نشسته بودم کنار ماهرو، منتظر نوبت ارائه درس، و رنگ حربی را زیر لب زمزمه می کردم... استاد داشت برای یکی از بچه ها شهرآشوب شور می زد، شهرآشوب دوست داشتنی من*... اواسط شهرآشوب فهمیدم انگار در لایه های پایین تر ذهنم با استاد شهرآشوب را می خوانم :-|
رنگ حربی چه شد؟ هیچ... ریتمش یادم نمی آمد :-|
نوبت زدنم که شد، از آنجا که ریتم از خاطرم رفته بود و یک سری مضراب چپ و راست** هم اشتباه در آورده بودم، ارائه خوبی نشد، با این حال مهربانی استاد نگذاشت که بروم بنشینم، گفتند: "ببین باید این ریتم را در بیاوری"
و ضرب گرفتند روی میز، تن، تنن، تن، تنن... و گفتند: "تو هم بخوان، و بزن همراه من" :))))))))))))
خنده ام گرفته بود همراه با دستپاچگی و استاد یادم دادند ضربه های تمبک را، آکسان ها، و ریتم رنگ حربی :)
و بعد گفتند: برای این که رنگ ها را خوب در بیاوری، اول باید زیاد گوش کنی، بعد یک ساز ضربی یاد بگیری و بیشتر شعر بخوانی :) شعر بخوان، دیوان حافظ، شاهنامه فردوسی...
و من این شب ها شاهنامه می خوانم تا ریتم در لایه های پایین ذهنم وارد شود...، داستان کیومرث و تهمورث و هوشنگ :) و گاهی منطق الطیر می خوانم، داستان سفر مرغان و گاهی گلستان سعدی در باب شاهان و چقدر حالم خوب می شود :)
شعر بخوانید :)
* آن اوایل که ساز زدن را شروع کرده بودم، درس مونا "شهر آشوب" شور بود، و بعدتر درس نازنین، برای همین یکی از گوشه های محبوب من است، چندین بار برایم مرور شده است، انگار :)
** شیوه آموزشی استاد کیانی، آموزش از طریق شنیدن است، یعنی بدون نت، پس احتمال اشتباه در آوردن مضراب های چپ و راست وجود دارد.