آفتاب زدگی :-|


قبل ترها نمایشگاه کتاب تهران در محل دائمی نمایشگاه بین المللی برگزار می شد، که با توجه به شلوغی شهر و ترافیک چمران، این داستان تا سال 85 بیشتر ادامه پیدا نکرد و منتقل شد به مصلی تهران...

اوایل که داستان انتقال نمایشگاه به مصلی مطرح شد، حرف و حدیث زیاد بود، مثلاً می گفتند که اینجا محل نماز است و برای نماز عید فطر و این حرفها ساختید و کاربری اش برای نمایشگاه کتاب مناسب نیست و نمایشگاه جا نمی شود تویش و مشکل ترافیک را که حل نمی کند و ... خلاصه این که جا شد و بعداً هر نمایشگاه دیگری هم که فکرش را بکنید جا شد همان جا و ترافیک هم بود :-)))))))

 

و یک ده سالی آن جا شده بود نمایشگاه کتاب، تا این که اساتید به این نتیجه رسیدند که مدرن شوند و برای نمایشگاه های بزرگ در کلان شهری مثل تهران چاره ای دیگری بیاندیشند، و نتیجه IQ دسته جمعی آقایان شد این "شهر آفتاب" که به همراه ایستگاه مترویش دو روز است افتتاح شده اند، با هم :-|


بگذریم که "شهر آفتاب" از یک طرف چسبیده بود به دانشگاه آزاد واحد "یادگار امام" و از آن طرف به "دانشگاه شاهد" و امروز و فردا و پس فردا در ایام مقدس کنکور کارشناسی ارشد به سر می بریم و این دو تا، حوزه امتحانی یه بدبخت هایی بودند که مثل ما لاجرم ساعتی در ترافیک گیر افتادند :-|


بماند که امروز مبعث بود و در روز تعطیل نمایشگاه کتاب برای کاربر حرفه ای رفتن ندارد، ولی نمایشگاه دیگر آن قدرها دم دست هم نبود که وسط هفته را خالی کنم و تنها بروم دم بهشت زهرا، در حال فاتحه خواندن برای درگذشتگان، مدام به روح پرفتوح سازندگان این مملکت در آن طرف جاده هم درود بفرستم :-|


خلاصه خواستم بگویم اگر ماشین دارید، برای دیدن این نمایشگاه استثنائاً ماشین نبرید :-| فقط تصور کنید من را پشت فرمان، در حالی که ساعت 1 بعد از ظهر، یک ساعت در ترافیک جاده قم، دم عوارضی مانده بودم و نه راه پیش داشتیم و نه راه پس و تصور کنید صابر از ابوظبی برگشته را که ساعت یک ربع به دوازده هم چشمانش از هم باز نمی شد، پشت آن ترافیک :-|


نه تابلوی راهنمایی، نه راهنمایی فیزیکی، نه معلوم بود باید از کجای این پارکینگ خارج شد، نه کسی بود که جواب را بداند :-|


در گرمای میانه اردیبهشت، وقتی که در جاده قم گرد و خاک هم به هواست، سوز گرمای قبرستان که می خورد به صورت آدم، دل آدم هوای همان نمایشگاه بین المللی سر سبز اتوبان چمران را می کند، حالا نه آنجا، حداقل همان مصلی بر عباس آباد :-|


دردسرتان ندهم، در پارکینگ که پیاده می شدی پیاده تا نمایشگاه 20 دقیقه است (اگر حوصله نکنی در صف کیلومتری خیل مشتاقان منتظر ون و اتوبوس بشوی)، و باعث تاسف که معلوم نبود یک جایی به آشکاری غرفه سرای اهل قلم کجاست (ما که هر چه گشتیم پیدا نکردیم)، اینترنت دیتای همراه اول کار نمی کرد، هیچ کس آدرس نمی دانست، غرفه اطلاعات را باید با کلی مصیبت پیدا می کردی، ابتدا و انتهای راهروهای ناشران عمومی راهنما نزده بودند که در این راهرو چه ناشرانی هستند، معلوم نبود چطور باید به مترو رسید (جماعتی مسیر برعکس مترو را می رفتند، در حالی که یک نفر آن وسط گفت که دارید اشتباه می روید:-|)، هر جایی که می رفتی آب معدنی بگیری برای خوردن، در حد آب جوش بود و ...


