وقتی هواپیمای ایلام-تهران در آسمان بود، خانم اکبرزاده چندباری زنگ زده بود به موبایلم که ببیند آیا علاقه دارم برای آموزش خط تحریری بروم یکی از این مجتمع های فرهنگی هنری (انگار تابستان است و تقاضا رفته بالا:))؟
کمی با هم صحبت کردیم، گفت که تجربه خوبیه و بعدتر متوجه می شوید که چقدر در روند کاری خودتان تاثیر گذار بوده...
کمی مِن مِن و این پا و اون پا، آخرش گفتم باشه :)))) دیروز هم رفتم یک سری دیدمشان، مجمتع فرهنگی هنری وابسته به یک مسجدی بودند، یاد کودکی هایم افتادم که چقدر تابستان ها با حامد میرفتیم کلاس مسجد شهرک دانشگاه...
بنده خدا مسئول آنجا هم، آن قدر عزت و احترام کرد که انگار خود استاد اخوین آمده باشد :) دیگر حرفی نماند، کمی گپ زدیم، درباره شرایط کار و تعداد هنرجو و دستمزد و این ها...
آخرش قرار شد کلاس ها که با شروع ماه مبارک آغاز شدند، خبر بدهند...
حالا من نشسته ام پای سیلابس در آوردن برای هر جلسه و این که مثلاً هر حرفی را با چه چیز مشابهی یاد بدهم که بچه کوچولوها بهتر یاد بگیرند ( "ر" مرغی را یادتان هست؟) :)
پ.ن. سایت گروه پرکا را به روز رسانی کردم از صفر :-| ببینید خوب شده؟