پدرها موجودات مظلومی هستند :)
از این که سال ها روزی برای بزرگداشت آن ها تعریف نشده بود بگیر تا جوراب هایی که کادوی کلیشه ای روز پدر است...
تقریباً همیشه محبتشان در سایه مهر مادری گم می شود و تا خدای نکرده اتفاقی برایشان نیفتد یا بلایی پیش نیاید، حس نمی کنیم که چقدر بودنشان مهم بوده و چقدر می خواستیم که همیشه باشند...
همه سال های کودکی، پشت آن جذبه مردانه و دیدارهای گهگاه شبانه (نگاهی خسته و مهربان از لای در به ما که خواب ستاره های آسمان هفتم را می دیدیم)، همیشه پدر آن نخ محکم تسبیح است که باعث می شود کنار هم بمانیم.
و برای من، پدر بعد از ازدواج، معنای دیگری پیدا کرد :) او برای من تازه عروس مثل تکیه گاهی بود که همیشه حس می کردم به آن نیازی ندارم و مشاوره هایی به من داد که فقط از یک پدر بر می آید و به هیچ عنوان جایگزین ندارد :)
خوشبختی امروزم، مدیون درس هایی است که به من دادی:)
دوستت دارم پدر :*
سرو ستاه نامه:
استاد این بار به مناسبت پنجشنبه این هفته و بزرگداشت فردوسی حکیم از شاهنامه گفتند و بحر هزج (تننن تن تننن تن تننن تن تننن) شعرهای آن و مطابقت با چهار مضراب :) در انتها هم یکی از اشعار زیبای فردوسی (باز آمدن گرسیوز به نزد سیاوش) را در چهارمضراب سه گاه اجرا کردند که درس این هفته من هم بود و مناسبت داشت :)
هر آنجا که روشن شود راستی فروغ دروغ آورد کاستی
نمایم دلم را به افراسیاب درخشانتر از بر سپهر آفتاب
تو دل را به جز شادمانه مدار روان را به بد در گمانه مدار
کسی کو دم اژدها بسپرد ز رای جهان آفرین نگذرد