدی کامل باشه، اگه جایی اینطوری دیدید معرفی کنید :)

۴ حبه چیده شد. ۱۳

مرز باریک خیال

بوی اتاق‌های نمدار آزمایشگاه کنترل خطی دانشگاه توی فضا پیچیده بود، بوی نم پناهگاه مدرسه. نگاهم افتاد به مسئول آزمایشگاه که چادر عربی لخت براقی به سر داشت و آن‌قدر چادر به تنش زار می‌زد که انگار پارچه‌ای دوخته باشند روی تن لخت مترسکی تنها. دستش را گذاشت روی میز و نگاهم افتاد به لاک سرخ ناخن‌هایش، به مدارک نیم‌نگاهی انداخت و با نوک تیز ناخن‌ها روی میز ضرب گرفت و مدارک را هل داد طرفم و گفت: "نه، نمیشه" و رفت. صدایش کردم که برگردد، زل زد توی چشم‌هایم و تکرار کرد: "نه". دستم را گذاشتم روی شانه‌اش و بعد به امتداد دستم که از روی شانه‌اش سر خورد نگاه کردم و افتادم روی زانو به التماس: "تو رو خدا، تو رو خدا، خواهش می‌کنم کار رو بهم بدین." دست‌هایم روی کفش‌هایش متوقف شده بود و امتداد صدای ضجه‌هایم در طبقه منهای دو خفه می‌شد. برگشت، زانو زد و ناخن‌هایش را فرو کرد توی پشت دست‌هایم و گفت: "نه، نمی فهمی؟" تیزی ناخن‌ها از لای رگ و پی دستانم‌ می‌گذشت، همه جا رنگ خون شد، صدایم از شدت درد در بین نفس‌های حبس شده‌ام گم ‌شد... چشمانم را باز کردم و هق هق کنان نشستم روی تخت. 

۳ حبه چیده شد. ۱۴

در رویای سفر

روزهای طولانی بدون شب، تعطیلات تابستانی مدارس در شرایط مشابه قرنطینه و خستگی تمام نشدنی...

۶ حبه چیده شد. ۱۹
در جستجوی درون و برون...
موضوعات
سروستاه نامه، سنتور (۲۷)
خوشنویسی، تذهیب (۱۷)
کار، iOS، اندروید (۳۷)
زندگی بهتر (۸۴)
یاد ایام (۲۸)
مهلا (۲۳)
صابرانه (۴۵)
از این روزها (۱۶۷)
یک سال بدون... (۱۲)
خانه دوست کجاست؟ (۲۶)
آشپزی، خام گیاهخواری (۱۹)
نی‌نی گولو، لیلی (۱۰۱)
کتابخوانی (۶)
مشاوره (۸)
آن سوی آب‌ها (۸۷)
داستان (۲)
چالش وبلاگی (۱)
آخرین نوشته ها
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
لبه‌ی پیاده‌رو، هم سطح جاده
سیاه و سفید
تنظیم روی فرکانس دیگر
هر نه ماه هم تکرار کنیم!
بیخودی
اعلام حیات :)
کرونا تست
مدرسه
کرونا در یک قدمی
محبوب ترین نوشته ها
لیلی، نام دیگر عشق است...
گاهی بیرون رو نگاه کن
کوچولو بیا*
سهیم شدن
امن‌سازی
یازده ضربدر سه
بسی عشق بودی در این چهار سال
مادرانگی :)
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
سوگواری
پربیننده ترین نوشته ها
لالایی لیلی :)
شفایافتگان
هَکَلچه :-)
مهاجرت
"هل اتی" کجا رفت؟
پسر یا دختر! مسئله این است...
روغن کلزا
مادر شوهر
بی کلید در* :-)
لیلی، مثلِ پری
نوشته های پر بحث تر
هَکَلچه :-)
کوچولو بیا*
لیلی، مثلِ پری
خب تا آخرش رو بگو :-|
لیلی، نام دیگر عشق است...
پسر یا دختر! مسئله این است...
دوبله وسط :-)
بی کلید در* :-)
آشپز که دو تا شد...
سه و چهار :-)
تاریخچه نوشته ها
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۳ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۶ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۸ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۸ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۷ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۹ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۹ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۹ )
دی ۱۳۹۹ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۷ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۸ )
دی ۱۳۹۸ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۸ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۹ )
دی ۱۳۹۷ ( ۸ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۸ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
دی ۱۳۹۶ ( ۷ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۷ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۳ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۳ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۳ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۳ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۳ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۳ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۳ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۲ ( ۳ )
پیوند ها
گروه نرم افزاری پرکا
دامن گلدار اسپی
تیرمن
جولیک
نارخاتون
یک آشنا
آقاگل ملت
ذهن زیبای یلدا
faella
توکا
وقتی فاطمه روز به روز بزرگتر می‌شود
یک مترسک
وایسیـ ورسا
می‌خواهم فاطمه باشم
غرور شکسته
فیلوسوفیا
پرتقال دیوانه
حریری به رنگ آبان
در دیار نیلگون خواب
دکتر میم
خانومی جانم
روزنوشت های میم صاد
پنجره می‌چکد
ریشه در باد
حنا
صخره‌نورد
لافکادیو
هیچ
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان