سه شنبه یک دمو اولیه از سایتی که برای بهاره و امیر طراحی کرده بودم بردم برای نمایش، خوب بود، دنیاهایمان خیلی با هم فرق دارند، دنیای خشک مهندسی و دنیای رویایی گرافیک و فیلمسازی، با این حال فکر می کنم با هم کنار می آییم، هر چند شاید کمک های غیر مالی بیشتر به هم بکنیم تا کسب درآمد مشترک، این حسی بود که از جلسه اول گرفتم :)
و یک عالمه ایده جدید پیدا کردم در این مسیر، برای بهبود اپلیکیشن هایم، برای سایت و کارهای بعدی، و کلی کمک می توانند بکنند که سایت سر و شکل بهتری پیدا کند و حتی برای این حبه انگور جانم، مثل طراحی لوگو، پس زمینه یا چیدمان بهتر :)
نمی دانم امشب چرا یاد اولین شبی افتادم که بعد از عروسی می خواستم غذا درست کنم (شاید چون خیلی نزدیک سالگرد ازدواجمان هستیم)، آن هم من که در نهایت نیمرو و املت بلد بودم یا یک سوپ ساده که حامد یادم داده بود :)))))))) (نخندید که چرا حامد آشپزی بلد بود و من نبودم، او بلد بود چون دوران دانشجویی مشهد زندگی می کرد، خودش تنهایی)
یادم هست که شام آن شب عدس پلو بود، صابر خیلی مهربان بود آن روزها، [این روزها بیشتر خسته است تا مهربان:))))))))) ] گفت که بلد است کته درست کند و گفت باید اول عدس را بگذاریم جدا بپزد و ... تا ساعت 12 شب طول کشید و خوب یادم هست که ته دیگ ردیفی داشت :)
یادش بخیر :)