من یک پسرخاله ای دارم، شاهین نام، شانزده ساله. از این سن ها که پسرها توی کل کل کم نمیارن (واقعیت این که پسرها در هیچ سنی در کل کل کم نمیارن :دی)
خلاصه شبی رفته بودیم پارک ژوراسیک و در ارتفاعات با صابر کل انداخت که من در خوردن کم نمیارم، و شاید بدانید که صابر بین 125تا 130 کیلو در نوسان است و یک پسر شانزده ساله پینوکیویی حتما در مورد غذا مقابلش کم میاورد!!!
حالا آن شب این دو تا تهش ادامه دادند و هیچ کدام نپذیرفت که بستنی اضافه آخر کار را نخورد و بعد به این فکر افتادند که با آن شکم در حال قل قل چطور بارها را برگردانند پایین.
شاهین برای زبل بازی و به هوای این که قابلمه سبک تر از سبد است، گفت که قابلمه را می آورد، غافل از این که خاله همه ظرف ها را بر خلاف همیشه چیده بود در قابلمه و سبد واقعا سبک بود :-\
حالا تصور کنید شاهین را با آن قد بلند استخوان ترکانده سن بلوغ، شکم قل قل و قابلمه به دست، تلو تلو خوران در راه برگشت، در حالی که تمام سعی خودش را می کند که کم نیاورد :-)