صابر می گوید یک راهی بگذار برایم که اگر ماجرایی برایت تعریف کردم که ناراحتم کرده، تو از دست نفری که در داستان هست و مسبب ماجرا بوده، ناراحت نشوی :-| چون من فردای روزگار او را می بینم و مسئله حل می شود، ولی تو در داستان قبلی مستغرقی :)))))))))
راستش را بخواهید، برایم کمی سخت است، چون دوستش دارم، و اگر کسی را نشناسم و او را ناراحت کرده باشد، دیگر فرد مجهول الهویه را دوست ندارم، چه بشناسم و چه نشناسم :-|
می دانم کمی احساسی است و می خواهم تمرین کنم در این زمینه منطقی رفتار کنم :)
پ.ن. خوردن کدو حلوایی خام از کشف های مامان بود، در راستانی خام گیاهخواری گفت پریسا بیا امتحان کنیم و نمی دانم نظر شما چه باشد، ولی من پسندیدم :)