خانم اکبرزاده یک برگه گذاشت جلویم و گفت: به نظرتان می توانید این شعر را به نمایشگاه آبان ماه برسانید؟
باورم نمی شد، داشتم از خوشحالی ذوق مرگ می شدم، گفتم: بله بله، همه تلاشم را می کنم:)
گفتند: خب اول شعر را بخوانید، باید با شعرش ارتباط برقرار کنید که وقتی می نویسید حستان هم در نوشتن حضور داشته باشد...
آن قدر خوشحال بودم که نمی فهمیدم شعر چی هست دقیقاً، فقط این که یکبار "ی" داشت عالی بود، کشیده ب را همیشه می توان در آورد، گفتم: من با این شعر ارتباط برقرار می کنم، همین عالیه!
بعد گفتند یک قلم کتابت ببرم دفعه بعد که اسم "سعدی" را بالای کار و اسم خودم را پایین کار بنویسیم، هر بار یک پاک نویس ببرم برایشان که اگر پاک نویس نهایی با تذهیب توسط استاد اخوین تایید شد بگذارندش در نمایشگاه آبان :)
یک عالمه احساس هنری بودن در سلول هایم جاری شد :))))))))))))))))))))))
سرو ستاه نامه:
این بار یکی از بچه های نی نواز آمده بود پیش استاد برای ردیف نی ضبط شده اش از استاد تاییده بگیرد. چند تا از کارهایش هم همراه آورده بود و روی تبلت پخش کرد. استاد پرسیدند آیا قطعه ای دارد در مقام چوپانی یا از کارهای خاص نائب اسداله؟ و بعد از شنیدن سری مقامی گفتند که کارهایی که در مقام چوپانی ضبط شده است بی نظیر است و می تواند منتشر شود ولی کارهای ردیف مورد تایید نیست، چون انگار ردیف را با لهجه چوپانی نواخته است! همه زل زده بودیم به استاد که لهجه یعنی چه؟ استاد گفتند: فرض کنید ردیف عین فارسی معیار است، که اگر با لحن مقامی بنوازی انگار کن که داری با لهجه اصفهانی یا شیرازی صحبت می کنی و هر حال از معیار خارج شده ای :) گفتند: حتی نائب اسداله که گفت من نی را از میان گوسفندان به دربار بردم، این نکته را رعایت کرد که برای ردیف نوازی نی، لهجه چوپانی ساز را حذف کند...