"ر" مرغی


وقتی هواپیمای ایلام-تهران در آسمان بود، خانم اکبرزاده چندباری زنگ زده بود به موبایلم که ببیند آیا علاقه دارم برای آموزش خط تحریری بروم یکی از این مجتمع های فرهنگی هنری (انگار تابستان است و تقاضا رفته بالا:))؟

کمی با هم صحبت کردیم، گفت که تجربه خوبیه و بعدتر متوجه می شوید که چقدر در روند کاری خودتان تاثیر گذار بوده...

کمی مِن مِن و این پا و اون پا، آخرش گفتم باشه :)))) دیروز هم رفتم یک سری دیدمشان، مجمتع فرهنگی هنری وابسته به یک مسجدی بودند، یاد کودکی هایم افتادم که چقدر تابستان ها با حامد میرفتیم کلاس مسجد شهرک دانشگاه...

بنده خدا مسئول آنجا هم، آن قدر عزت و احترام کرد که انگار خود استاد اخوین آمده باشد :) دیگر حرفی نماند، کمی گپ زدیم، درباره شرایط کار و تعداد هنرجو و دستمزد و این ها...


آخرش قرار شد کلاس ها که با شروع ماه مبارک آغاز شدند، خبر بدهند...


حالا من نشسته ام پای سیلابس در آوردن برای هر جلسه و این که مثلاً هر حرفی را با چه چیز مشابهی یاد بدهم که بچه کوچولوها بهتر یاد بگیرند ( "ر" مرغی را یادتان هست؟) :) 


پ.ن. سایت گروه پرکا را به روز رسانی کردم از صفر :-| ببینید خوب شده؟

۶
۲۷ خرداد ۱۲:۴۸ فاطمه .ح
خیلی دیر دارم جواب میدم ولی خب:))) آره چیدمان خوب بود:) یکی از چیزایی که من به شخصه برام مهمه ابزار جست و جو کردنه. البته این معمولا تو وبلاگا خیلی کاربرد داره و من اکثرا اعصابم خورد میشه که یه موقع هایی ابزار جست و جو رو یه جایی میذارن که ادم هر چی میگرده پیداش نمیکنه :)) ولی مال شما تو چشم بود اتفاقا -_- 
این دفعه که دوباره سر زدم یه عکس گذاشته بودی کیفیتش پایین بود. مشکل اینجاست که اگه عکس کیفیت عالی باشه حجم زیاد میشه اگه کیفیتش خیلی پایین باشه ظاهر سایتو خراب میکنه :| عملا ادم گیر میکنه این بین :))
راستی اون دایره هایی که میخوان راهنمایی کنن رو عکس موبایل بنظر من خیلی کوچیک بودن :| 
:)))) هر چیزی رو که به ذهنم برسه دارم میگم تا حتی شده یکم هم بهتر بشه :))

اووووو فاطمه سپاسگزارم، خیلی ماهی دختر، رسیدگی می کنم :)

۱۶ خرداد ۰۶:۰۰ مترسک ‌‌
اون «محدود» انتهای کامنت آخرم نمی‌دونم اصلاً از کجا اومد اون‌جا :)) شما خودت نخونش، مثل واو خواهر! :))

مثل واو خواهر :))))) خیلی خندیدم، عالی بود :)

۱۶ خرداد ۰۵:۵۹ مترسک ‌‌
میگم که خطم «نستعلیق له شده» است، قاعده و قانون سرش نمی‌شه :))
سر میم رو شبیه تاج «ح» می‌نویسم، و تاج «ح» رو هم طوری نرم و لطیف (!) می‌نویسم که هر کدومشون اگه اول یا وسط جمله باشن با یه خورده تمرکز می‌شه از هم تفکیکشون کرد! :))
بعد شما عنایت داشته باشید که تأمین کننده جزوه کلاس هم بودم و یکی-دو ترم اول بچه‌ها با خطم مشکل داشتن محدود اما بندگان خدا بعدش دیگه عادت کردن؛ مجبور بودن، می‌فهمی؟ مجبور! :))

خیلی خوب بود، همین که همه جزوه شما رو میخواستن مسبب این بوده که خطتتون تبدیل به یه سبک بشه :)))

اتفاقا من اخیرا دارم به رفتن به کلاس خط فکر میکنم. دختر عمه ام میخواد بره و میگه تو هم بیا. نمیدونم برم یا نه! چون نه اینکه از خط بدم بیاد اما خیلی علاقه ای بهش ندارم. ولی چون کلا دوس دارم همه چیز یاد بگیرم(!) شایدم رفتم!!! 
+چند تا کتاب دارم برای آموزش خط تحریری. هی شروع میکنم. هی ولش میکنم!! خطم بد نیست اما دوست داشتم اصولی تر بنویسم!

خب می دونی کلاس خط آدم رو متعهد می کنه، اولویت کار را می بره بالا، باید حس کنی کسی قراره کار را ببینه و نظر بده، این در انگیزه های آدم خیلی مهمه، خوشنویسی یه جوری هنر رضایت کشیدنیه، یعنی در کوتاه مدت اصلا جواب نمیده، باید حداقل یک سال درگیرش باشی، به این ترتیب که حداقل هفته ای 5 6 خط تمرین کنی


تازه چون ماها سنمون زیاده، وگرنه برا بچه کوچولو خیلی بیشتر باید تمرین کنه، چون هنوز دستش با مداد یا خودکار راحت نیست

اگه وقت داری بری خوبه، ولی نه فقط برا تابستون، بری که استارت بخوره که ادامه بدی، اگه وقت نداری که بری ولی وقت تمرین داری، میخوای برات سرمشق بفرستم، بنویس باز پس بفرست:)

یکدفعه دو ماه گذشته ی مطالبتو خوندم
:)

نیستی پرپر اصلا، خوبی؟

ر مرغی؟(((:

مثل شیب سینه بلبل است :)

درسته سرمم شاوغ باشه حاضرم برای این قضیه وقت بذارم ، البته اگه قول دید به خطم نخندید :)

خیلی خوبه:) من سیلابس را در میارم هر سرمشقی که میرم درس میدم، برا شما هم ایمیل می کنم، شما هم یه هفته وقت دارین حداقل 5 خط از رویش بنویسید برام بفرستید :)


۱۴ خرداد ۰۷:۲۷ مترسک ‌‌
«ر» مرغی :))
یه بنده خدایی هم بود به «هـ» می‌گفت «هـ» دماغی! اگه دقت کنید شبیه سوراخای بینیه :))
من سال‌ها کلاس خط (تحریری و با قلم) رفتم اما نهایتاً خطم به «نستعلیق له شده» تبدیل شد طوری که حرف «م» و «ح» رو به شدت شبیه هم می‌نویسم و کسی آشنا نباشه جداً گیج می‌شه و برای نوشتن حرف «گ» هم از اون‌جایی که حال ندارم (!) به جای این‌که خودکار رو بلند کنم و سرکاف «گ» رو بنویسم روی انتهای همون سرکاف «ک» یه حرکتی می‌زنم که تداعی کننده همون باشه و جالبه که همه هم متوجهش میشن :))

ه دماغی خیلی خوب بود، ما بهش میگیم ه عینکی :)

حرف گ عالی بود :))))) ولی در خط تحریری 'م' را باید تو پر بنویسید،دیگه شبیه ح نمیشه خب، حتی تو خط نی، سر میم را چقدر تپل می کنید مگه؟ :)))))

آخ آخ بادم افتاد یه مدت کلاس خط میرفتم ولی انقدر بی استعداد بودم که وسط کار ولش کردم :|

یه خورده اش علاقه است، وگرنه تو که شکسته نفسی می کنی نگاری درباره استعداد :*

۱۳ خرداد ۱۷:۴۳ جولـ ـیک
خاله من یه تابستون اومد بهمون خط یاد بده، من هرروز یک صفحه «الف» می نوشتم، خواهرم تا د ذ هم پیش رفت:( آخرشم من تو همون الف موندم! هفت سالم بود البته، هنوز تنها رسم الخطی که به رسمیت میشناختم خط خواهرم بود که بهم سواد یاد داده بود:دی فک کن قلم رو عین ماژیک میگرفتم دستم، یا عین قاشق، یا عین دسته بیل:دی تو مشتم میگرفتم یعنی! بعد سعی می کردم الف تحریری بنویسم:|

ولی تلافیش راهنمایی که زنگ هنر کلاس خط داشتیم، خطم از همه بهتر تر بود^_^
الف رو از همه زودتر تموم کردم، ب رو هم همینطور، و درخششم تا حرف ن ادامه داشت:دی از ی به بعد دچار افول شدم ولی همچنان خفن بودم:دی همه عقده های کودکیم خالی شد اصن، آخیش حتی:))

اگه همچه شاگردی داشتی میتونی «کلید اسرار» طوری براش داستان منو تعریف کنی روحیه بگیره:دی

و البته لازم به ذکره که همچنان خط اصلیم افتضاحه و به قول مامانم تو آفتاب راه میره، انگار با آب دهن  مرده نوشته ن و اصلا قابل خوندن نی:دی

خیلی کامنت قشنگی بود جولیک جانم :) ممنونم برای به اشتراک گذاشتن خاطره زیبا و آموزنده ات :))))

۱۳ خرداد ۱۷:۱۷ رهگذر ...
موفق باشین

من کوچیکتر ک بودم تابستونا کلاس قرآن میرفتم
یه دوره هم کامپیوتر و نقاشی
یادش بخیر ...

