یک سایتی بود از این برنامه ریزی ها که چگونه به اهداف برسیم و ... سئوال مهم کل بحث این بود که یک روز ایده آل را از نظر خودت ترسیم کن تا ببینیم چطور می شود تو را به آن رساند، و نه این که من آدم ایده آل گرایی هستم، آن قدر روزهای ایده آل مختلف ترسیم کردم که از شماره خارج است :)))))))
ولی یکی از آن روزهایی که همیشه دوست دارم بارها و بارها تکرار شود، این طور شروع می شود که از خواب بلند می شوم و صبحانه خورده-نخورده دوباره بر می گردم روی تخت، می نشینم و کتاب می خوانم، باد خنکی وسط گرمای تابستان از لای پنجره نیمه باز با موهایم بازی می کند و من با داستان ها زندگی می کنم، می شوم یکی از شخصیت های کتاب بزرگ می شوم، ازدواج می کنم، می روم سر کار، دعوا، قهر، آشتی، شاید هم پیر شدم، شاید یک روح سرگردانم که برگشته این دنیا... یک روز اسمم ماری است، یک روز علی آقا، یک روز نجار مفلوکی هستم که خانه ام نازی آباد است و فردا یک دختر پرورشگاهی که در حومه پاریس دنبال خانواده اش می گردد...
من آن قدر کتاب می خوانم تا شب شود، تا سپیده فردا بزند...
فقط همین :)