همیشه از بانک رفتن متنفر بوده ام :-| (این یک جمله بدبینانه همیشگی-فراگیر به همه بانک هاست، با قید شخصی کردن مشکل :)))))))) )
نه به خاطر عملیات و کاغذبازی های وقت گیر، بلکه به خاطر برخورد ناشایست برخی از کارمندان برخی از شعبه های برخی از بانک ها در بعضی از روزها... ( تابلو است که این جا سعی کرده ام از حالت فراگیر به همه کارمندان به برخی از کارمندان، از حالت همیشگی به بعضی روزها و از عامل شخصی مشکل به عامل خارجی تبدیلش کنم :))))) )
ولی این تعطیلات یک هفته ای تابستانی شرکت (اولین سال کاری من در شرکت جدید با موارد شگفت انگیزی همراه بوده) و تلاش چند روزه من برای ورود به اینترنت بانک سرمایه که هر بار من را مجبور می کند رمز ورود را عوض کنم و بعد از سه بار اشتباه برای 24 ساعت حسابم را قفل می کند، حسابی دستم را در پوست گردو گذاشت...
دو روز پشت سر هم رفتم بانک و بار آخر آن قدر گیر دادم که رمز جدید صادر کردند!
با نگاه خوش بینانه هنوز نصف تعطیلات مانده که خودش کلی است و قرار است تک تک روزهایش خوش بگذرد، بدون بانک رفتن :)