ر مرغی هم یادم نیس:-D

ر مرغی خیلی معروف بود ها، یه ر مرغی داشتیم که همین ر معمولیه وقتی تنها استفاده میشه، یه ر خنجری داشتیم وقتی بعد د میاد :)

چقدر خوب ، من خط تحریرم داغونه ! مثل دست خط پزشکا میمونه ، که خودمم نمی تونم بخونم خخخخ
در مورد سایت باید بگم بسی بهتر شده است فقط کمی روی تصاویر وقت بیشتری بگذارید بهتر هم می شود

آخه سرت شلوغه، وگرنه پایه بودی برات سرمشق می فرستادم کمی تمرین کنی حله :) خیلی تمرین کم ولی در بازه زمانی بلند مدت، مثلا برای یک سال، ولی هفته ای پنج خط :)


می دونی مشکلم چیه؟ دیگه بلد نیستم چطوری بهترش کنم :-| هل من ناصر ینصرونی طوری ام الان :))))))

۱۳ خرداد ۱۶:۴۸ فاطمه .ح
البته اینکه ظاهرشو بهتر کنی خوبه ولی بنطر من سایت باید یه جوری باشه که راحت بارگزاری بشه. یهنی من بشخصه ترجیح میدم بین سایتهایی که یه چیزی ارائه میدن، اونی که راحت تر لود میشه، چیدمانش درسته و ادمو گیج نمیکنه و صفحه و موضوع بندیش راحت تره استفاده کنم. 

اوهوم، بارگذاری خیلی مهمه راست میگی، یه موقعهایی یه سایتی لود نمیشه، من حوصله ام سر میره می بندمش کلا:-/

بقیه چیزاش چی فاطمه؟ چیدمانش گیج کننده است؟ موضوع بندیش خوب بود برات به عنوان یک مخاطب؟

۱۳ خرداد ۱۶:۲۳ ♦♦ حسین ♦♦
موفق باشید

ممنونم :)

۱۳ خرداد ۱۶:۲۳ فاطمه .ح
نتِ من مشکلی نداره ها،ولی احساس میکنم این سایتتون حجمش یکم زیاده.

اوهوم، فکر کنم زیادی عکس دارش کردم :-| آخه قبلیه خیلی لخت و خالی بود، گفتم خوشگل بشه :))))))) حالا یه عالمه هم برای cache کردن عکسها و بهینه سازی و این چیزها کار کردم رویش ها، ولی معلوم شد که جواب نداده :-|


ممنونم که نظرت رو گفتی :):*

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
در جستجوی درون و برون...
موضوعات
سروستاه نامه، سنتور (۲۷)
خوشنویسی، تذهیب (۱۷)
کار، iOS، اندروید (۳۷)
زندگی بهتر (۸۴)
یاد ایام (۲۸)
مهلا (۲۳)
صابرانه (۴۵)
از این روزها (۱۶۷)
یک سال بدون... (۱۲)
خانه دوست کجاست؟ (۲۶)
آشپزی، خام گیاهخواری (۱۹)
نی‌نی گولو، لیلی (۱۰۱)
کتابخوانی (۶)
مشاوره (۸)
آن سوی آب‌ها (۸۷)
داستان (۲)
چالش وبلاگی (۱)
آخرین نوشته ها
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
لبه‌ی پیاده‌رو، هم سطح جاده
سیاه و سفید
تنظیم روی فرکانس دیگر
هر نه ماه هم تکرار کنیم!
بیخودی
اعلام حیات :)
کرونا تست
مدرسه
کرونا در یک قدمی
محبوب ترین نوشته ها
لیلی، نام دیگر عشق است...
گاهی بیرون رو نگاه کن
کوچولو بیا*
سهیم شدن
امن‌سازی
یازده ضربدر سه
بسی عشق بودی در این چهار سال
مادرانگی :)
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
سوگواری
پربیننده ترین نوشته ها
لالایی لیلی :)
شفایافتگان
هَکَلچه :-)
مهاجرت
"هل اتی" کجا رفت؟
پسر یا دختر! مسئله این است...
مادر شوهر
روغن کلزا
بی کلید در* :-)
لیلی، مثلِ پری
نوشته های پر بحث تر
هَکَلچه :-)
کوچولو بیا*
لیلی، مثلِ پری
خب تا آخرش رو بگو :-|
لیلی، نام دیگر عشق است...
پسر یا دختر! مسئله این است...
دوبله وسط :-)
بی کلید در* :-)
آشپز که دو تا شد...
شهاب الدین*
تاریخچه نوشته ها
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۳ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۶ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۸ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۸ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۷ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۹ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۹ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۹ )
دی ۱۳۹۹ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۷ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۸ )
دی ۱۳۹۸ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۸ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۹ )
دی ۱۳۹۷ ( ۸ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۸ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
دی ۱۳۹۶ ( ۷ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۷ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۳ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۳ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۳ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۳ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۳ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۳ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۳ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۲ ( ۳ )
پیوند ها
گروه نرم افزاری پرکا
دامن گلدار اسپی
تیرمن
جولیک
نارخاتون
یک آشنا
آقاگل ملت
ذهن زیبای یلدا
faella
توکا
وقتی فاطمه روز به روز بزرگتر می‌شود
یک مترسک
وایسیـ ورسا
می‌خواهم فاطمه باشم
غرور شکسته
فیلوسوفیا
پرتقال دیوانه
حریری به رنگ آبان
در دیار نیلگون خواب
دکتر میم
خانومی جانم
روزنوشت های میم صاد
پنجره می‌چکد
ریشه در باد
حنا
صخره‌نورد
لافکادیو
هیچ
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان