به موزها نگاه می کردم که بسی رسیده بودند و خوشرنگ، به دلم صابون شیر موز حسابی در تمام هفته را مالیدم و به صابر گفتم که می رود از این غرفه هم موز بخرد؟
صابر نگاهی به موزها انداخت و با اشاره به زردآلوهای ردیف کناری گفت: می خواهی زرد آلوی ته صندوقی هم بخرم برای مربای زردآلو-کیوی؟
گفتم: باشد، کمی بخر، مثلاً یکی، دو کیلو که با کیوی ها آماده کنیم برای مربا :)
رفت و با یک جعبه زرد آلو برگشت گفتم: پسر جان! چرا این قدر زیاد خریدی؟ قرارمان یکی دو کیلو بود...
گفت: یکی دو کیلو را از ته صندوقی ها نمی داد!!!
بله! و ما با نزدیک 17 کیلو زرد آلو معادل 50 هزار تومان پول رایج مملکت برگشتیم خانه و چون دیگر هیچ دستمان جا نداشت و خیلی سنگین بودند، اصلاً موز هم نخریدیم!!!
خلاصه می گویند محرومیت خلاقیت می آورد، ولی گاهی فراوانی هم خلاقیت می آورد و تو وقتی که 17 کیلو زردآلو روی دستت مانده باشد (یک بخشی له و یک بخشی سالم و یک بخشی نیمه له) به مخت فشار می آوری که بعد از جدا کردن سالم ها، با بقیه زردآلو چه کارها می شود کرد، و این لیست موارد قابل تهیه از زرد آلو است:
مربای زردآلو، لواشک زردآلو، شربت زردآلو و برگه خشکه زردآلو!
و از ساعت 11 ظهر تا ساعت 6 عصر جمعه مشغول تهیه موارد فوق بودیم :)
نتیجه گیری: وقتی رفتید تره بار و دلتان موز خواست، بی خیال شوید و برگردید خانه
پ.ن. این ماه، ماه مهار ترس است و جدای ترس هایی که در طبقه بندی نگرانی قرار می گیرند، مهمترین تفاوت شجاعت و ترسو بودن، وانمود کردن به شجاعت است، این ماه تمرین می کنم :)