خانوم همسایه دارند خانه شان را رنگ می زند، هفته قبل یک روزی آمد و اجازه گرفت که یک سری از وسایلشان را بیاورند خانه ما، یک سری از وسایل مهم مثل فرش یا تلویزیون و گفت که بقیه را می چیند وسط راهرو...
کمی این پا و آن پا کرد که همه اش تقصیر نقاش است و گفته باید همه اتاق ها با هم خالی باشند برای بتونه کاری و غیر از این باشد، دوباره کاری است...
من داشتم مهربانانه نگاهش می کردم، سرم را به آرامی تکان می دادم که بله، حق با شماست و در میان نگرانی هایش گاه به گاه می گفتم که اشکالی ندارد، چرا فقط وسایل مهم؟ بقیه را هم بیاورید، ما جا داریم :)
الان وسط هال خانه مان دو تا خانه داریم :) یکی خانه ما، یکی خانه خانوم همسایه :)
کمی جایمان تنگ شده، ولی حس خوبی است حس همسایه بودن، یک بار اینجا گفته بودم :)