کار با کودک لذت بخش است، مخصوصا اگر با دیدگاه انسانگرا پیش بروی که فرض دارد کودک با شعور به دنیا میآید، و فقط به اندازه ما، تجربه زندگی کردن روی زمین ندارد، همین.
یادتان هست لیلی هر چیزی را میبرد جایی میگذاشت و من اینجا اعلامیه گمشدهها میزدم؟ امروز قبل از بیرون رفتن ظرف آب را برداشتم و دیدم در ندارد، خیلی دیر شده بود، در کمال ناامیدی رو به لیلی کردم و گفتم: لیلی جان، در این رو کجا گذاشتی مامان؟
خوب توی چشمهایم نگاه کرد و دوید به سمت آشپزخانه، خم شد، زیر اجاق گاز رو نشان داد :-O
رفتم آنجا و باور نکردنی بود، در بطری پیدا شد :-)))) یعنی آنقدر خوشحال شدم که در آستانه هفده ماهگی هم دقیقاً فهمید که چه گفتم و هم یادش بود که کجا گذاشته که هنوز هم که یادش میافتم نیشم باز میشه :-)
پ.ن. من همه کامنتها رو میخونم بچهها :-) و خیلی دوستشان دارم و آن قدر برایم مهم هستند که با این که نمیرسم جواب بدهم، کامنت دونی رو نبندم :-) خواستم بگم این هفته تهران نیستم و امیدوارم در سفر همه را جواب بدهم، هر چند میدونم خیلی سخته که یادتون بیاد کی و با چه حسی کامنت رو برای چه پستی گذاشته بودین، شرمنده محبتتون :-)