یک هفته نشد به سنتور خان سلام کنم، اون اوایل عذاب وجدان گرفته بودم، بعد دیدم خب میزبانی و تمرین هر شب ساز جور در نمی آید (حداقل اون موقع حسم این بود، هر چند الان حسم این نباشه)، برای همین یک هفته دو تایی رفتیم مرخصی، من یه ور، سنتور خان یه ور دیگه.
حالا دیروز در آوردمش، می بینم آن قدر این هفته باد کولر خورده و شبا از سرما به خودش لرزیده، هر چی سیم زرد که خودم انداخته بودم از کوک خارج شده، طفلک نه اون به سرما عادت داشت، نه من به دوری او :))))
پ.ن. تازه خبر دارید عدسی عمه شده قد نارنگی؟ :*
دوشنبه ۱۳ مرداد ۹۳