یعنی مدت هاست که تلویزیون جذابیتش را برایم از دست داده، برایم طبیعی شده که هر کسی پرسید که فلان فیلم را دیدی یا نه؟ بگویم: من تلویزیون نگاه نمی کنم!
نه این که منظورم دقیقاً رسانه ملی باشد، منظورم هر چیزی است که قبل از دیدنش ندانی به دیدنش می ارزد یا نه، چه ملی، چه بین المللی!
حالا وقتی آدم می رود مهمانی و میزبان همان اول کار برای نشان دادن مهمان نوازی تلویزیون را روشن می کند و همه زل می زنند به اش یا وقتی می آیند خانه و تو هر چی سعی می کنی برایشان میزبان خوبی باشی و گپ بزنید، باز هم ساعت را نگاه می کنند و اشاره می کنند که یعنی تلویزیون را روشن نمی کنی... چه باید کرد؟
سرو ستاه نامه:
این جلسه کلاس را خیلی دوست داشتم، نه به خاطر این که شهناز کت را خیلی خوب در آورده بودم و استاد راهنمایی ام کرد که چگونه سه گاه را شروع کنم، بیشتر به خاطر این که راجع به اصول گوشی در آوردن یک گوشه صحبت کردند، این که آهنگ آن گوشه را باید در ذهنت بشنوی انگار... چیزی که این چند مدت خیلی درگیرش بودم :)
بحث راجع به طبیعی بودن نغمه های موسیقی ایرانی هم تامل برانگیز بود، این که همه نغمه ها به نوعی هارمونیک چندم کدام یکی هستند و فاصله ها چه حرفی برای گفتن دارند، این که همه چیز بر اساس طبیعت است، فاصله ستاره ها، صدای بلبل، صدای باد، دریا...