فکر کنم دچار آفتاب زدگی شده ایم :-(

۶
چند ساله که نمی رم :)))

:) امسال رو خوب کاری می کنی نمیری :) حالا پارسال اینا خوش می گذشت :)

۱۹ ارديبهشت ۰۷:۵۶ مهدی ابوفاطمه
درسته
:)

:)


وای وای. من هر کدوم از دوستام رفتن، پشیمون شدن. له شدن، داغ کردن، مُردن، زنده شدن، و کلاً که دیگه آدم باشه سر نمایشگاه- هر چند کتاب- اینقد داغون شه! خبری نیس! شُله که نمی‌دن دیگه! :D

مثال شله خیلی خوب بود :))))))))))

من پنج شنبه رفتم. روز تعطیل رفتن اونجا اعصاب زاپاس نیاز داره. این لیست ناشران هر راهرو خیلی چیز خوبی بود لازم نبود از اول تا اخرشو بری که پیدا کنی.
شب که رسیدم خونه اینو دیدم:))
چگونه نام یک کتاب یا نام یک ناشر و شماره سالن و شماره غرفه وی را در نمایشگاه بیابیم؟
راه اول: سایت نمایشگاه با ٣٥١ هزار عنوان کتاب و بیش از 1800 غرفه http://tibf.ir
راه دوم: از طریق اپلیکشن های موبایل
که میتوانید لینک ان را از سایت نمایشگاه دانلود کنید
راه سوم: باجه های اطلاع رسانی در محوطه نمایشگاه

پ.ن:اگه دوست کتاب دوست داشته باشین به زحمتش می ارزه:دی

آخ از پنجشنبه تعطیل :-| لیست ناشران را اولین سالشون بود که نزده بودن، فکر کنم خیلی هول بودن که حتما در شهر آفتاب باشه که یادشون رفته بود :-|


مرسی که راه ها را گفتی، البته من توصیه ام به همون راه اول و دوم است، چون پیدا کردن باجه های اطلاع رسانی خودش یه داستان جدا است :-|

این دوستان من اینجا همه خوره کتابند :-))))) فقط امیدوارم هیچکدوم هوس نکنن ماشین ببرن، چون بیشتر اعصاب خوردیش سر ماشین بردنه، حالا بقیه اش رو کم و زیاد میشه تحمل کرد، مخصوصا اگه انتظارش رو داشته باشی و یک هو شوکه نشی که مصلی کجا، اینجا کجا :)))))))

من میخواستم تو هفته بیام و چون خودم تنها هستم و هیچ جای اینجاهاییم که میگی بلد نیستم و برای اینکه بیام باید یه قول سفت و محکم به بابام بدم که گم نمیشم!! با این اوصافی که تو گفتی، گم شدنم و آخرشم درب و داغون برگشتنم حما اتفاق میفته!! پس نمیرم:D
مرسی که اینارو گفتی:دی

:) ای جان :))) نه بابا بیا، یه خورده داغونه ولی خب اگه کتاب خاصی میخواهی و سرچ کردی و اینا داشتن و تخفیفش خوب بود و می ارزید، بیا :-)

من که خیلی بهم خوش مسیر بود مصلی، از خونه 10 دقیقه ای میرسیدم :) امسال اصلا حس نمایشگاه هم نداشتم، اما من بدون شک با وسیله نقلیه عمومی (مترو) میرفتم، و از اونجایی که خدا وقتی حس جهت یابی من رو تعبیه میکرده خیلی حواسش جمع نبوده چند برابر اینکه گفتی آنجا میچرخیدم شب میرسیدم خونه! :| فکر ما بیجهت های کتاب دوست هم نیستن..

:))))))) با مترو خوبه:) فقط شنیده ها حاکی است که از ایستگاه امام تا شهر آفتاب یک ساعتی در مترویی :-|

یادمه می‌گفتن ما توی دانشگاه نماز جمعه می‌خونیم و توی مصلی کتاب می‌خونیم! :))
این شهر آفتاب رو هنوز ندیدم اما زمانی که مصلی بود، 4-5 سالی رفتم، خیلی شلوغ بود و با این اوصافی که از شهر آفتاب گفتی، یحتمل به دوران مصلی باید شکر کرد :|

:) واقعا دوران مصلی اش شکر داشت:)

۱۶ ارديبهشت ۱۸:۰۵ هولدن کالفیلد
همه ی اینها رو نوشته بودی بگی ماشین داری؟ متاسفم :|
امضا: یک تئوری توطئه ساز :|

اینقدر معلوم بود؟ :-| :دی

من میخواستم امسال برم که بخاطر وضعیتم کنسل شد و الان خیلی خوشحالم که نمیرم :دی

عزیزمی، ایشالا خوب خوب میشی، تا سال بعد این نمایشگاهه هم یه سر و سامانی می گیره:)

من که هنوز نمیدونم برم یا نه:دی حیف اون کارت دانشجویی ای که گرفتم واسه نمایشگاه:))

برو، ولی حواست باشه، با مترو بری بهتره، از مترو که اومدی بیرون قشنگ ببین از کدوم مسیر داری میری که بعدش گم نکنی، روز تعطیل نری بهتره، اونجا هوا گرمه، گرد و خاک رو هواست و راهنما هم نداری :-|

جایی می گشتم همین یک ساعت پیش می گفت لیست کتاب ها را آنلاین میشه در آورد، با توجه به این که نقشه راهنمایشون چیز به درد بخوری نیست، لیست کتاب هایت را بگرد، جایش را پیدا کن، بعداً برو :)
فکر کنم آدم آمادگی یک سری وقایع را داشته باشه کمتر حالش بد میشه :)

اوه اوه، چقدر وحشتناک!! اصلا دلم نمیخواد برم دیگه :|

حالا ایشالا در روزهای بعد بهتر بشه، مثلاً :-|

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
در جستجوی درون و برون...
موضوعات
سروستاه نامه، سنتور (۲۷)
خوشنویسی، تذهیب (۱۷)
کار، iOS، اندروید (۳۷)
زندگی بهتر (۸۴)
یاد ایام (۲۸)
مهلا (۲۳)
صابرانه (۴۵)
از این روزها (۱۶۷)
یک سال بدون... (۱۲)
خانه دوست کجاست؟ (۲۶)
آشپزی، خام گیاهخواری (۱۹)
نی‌نی گولو، لیلی (۱۰۱)
کتابخوانی (۶)
مشاوره (۸)
آن سوی آب‌ها (۸۷)
داستان (۲)
چالش وبلاگی (۱)
آخرین نوشته ها
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
لبه‌ی پیاده‌رو، هم سطح جاده
سیاه و سفید
تنظیم روی فرکانس دیگر
هر نه ماه هم تکرار کنیم!
بیخودی
اعلام حیات :)
کرونا تست
مدرسه
کرونا در یک قدمی
محبوب ترین نوشته ها
لیلی، نام دیگر عشق است...
گاهی بیرون رو نگاه کن
کوچولو بیا*
سهیم شدن
امن‌سازی
یازده ضربدر سه
بسی عشق بودی در این چهار سال
مادرانگی :)
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
سوگواری
پربیننده ترین نوشته ها
لالایی لیلی :)
شفایافتگان
هَکَلچه :-)
مهاجرت
"هل اتی" کجا رفت؟
پسر یا دختر! مسئله این است...
روغن کلزا
مادر شوهر
بی کلید در* :-)
لیلی، مثلِ پری
نوشته های پر بحث تر
هَکَلچه :-)
کوچولو بیا*
لیلی، مثلِ پری
خب تا آخرش رو بگو :-|
لیلی، نام دیگر عشق است...
پسر یا دختر! مسئله این است...
دوبله وسط :-)
بی کلید در* :-)
آشپز که دو تا شد...
یک عالمه یک*
تاریخچه نوشته ها
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۳ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۶ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۸ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۸ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۷ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۹ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۹ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۹ )
دی ۱۳۹۹ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۷ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۸ )
دی ۱۳۹۸ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۸ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۹ )
دی ۱۳۹۷ ( ۸ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۸ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
دی ۱۳۹۶ ( ۷ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۷ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۳ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۳ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۳ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۳ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۳ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۳ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۳ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۲ ( ۳ )
پیوند ها
گروه نرم افزاری پرکا
دامن گلدار اسپی
تیرمن
جولیک
نارخاتون
یک آشنا
آقاگل ملت
ذهن زیبای یلدا
faella
توکا
وقتی فاطمه روز به روز بزرگتر می‌شود
یک مترسک
وایسیـ ورسا
می‌خواهم فاطمه باشم
غرور شکسته
فیلوسوفیا
پرتقال دیوانه
حریری به رنگ آبان
در دیار نیلگون خواب
دکتر میم
خانومی جانم
روزنوشت های میم صاد
پنجره می‌چکد
ریشه در باد
حنا
صخره‌نورد
لافکادیو
هیچ
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان