شهاب الدین*

آمد بالای سرم، ساعت 8 شب چنان غرق شده بودم توی لپ تاپ که فکر کنم برایم نگران شد، گفت: بریم سینما؟
همین طوری که داشتم فکر می کردم این سرویس Authentication اندروید چرا این قدر بدقلق است، گفتم: کی؟
گفت: امشب :-)

برگشتم طرفش، دیدم جدیه :-) گفتم: ای ول، بریم، من تا 5 دقیقه دیگه این کار رو می بندم :-)
و نشون به اون نشون که ساعت 8:20 سفره را چیده بود و هی می گفت: بیا دیگه :-|

ساعت 10 کوروش بودیم، یک پردیس سینمایی کمی بالاتر از خانه مان، و آن قدر جمعیت موج می زد که نه شبیه یک شب پاییزی بود، نه یک شب وسط هفته :-|

در نظر بگیرید که برای دیدن فروشنده بعد از 77 روز از اکران و با فروش بیش از 14 میلیارد تومن، دو تا بلیط گیرمان اومد چسبیده به پرده سینما و سالن پُر پُر پُر :-)

خب اصلاً دلم نمی خواهد درباره داستان فیلم توضیح بدهم، چون از این آدمایی که هی داستان رو لو میدن، خیلی بدم میاد :-)

ولی شخصیت مرد داستان، عماد (شهاب حسینی که برای بازی در این نقش جایزه کن 2016 رو هم گرفت)، یکی از واقعی ترین و ملموس ترین مردهایی هست که دیده ام، حتی وقتی مورد مشابهی برای یکی از دوستانم اتفاق افتاد، می توانستی واکنش های همسرش را به تلخی مشاهده کنی، آن قدر تلخ و واقعی که نمی دانی باید بپذیری یا اعتراض کنی :-(


* اشاره به شهاب حسینی که در یک سری از فیلم ها شهاب حسینی است، در یک سری دیگر سید شهاب الدین حسینی :-)
۱۲
۱۷ آذر ۱۳:۰۸ دچــ ــــار
یه نقد وبلاگی پیدا کردم از فروشنده 
شاید تنها نقصش اینه که فکر کنم نویسنده اش مجرد بوده :)

http://vares.blog.ir/1395/09/02/foroushande

فکر کنم عقل نویسنده مجرد بوده :-))))))))))) خوشم نیومد :-)

به دلیل نا معلومی من تیتر رو صلاح الدین خوندم -_-
بعد فکرم رفت سمت صلاح الدین ایوبی و بعد که دیدم پست هیچ ربطی بهش نداره باز رفتم تیتر رو نگا کردم :)))

+من ندیدم هنو این فیلمو -_- فککن. من!

عزییییییییییییزم، کاش می تونستی ببینی اش ولی، خیلی خوبه :-)

۰۴ آذر ۰۹:۲۸ Bahar Alone
چ جالب که تو بیان متاهل داریم:)))
مورد نادری هستید^_^

:-))))))))))))) الان احساس جداافتادگی بهم دست داد، من خیلی وقت هست وبلاگ می نویسم بهار جان، از وقتی که پنج سالت بود، ولی خب اون موقع ها بیان نبود، بلاگفا بود، پرشین بود و خیلی از سرویس های دیگه


وقتی بلاگفا پوکید، بیشتر مردمی که در کار بودند دست کشیدند، فقط موندن بعضی ها، در این زمینه نادر هستم، این که ادامه دادم از بلاگفا به بیان :-)))))))))) تازه سنم هم زیاده، مثلا به طور خاص از تو 18 سال بزرگترم :-)

۰۱ آذر ۱۲:۱۸ Bahar Alone
عه!!!شما متاهلید!چ سعادتی...خخخ

اختلاف سنی مون زیاده بهار جان، رسما سال 80 رفتم دانشگاه من :-|

۰۱ آذر ۰۷:۲۰ بنت شهرآشوب
من و همسرم هم هر فیلمی که میاد روی پرده میگیم این دفعه دیگه میریم اینو میبینیم! ولی هیچ موقع فرصت نمیکنیم!

ما هم خیلی وقت ها این طوری هستیم :-)

۳۰ آبان ۰۸:۰۴ علیـ‌ تَرین :)
(خیلی) فیلم خوبیه! "خیلی" در مقایسه با اکران های فعلی سینمای ایران و "نه خیلی!" در مقایسه با اون چیزی که از اصغرجان توقع داریم! ولی بدون شک فیلمهای اصغر فرهادی همه‌ دیدن دارند! :))
شهاب حسینی هم بنظر من، بهترین بازی ممکن برای این نقش رو به نمایش گذاشت! واقعا خیلی خوب بود! :)

+ جالبه که اکران رسمی تموم شده ولی سینماها دلشون نمیاد از پرده بکشندش پایین! :)

جدی میگی؟ نمی دونستم اکران رسمی اش تموم شده، سینما غلغله بود...

شهاب یا شهاب‌الدین :)) 
شهاب‌الدین به نظرم بیششششتر توی فیلم دلداده بوود :)) اونجا شهاب الدین در الدین در الدین بود =))))

توکا :-))))))) شهاب الدین در الدین در الدین عالی بود :-)

۲۹ آبان ۱۳:۰۴ هَشت حَرفی
ببینید سینمای فرهادی سه تا مشخصه داره؛ ضد روشنفکری، ضد سرمایه داری و ضد زن.برای هر کدوم هم نمونه دارم. مثلا واسه ضد روشنفکری شما باید جدایی رو ببینید و تفکر سیمین و حقوقدان فیلم. قبلا گفتم اینکه سینمای فرهادی ضد زن هست به این معنی نیست که خودآگاه باشه، این تاثیر ناخودآگاه جامعه اول روی فرهادی و بعد روی فیلمشه. من و حتی شما و تمام افراد جامعه هم رگه هایی از ضد زن بودن به صورت کاملا اجتناب ناپذیر دارنو زن و مرد هم این خصوصیت رو دارن. من ایراد نمیگیرم! دارم مشخصه های سینمای فرهادی رو میگم. همه شون هم تو جدایی نادر از سیمین کاملا روشن میشن. نگفتم که جامعه اینجوری نیست! میگم ویژگی سینمای فرهادی هم همینه. توضیحی بود بر واضحات :)

باشه، ممنونم از توضیحتون

۲۹ آبان ۰۸:۱۵ قاسم صفایی نژاد
یعنی بریم ببینیم؟ توصیه میکنید؟

بله، بله، برید حتما

۲۸ آبان ۲۱:۰۴ میلیونر
بحث شهاب حسینى شد من بگم عاشق گریه کردنش توى فیلم سوپراستارم. اونجا که دستش زخم شده نشسته رو مبل و پشت سرش عکسش رو پاره کرده. :دى در کل من با شهاب حسینى موافقم تا شهاب الدین. :دى 

آدم ها یا متولد مردادند یا دوست داشتند که مرداد به دنیا بیایند :-))))‌ از سوپر استار همین رو یادمه :-)

۲۸ آبان ۲۰:۳۱ جولـ ـیک
نه نیمرخ رو خیلی بچه بودم خدایی، ولی تو مجله ها میخوندم در موردش و هی فکر می کردم این برنامه نوجوانانه من کی نوجوان میشم پس:دی
پلیس جوان رو آی فیلم گذاشته بود گمونم:دی

تو پس از باران هم بود نه؟:))

عزیززززززززززززم :* میگم خب، من خودم کوچولو بودم :-)


تو پس از باران، خوب یادم نمیاد، ولی فکر کنم در زمان حال بود که خیلی نشونش نمی داد :-|

۲۸ آبان ۱۶:۵۷ هَشت حَرفی
خیر ضد زن نگاه فرهادی هست نه تصویری که از جامعه ی ایران نشون میده، البته اونم هست ولی بنده منظورم نگاه شخص فرهادیه و تفکراتش. "گذشته" جامعه ی ایران بود؟ 

 به نظرم گذشته ضد زن نیست، درباره الی، جدایی و فروشنده هم هر رگه ضد زنی درشان مشاهده میشه، همین هست که در جامعه هست، همین هست که هر روز لمس میشه، به نظر من این جامعه ضد زن هست که روی نگاه فرهادی تاثیر گذاشته نه این که او ضد زن بودن رو ترویج می کنن :-| 


در ضمن هنوز در جدایی صحنه ای که معادی از دخترش می خواد بره و بقیه پولش رو بگیره رو یادمه، چه برداشت ضد زنی از اون صحنه میشد کرد؟ اون بخش دیدگاه فرهادی است نه واقعیتی که در اکثر خانواده ها اتفاق می افته

۲۸ آبان ۱۵:۵۹ شرف الدین
از جدایی خیلی ضعیفتر بود به نظرم
من توقع بیشتری داشتم از فیلم

اوهوم، من دوست داشتم ولی،مخصوصا بازی ها رو :-)

۲۸ آبان ۱۱:۵۹ جولـ ـیک
@خورشید
جذابیت از خداشم باشه با تاج سرمون قرمه سبزی مقایسه بشه:دی

موافقم به شدت :-)

خط آخر رو خیلی دوست داشتم :))
راستش من به دلیل نامعلومی این فیلم رو دوست داشتم
به نظرم باید بهش فکر کرد
به اتفاقاتی که اطراف ما میفتن، تلخن ولی میفتن ...
و گاهی عکس العمل ها تلخ ترش میکنن ...

اوهوم، عکس العمل ها... امان از این عکس العمل ها، من هر وقت یاد دوستم می افتم بغضم می گیره و یاد همسرش... آدم نمی دونه باید چه کنه،با پسره نمی شد حرف زد اصلا :-|

۲۸ آبان ۱۰:۱۶ مونا نِوِشته
پیاده‌رویهایتان جاودانه، تازگی‌اش جاودانه‌تر :))
 منم ندیدم هنوز فروشنده رو، خرید نداشتم :دی

ایشالا برای شما :-) بیا خودم برات خرید جور کنم :-)))

۲۸ آبان ۰۹:۳۷ الناز محمدی
:/

:-)

۲۸ آبان ۰۹:۳۲ خور شید
با تشکر از جولیک مملکت که حضرت جذابیت رو هم ارز با قرمه سبزی قرار داد :\

قورمه سبزی هم حضرت خوشمزگیه دیگه ؛-)

۲۷ آبان ۲۲:۵۸ بیست و دو
فیلمو ندیدم اما شهاب فوق العاده ست

شهاب الدین یا شهاب؟ :دی

۲۷ آبان ۲۲:۴۳ مسافر ...
سلام 

به نظرم یکم بد بود شایدم چیزیه که هر روز خدا تو جامعمون داره رخ میده

اما نباید یه پیرمرد ..... و اون سیلی حتی در فیلم خیلی عذاب آور بود

سلام :-) دیگه واقعیت همین طوریه، همین قدر تلخ :-(

۲۷ آبان ۲۰:۲۱ جودی آبوت
الان توی این فیلم کدومش بود
شهاب یا شهاب الدین؟
شهاب حسینی رو از خیلی وقت پیش دوسش داشتم، عصبانیتش رو جدیتش رو ....البته توی نقش ها منظورمه :دی

شهاب حسینی :-)


یه وقتی فیلم مذهبی و دفاع مقدس بازی می کنه میشه سید شهاب الدین حسینی :دی

۲۷ آبان ۱۹:۲۶ جولـ ـیک
شهاب حسینی جوونیاش تو پلیس جوان:دییییی
مثل جورج کلونیه، یا مثل قرمه سبزی! هر چی پیش میره بهتر جا میفته:))

تو مگه پلیس جوان دیدی؟ من خودم بچه مدرسه ای بودم اون موقع، یادته مگه؟


تو نیمرخ مجری بود هم یادته؟
قورمه سبزی خیلی خوب بود :-))))

۲۷ آبان ۱۸:۴۸ هَشت حَرفی
متوجه عمق ضد زن بودن تمام آثار فرهادی شدید؟ من مخاطب فیلم های فرهادی نیستم و کلا ارتباطی باهاش برقرار نمیکنم ولی این ضد زن بودن هم تو جداییش، هم تو گذشته و هم تو فروشنده کاملا تو چشمه.

واقعیت جامعه ایران است دیگه، جامعه رو به تصویر می کشه، اینجا همین قدر ضد زن است :-(

از اون پنج دقیقه ها بودا:))

یعنی شانس آورد تو نیم ساعت جمعش کردم :-)

۲۷ آبان ۱۶:۴۸ دچــ ــــار
چندی پیش یتیمخانه را دیدم
 خیلی تحت تاثیرش بودم چند روز ...

+ اون هم  کلیتش جالب بود 

ببینیم در برنامه می گنجه یا نه :-) فعلا سیانور رو گذاشتیم تو نوبت، مخصوصا که صابر یه استادی داشت شریف که استاد همین مجید شریف بود و یه موقع هایی درباره اش حرف می زد...

۲۷ آبان ۱۶:۳۷ Lady cyan ※※
آخ اونقدر پی نوشت اخر صحیح بود که کل مغزم رو درگیر کرد :)
دقیقا منم به همین فکر میکردم :|
از سید بودنش گاهی کسر میشه :|

آره والا، کسر میشه چرا؟

خیلی خوب بود فروشنده!
من اصصصصلن فک نمیکردم بدون موسیقی متن بشه فیلم ساخت!!!

OMG من اصلا متوجه نشدم،موسیقی متن نداشت؟ :-|||||

۲۷ آبان ۱۵:۲۱ پرتقالِ دیوانه
ما هم دیدیم فروشنده رو
واقعی بود
دوست داشتنی بود
ولی نسبت به بقیه کارای اصغر فرهادی ضعیف بود به نظرم

من دوست داشتم این کارش رو، از بعضی از کاراش بیشتر از بعضی کمتر :-)

همونقدر که با شخصیت عماد تو خیلی از سکانس ها ارتباط گرفتم اما شخصیت رعنا برام گنگ و نامفهوم بود 
در کل لذت بردم از فیلم ، چه خوب که دیدینش و بعدش پیاده تا خونه شبونه^ـ^ به به 

ممنونم ری را جانم :-) من هم با شخصیت عماد ارتباط برقرار کردم، شاید چون یه مورد از آشناهامون هم اونطوری بود...

۲۷ آبان ۱۵:۱۳ هانیه شالباف
من نتونستم ببینم‌ش :(

ایشالا جور بشه بری ببینی :-)

با کی رفتی؟؟؟

فرض کن ساعت 12 شب با کی رفته باشم خوبه؟ با دوست پسرم :-))))))))))))))))


دختروووو با صابر رفتم دیگه، همسر گرامی :-)

۲۷ آبان ۱۴:۵۹ خانم جیم
منم هنوز این فیلم رو ندیدم ولی با این همه تعریفی که این مدت ازش شنیدم حتما باید برم ببینم :)) 

آره حتما برو، خیلی واقعیه :-)

۲۷ آبان ۱۴:۵۷ مکاترونیک خودرو
خوش بحاااااالت کی حال سینمارفتن داااااره



دیگه یه پیشنهاد نقد روی میز بود، رو هوا زدمش :-) حالمون خوب شد بعدش ولی، پیاده اومدیم تا خونه ساعت 12 شب از بر اتوبان ستاری... یه حس جدید بود :-)

۲۷ آبان ۱۴:۵۴ دچــ ــــار
البته عموما خانمهایی که دیدن زیاد خوششون نیومده بود

ولی من خوشم اومد :-)

۲۷ آبان ۱۴:۴۴ دچــ ــــار
فیلم از حیث فیلم بودن و انتقال پیام بسیار خوب و قویه (بقول شما مخصوصا با شخصیت واقعی شهاب حسینی)

+ من ندیدم هیچ فیلسوفی اینچنین جذاب با تاکید بر  کرامت انسانی  به جدال با معیارهای اخلاق سنتی برود.  

+ این فیلم حتا به نظرم شهاب حسینی را اونجا که بحث «کرامت انسانی» پیش اومد(روبرو کردن اون پیرمرد با خانواده اش) در چشم بیننده قربانی می کند تا بتواند اخلاق مدرن را ترجیح بدهد.

+البته این چیزی بود که به ذهن من رسید از فیلم :)

تعبیر جدیدی بود از غیرت، همسر اون دوستم که ذکر کردم خیلی خیلی شبیه عماد بود واکنشش، تازه اونا خیلی اتفاق بدی برای دوست من افتاده بود، خیلی بد، ولی واکنش همین بود :-|

من  فک میکردم اکرانش تموم شده
یک ساعت پیش بنر تبلیغشو دیدم تو شهر
میخوام برم ببینم...امیدوارم خوب باشه

نه تموم نشده، برو ببین، والا با این استقبالی که دیشب من دیدم، فکر نکنم حالا حالاها برش دارند، سالن پر پر بود ساعت 10 شب، تازه دو تا سالن داشت، دوش به دوش هم یک ساعت به یک ساعت اکران می کردند، مثلاً اکران بعدی ساعت 11 بود یک سالن دیگه :-)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
در جستجوی درون و برون...
موضوعات
سروستاه نامه، سنتور (۲۷)
خوشنویسی، تذهیب (۱۷)
کار، iOS، اندروید (۳۷)
زندگی بهتر (۸۴)
یاد ایام (۲۸)
مهلا (۲۳)
صابرانه (۴۵)
از این روزها (۱۶۷)
یک سال بدون... (۱۲)
خانه دوست کجاست؟ (۲۶)
آشپزی، خام گیاهخواری (۱۹)
نی‌نی گولو، لیلی (۱۰۱)
کتابخوانی (۶)
مشاوره (۸)
آن سوی آب‌ها (۸۷)
داستان (۲)
چالش وبلاگی (۱)
آخرین نوشته ها
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
لبه‌ی پیاده‌رو، هم سطح جاده
سیاه و سفید
تنظیم روی فرکانس دیگر
هر نه ماه هم تکرار کنیم!
بیخودی
اعلام حیات :)
کرونا تست
مدرسه
کرونا در یک قدمی
محبوب ترین نوشته ها
لیلی، نام دیگر عشق است...
گاهی بیرون رو نگاه کن
کوچولو بیا*
سهیم شدن
امن‌سازی
یازده ضربدر سه
بسی عشق بودی در این چهار سال
مادرانگی :)
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
سوگواری
پربیننده ترین نوشته ها
لالایی لیلی :)
شفایافتگان
هَکَلچه :-)
مهاجرت
"هل اتی" کجا رفت؟
پسر یا دختر! مسئله این است...
مادر شوهر
روغن کلزا
بی کلید در* :-)
لیلی، مثلِ پری
نوشته های پر بحث تر
هَکَلچه :-)
کوچولو بیا*
لیلی، مثلِ پری
خب تا آخرش رو بگو :-|
لیلی، نام دیگر عشق است...
پسر یا دختر! مسئله این است...
دوبله وسط :-)
بی کلید در* :-)
آشپز که دو تا شد...
سه و چهار :-)
تاریخچه نوشته ها
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۳ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۶ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۸ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۸ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۷ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۹ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۹ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۹ )
دی ۱۳۹۹ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۷ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۸ )
دی ۱۳۹۸ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۸ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۹ )
دی ۱۳۹۷ ( ۸ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۸ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
دی ۱۳۹۶ ( ۷ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۷ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۳ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۳ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۳ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۳ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۳ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۳ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۳ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۲ ( ۳ )
پیوند ها
گروه نرم افزاری پرکا
دامن گلدار اسپی
تیرمن
جولیک
نارخاتون
یک آشنا
آقاگل ملت
ذهن زیبای یلدا
faella
توکا
وقتی فاطمه روز به روز بزرگتر می‌شود
یک مترسک
وایسیـ ورسا
می‌خواهم فاطمه باشم
غرور شکسته
فیلوسوفیا
پرتقال دیوانه
حریری به رنگ آبان
در دیار نیلگون خواب
دکتر میم
خانومی جانم
روزنوشت های میم صاد
پنجره می‌چکد
ریشه در باد
حنا
صخره‌نورد
لافکادیو
هیچ
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان