درست سه سال از آن روز می گذرد، 25 فروردین ماه 1390! انگار همین دیروز بود...
ایمیلها با جواب یک ایمیل از خیل ایمیلهای فورواردی (that's our life) شروع شد، و دوشنبههای شش ماه بعد و کتابفروشی بهمن و مانتوی آبی کمرنگِ من و کت و شلوار قهوه ای سوختهِ تو و ساعی اولی، ساعی دوم، ساعی سوم ... ملت اول، ملت دوم...
باورم نمی شود که سه سال از آن روز می گذرد، که 25 فروردین ماه هر سال، روز بزرگداشت عطار روزهای نوجوانی من است :) عطارِ تذکرة الاولیا، عطارِ حلّاج، عطارِ رابعه...
و تو هنوز همان صابر آرامی که وسط روز زنگ می زنی برای غافلگیری: "آماده ای عصر برویم همایش بزرگداشت عطار*؟ "
سرو ستاه نامه**:
به مناسبت دوشنبه این هفته، روز بزرگداشت عطار نیشابوری، استاد برایمان از داستان عطار گفت و درویشی که در دکان جان داد، از عرفان و هفت شهر عشق، از سفر مرغان، از سی مرغ که انگار یک مرغ بودند و گفت که شروع هر کاری مثل سفر عشق مرغان است، مثل همین کلاس ردیف که بعضی ها دو سه گوشه، یک دستگاه که یاد گرفتند انگار به قدر نیاز از آب چشمه نوشیده اند و همان جا می مانند و می گویند این جا چه سر سبز و خرم است و ادامه راه را نمی روند، و فقط همان سی مرغ در کسوت یک مرغ هستند که به کمال می رسند.
در بخش دیگری از کلاس راجع به حضور دل در هنگام یادگیری صحبت کردند، این که می توان حتی حضور فیزیکی نداشت، ولی با تمام وجود حاضر بود! در انتهای کلاس هم برایمان گوشه ای اجرا کردند در دستگاه شور با زمزمه این شعر:
"بیخودی میگفت در پیش خدای کای خدا آخر دری بر من گشــــــای
رابعــه آنجــا مگر بنشـــــســـته بود گفت: ای غافل کی این در بسته بود؟"
* سیمرغ در قصر، همایش بزرگداشت عطار نیشابوری که ساعت 18:30-20:30 امروز دوشنبه، در سالن فرخی یزدی باغ موزه قصر برگزار می شود.
** سرو ستاه (یک گوشه قدیمی موسیقی ایرانی، ستاه همان سه تار است)، نام آموزشگاه موسیقی استاد کیانی است، و بخش "سرو ستاه نامه" می کوشد هر چند کوتاه گذری داشته باشد به مباحثی که در کلاس شنبه های استاد مطرح می شود.