دایره امن

می‌گفت: تا کجا در پذیرش کودکت هستی‌؟ یعنی چه اتفاقی بیفته طردش می‌کنی؟ و بعد به این فکر کن که عاقبت بخیری کودکت در چی تعریف میشه؟


می‌دانم که اکثرا فرزندی ندارید، به رابطه خودتون و پدر و مادرتان فکر کنید و ببینید جواب سوال‌ها رو پیدا می‌کنید؟ آیا پدرها و مادرهای ما همیشه ما رو پذیرفتند، بی قید و شرط... همین طور که هستیم؟ (نه این که خشنود باشند یا راضی، تعریف پذیرش به دایره امن والدین برمی‌گرده و گستردگی آن)

۹
۰۱ آذر ۱۶:۲۵ دامنِ گلدار
در کل موافق این سؤال نیستم پریسا، چون تو داری پدر و مادر رو بعنوان آدمهای کامل نگاه میکنی، بله اینطور که میگی هزار بار در همین نیمه عمر من اتفاق افتاده که جر و بحث کردم، ولی معنیش حتی اگر پذیرش هم باشه خیلی لحظه‌ایه. چه فرزند چه والد، چه هر دو سمت دیگه یک ارتباط برای اینکه به پذیرش برسن ( مگر حالت بدیهی که هیچکدوم سرش تقابلی نداشته باشند) ناچارن قهر و گله و اینها کنن که من اسمش رو طرد نمی‌گذارم چون بار معناییش خیلی سنگینه برام، این رو کی به شما گفته دخترو؟ ؛)
در همین ارتباط رجوع میدم به کتاب far from the tree از اندرو سولومون که خودم نخوندم ولی سخنرانی تدش هست love anything

چون پذیرش تدریجیه و اسباب و اثاثیه و پیش زمینه اش باید فراهم بشه مثل رشد میمونه، میتونی فکر کنی پدر و مادر شاید سنشون اوکیه ولی در نقششون هم نیاز به رشد دارن و نیازمند توجه و هدایت و دلداری، و من انتظار ندارم یکهو پدر و مادرم درکم کنن، چون به همین ترتیب من هم یکباره درکشون نمیکنم درحالیکه این حق بر گردن من هست.

میایم :*

این برداشت خودم بوده مونا :دی فکر کنم به مادری خودم خیلی سخت می گیرم :-/


بیا بیا که دلم سخت دلتنگ نگاهت هست


۲۰ آبان ۱۸:۲۱ مهدی صالح پور
فکر کردن به همین چیزاش منو از بچه می ترسونه

خب شما هنوز خیلی وقت دارین :)

۲۰ آبان ۱۶:۱۳ ابوالفضل ...
قطعا شعاعی داره...
ولی خب منعطفه وسعت این دایره.

باید بی نهایت باشه وگرنه به صراحت بچه رو در جریان محدودیت شعاع قرار بدهی :)

۱۹ آبان ۰۸:۲۳ دامنِ گلدار
سؤال سختیه، طرد فکر نمیکنم هیجوقت اتفاق بیفته. اما پذیرفته شدن همیشه برای من چالشه چون معمولا خودم تصویر درستی از چیزی که میخواهم نداشته‌ام. از نظر کلی ولی فکر میکنم برای جامعه‌ی ایران بحران هویت جنسی چیزی هست که خیلی ممکنه پذیرشش سخت باشه، تو فرهنگی که من بزرگ شدم دوست پسر و موندن خونه‌ی همکلاسی و غیره و تنها و دیروقت بیرون بودن هم پذیرشش سخت بود. کلا هر فرهنگی که والدین داشته باشن و فرزند از اون منحرف بشه، پذیرش رو سخت میکنه ولی طرد واقعا حد آخره. به نظرم بیشتر از اینکه به جنس کار وابسته باشه به تعصب و پافشاری والدین برمیگرده.

عاقبت به خیری مسئله دائمی ذهن منه. اینطوریه که میگن شما خوب باشین انگار ما خوبیم، و بعد من میمونم که یعنی چطوری این مسئله متناقض رو حل کنم؟ مشخصه از دید پدر و مادر تو باید راحت باشی، خوب بخوری، بخوابی، استراحت کنی، کار خطرناک نکنی، پیشرفت کنی، اگر دست و پا بزنی، دور خودت بچرخی، بداخلاق باشی، تنها باشی، خرجت زیاد باشه، هرچی از این قسم، خیالشون راحت نیست. قبول داری اما اینها بخشی از زندگی و گاهی لذت زنده بودنه؟ 

خب ظرفیت پذیرش پدر و مادرت خیلی بالا بوده مونا جونم می دونم ولی منظور من از طرد هم قهر، رو برگرداندن یا حتی بی محلی ساده هم هست، جایی که تقابل ارزشی با والدین پیدا میشه و تو را نمی پذیرند چون براشون ناامنی ایجاد می کنی، حالا ترس، نگرانی، یا ...


منتظرم بیایی :)

۱۸ آبان ۲۰:۰۲ بهارنارنج :)
نمیدونم


:) خوبه که هیچ وقت تجربه اش نکردی

۱۸ آبان ۱۷:۵۶ خورشید ‌‌‌
بهش فکر کردم. همیشه پذیرفته شده تفکرات و تصمیمات من، حتی اگر مخالف بودند. یک بار فقط، وقتی که تصمیم داشتم برم شهرستان زندگی کنم، مادر محکم جلوم ایستاد و گفت اگر می‌خوای بری برو ولی من دیگه هیچ کاری به تو ندارم. خیلی ترسیدم. پشیمون شدم.

حتی یه قهر معمولی، بی محلی یا رو برگرداندن هم در طبقه بندی طرد هست خورشید :(

۱۸ آبان ۱۳:۳۲ 🦉 شباهنگ
فکر کنم یه دایره به شعاع بی‌نهایته

باید باشه ولی همیشه نیست، اگه برای تو هست خوشا به حالت نسرین جانم :*

۱۸ آبان ۱۰:۳۱ •✿ آرورا ✿•
من فکر میکنم این که به بچه بفهمونی تو با همه اشتباهاتت توی همین دایره امن خانواده هستی باعث میشه یه درصد بالایی از خطاهای محتمل بچه توسط پدر و مادر دفع بشن

بله بله بله بله :*

طرد کردن فقط به حوزه امن پدر و مادر نیست فکر کنم،  خیلی وقتا رفتارایی که بچه فکر کنه طرد شده هم کافیه، یعنی بچه فکر میکنه در حوزه ی دوست داشتن و پذیرش نیست، 
مثل وقتی نمره بد میگیره و مادر و پدر دعواش میکنن و  یا میگن دوستت نداریم! 
یا کاری میکنه که از والدش میشنوه دیگه پدر و مادرت نیستم!  یا پدر و مادر قهر میکنن باهاشون یا ایگنورش میکنن ! و صرفا برا اینکه بچه رو تنبیه کنن یا بهش چیزی یاد بدن! 
و تو پدر مادرای ما خیلی این رفتارها بود تو نسل ما کمتر،  و امیدوارم بعدی ها پذیرش بیشتری به بچه هاشون داشته باشن 
و برا همین نسل ما خیلی ناامن تر بزرگ شدن 

بله بله دقیقا همینه که گفتی، شاید من خوب بیان نکردم ولی دقیقا منظورم به همین بود :*

۱۷ آبان ۲۳:۴۳ آقاگل ‌‌
یک رشته‌ای این وسط هست که فکر نمی‌کنم به این راحتی‌ها پاره بشه. لااقل در فرهنگ ما این شکلیه. 

همون رشته همه مون رو اسیر کرده، نباید اون طوری باشه، باید برای بچه فضای امن فراهم کنیم ولی ما اکثرا احساس گناه میاریم براشون

۱۷ آبان ۲۲:۰۴ آسـوکـآ آآ
امیدوارم پیش نیاد هیچوقت طرد شدن. بهش فکر نکرده بودم تا حالا، ازشون میپرسم :)

تو ناخودآگاه والدین پیش میاد آسوکا، بعیده الان که بگی به چیز خاصی اشاره کنن ولی تمام مواقعی که رو بر می گردانند، قهر می کنن، محل نمی گذارند تا تنیبه های گرم و خشن جزو طرد هست

۱۷ آبان ۲۱:۲۱ جناب منزوی
وقتی از دایره امن حرف میزنیم یعنی عبور از این دایره ناامنی ست پس مجازات هم داره.

چقدر شما قشنگ لب کلام رو می گیری و تعبیرش رو میگی :)

۱۷ آبان ۲۱:۰۹ چوگویک ...
بابام منو پذیرفته البته از همه چیز هم خبر نداره :))
ولی خب خیلی نامحسوس نظرشو درباره مسائل مختلف پرسیدم میدونم بفهمه هنوز دوستم داره و براش دخترشم ولی دلش میشکنه از دستم در نتیجه سکوت برگزیدم :/
ولی دایره امن بابای من خیلی وسیعه انقد که خیالم راحته هر کاری کنم رفتارش باهام بد نمیشه فقط توی خودش میشکنه

واقعا دایره امن پدرت بزرگه چوگویک جانم :* از ماجراهایی که تعریف می کنی معلومه که واقعا شعاعش بی نهایته و از این جهت عالیه، خوشا به حالت

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
در جستجوی درون و برون...
موضوعات
سروستاه نامه، سنتور (۲۷)
خوشنویسی، تذهیب (۱۷)
کار، iOS، اندروید (۳۷)
زندگی بهتر (۸۴)
یاد ایام (۲۸)
مهلا (۲۳)
صابرانه (۴۵)
از این روزها (۱۶۷)
یک سال بدون... (۱۲)
خانه دوست کجاست؟ (۲۶)
آشپزی، خام گیاهخواری (۱۹)
نی‌نی گولو، لیلی (۱۰۱)
کتابخوانی (۶)
مشاوره (۸)
آن سوی آب‌ها (۸۷)
داستان (۲)
چالش وبلاگی (۱)
آخرین نوشته ها
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
لبه‌ی پیاده‌رو، هم سطح جاده
سیاه و سفید
تنظیم روی فرکانس دیگر
هر نه ماه هم تکرار کنیم!
بیخودی
اعلام حیات :)
کرونا تست
مدرسه
کرونا در یک قدمی
محبوب ترین نوشته ها
لیلی، نام دیگر عشق است...
گاهی بیرون رو نگاه کن
کوچولو بیا*
سهیم شدن
امن‌سازی
یازده ضربدر سه
بسی عشق بودی در این چهار سال
مادرانگی :)
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
سوگواری
پربیننده ترین نوشته ها
لالایی لیلی :)
شفایافتگان
هَکَلچه :-)
مهاجرت
"هل اتی" کجا رفت؟
پسر یا دختر! مسئله این است...
روغن کلزا
مادر شوهر
بی کلید در* :-)
لیلی، مثلِ پری
نوشته های پر بحث تر
هَکَلچه :-)
کوچولو بیا*
لیلی، مثلِ پری
خب تا آخرش رو بگو :-|
لیلی، نام دیگر عشق است...
پسر یا دختر! مسئله این است...
دوبله وسط :-)
بی کلید در* :-)
آشپز که دو تا شد...
یک عالمه یک*
تاریخچه نوشته ها
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۳ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۶ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۸ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۸ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۷ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۹ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۹ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۹ )
دی ۱۳۹۹ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۷ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۸ )
دی ۱۳۹۸ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۸ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۹ )
دی ۱۳۹۷ ( ۸ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۸ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
دی ۱۳۹۶ ( ۷ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۷ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۳ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۳ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۳ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۳ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۳ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۳ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۳ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۲ ( ۳ )
پیوند ها
گروه نرم افزاری پرکا
دامن گلدار اسپی
تیرمن
جولیک
نارخاتون
یک آشنا
آقاگل ملت
ذهن زیبای یلدا
faella
توکا
وقتی فاطمه روز به روز بزرگتر می‌شود
یک مترسک
وایسیـ ورسا
می‌خواهم فاطمه باشم
غرور شکسته
فیلوسوفیا
پرتقال دیوانه
حریری به رنگ آبان
در دیار نیلگون خواب
دکتر میم
خانومی جانم
روزنوشت های میم صاد
پنجره می‌چکد
ریشه در باد
حنا
صخره‌نورد
لافکادیو
هیچ
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان