دانش و بینش

"برای چیزی که ارزشش رو داره، هیچ وقت دیر نیست، یا در مورد من بهتره بگیم زود، که اون کسی بشی که می خواهی. هیچ محدودیت زمانی وجود نداره، هر وقت خواستی شروع کن!

می تونی تغییر کنی یا همون طوری بمونی. قانونی وجود نداره براش. شاید بهترین حالت پیش بیاد یا بدترین، امیدوارم برای تو بهترین حالت اتفاق بیفته.

امیدوارم چیزهایی رو ببینی که هیجان زده ات می کنه. امیدوارم چیزهایی رو تجربه کنی که هیچ وقت نکردی، امیدوارم آدمایی رو ببینی با نگاه متفاوت به زندگی. امیدوارم به زندگی ات افتخار کنی.

و در آخر، امیدوارم اگه به این نتیجه رسیدی که به زندگی ات افتخار نمی کنی، توانایی این رو داشته باشی که همه چی رو از نو شروع کنی"

-بنجامین باتن*


این مقدمه ای هست بر این روزهای من :) چند هفته ای است که درگیر آغاز همکاری با شرکتی هستم و این فرآیند شروع خیلی پیچیده شده است...

پیچیده از دو نظر:

اول شرایطی که من داشتم: همکاری ساعتی باشه، ساعت هایش محدود باشه به کمتر از 25 ساعت در هفته، و همون همکاری ساعتی محدود هم دورکاری باشه، فلان رقم برای هر ساعت و فلان شرط و ...

دوم شرایطی که اون ها داشتند: همه شرایط من قبول، به شرطی که ثابت کنم به ساختار برنامه نویسی مسلط هستم، Software Architecture بلد هستم (دقیقاً با تعریف آکادمیک اش)، در طراحی ساختار برنامه‌هایم از Design Pattern استفاده می کنم و ...


و خب شاید بدانید که من رشته ام مهندسی برق-مخابرات بوده و در ارشد حتی گرایش میدان و امواج و همه سال هایی که کار می کردم، حتی قبل از قبولی ارشد، حرفه ام سر و کله زدن با Firmware بوده، یعنی برنامه هایی که می نویسیم که با سخت افزار کار کنند، مثل میکروکنترلرها، DSPها و ... 


و وقتی با سخت افزار کار می کنی از زبان های سطح پایین استفاده می کنی، مثل Assembly و اگر بخواهی تخفیف بدهی، دیگر در نهایت می رسیم به C (همان طور که در دانشگاه هم به ما آموزش دادند) و حالا همه سال هایی که کار می کردی به تدریج از firmware developer تبدیل شدی به embedded developer که تفاوت های ظریف مشخصی دارند و  وقتی داشتید می رفتید عمان (که کنسل شد) و بخش مهارت های کاری وجودت داشت به این فکر می کرد که در عمان به یک خانم مهاجر اجازه کار نمی دهند و دردسر دارد و این ها، یک هو این وسط تصمیم گرفتی که بروی سراغ چیزی که دیگر سخت افزار نخواهد که بتوانی کارت را با لپ تاپت ببری هر جا که خواستی، با سخت افزار خفن موبایلت :))))))))))) و این شد آغاز اندروید...


چالش جدید برایم جذاب است، از سر و کله زدن با همان Web Developer داستان (که فرانسه زندگی می کند) که به پشتوانه مهندس برق بودنم و بدون بررسی، به صراحت اعلام کرده که به نظرش من هرّ را از برّ تشخیص نمی دهم و من را در مصاحبه فنی رد کرد :-| تا مدیر عامل که سه جلسه با من جداگانه صحبت کرده که به نظر ما شما ویژگی هایی دارید که باعث می شود بخواهیم شما با ما همکاری کنید!


حالا من این جا هستم، با چالش جدیدی که در همه این سال ها داشتم، با حس درونی senior بودن، وقتی با کسانی مواجه می شوی که تو را beginner هم قبول ندارند و از همان راه دور هر چیز را که بخواهند بگویند، با لحن مشکوکی می پرسند: "این را بلدید؟!"


و مدیر عامل جوانی که کلی آرزو دارد برای استارت آپش، و آن قدر از نقشه هایش تعریف کرده، آن قدر همه تکه های پازل را دانه دانه چیده، آن قدر برایم گفته که می فهمد وقتی حس می کنی senior هستی و توی رویت می گویند نمی فهمی چه کار باید کرد و این که personal کردن موضوع چیزی را حل نمی کند و آن قدر امید و آن قدر انگیزه و آن قدر همه چیزهایی که برای برگشتن به زندگی لازم هست که...

نمی توانستم بگویم نه، که بگویم دیگر نمی خواهم در سال دهم کاری برای هزارمین بار ثابت کنم که بلد هستم، که دیگر حوصله ندارم با کسانی سر و کله بزنم که فکر می کنند دخترها هیچی از برنامه نویسی سرشان نمی شود...


برای همین ماندم و تصمیم گرفتم یک پروژه تستی انجام دهم برایشان پیش از شروع و این وسط آقای-همه-چیز-دان لینک این سایت را برایم فرستاده و من شده ام عین یک بولدوز که همه سایت را شخم می زند و عین یک جاروبرقی با مکش بالا که همه چیزهایی را که نمی داند را با لذت فرو می برد :)))))))))


و تازه دارم به حرف های مدیر عامل پی می برم، این که بتوانم جواب هر سئوالی را پیدا کنم، می شود دانش و برای این که برنامه نویس خوبی باشم (نه فقط تولید کننده ساده هر کدی که خروجی خوبی دارد) باید بینش نرم افزاری داشته باشم، بینش همان چیزی است که اگر نداشته باشی، نمی فهمی که نداری و می مانی در جهل مرکب (آن کس که نداند و نداند که نداند)


این یک شروع تازه هست و من در این حالت هستم: Oh Yes! Challenge Accepted

برایم دعا می کنید؟ :)


* این مطلب را اینجا برداشتم، یکی از بهترین سایت هایی که پیشنهاد می کنم اگر علاقه دارید از ویدئوها یا کدهایش برای آموزش برنامه نویسی استفاده کنید، Derek Banas بسیار زیبا برنامه می نویسد :)


پ.ن. می دانم که خیلی نوشته سخت و پیچیده ای شده، بیشتر درددل کاری است... درک می کنم که حوصله ندارید این همه را بخوانید :)


۱۱
سلام
ممنون
خودم پیدا کرده بودم البته
بازم از لطف شما خیلی متشکرم

خواهش می کنم، سوالی بود بپرسید، بلد باشم در خدمتم :-)

می بخشید
صفحه لینکدین رو می تونید لطف کنید.
تجربه شما برای من می تونه خیلی باارزش باشه

https://www.linkedin.com/in/parissa-kalaee-59a32242


اینم سایت گروه نرم افزاری پرکا که مال من و صابر است :-)

www.parkagroup.ir

سلام
خوش به سعادتتون.
والا ما برنامه نویسیم و دورکاری گیرمون میاد
لینک داشتید شما؟

چه لینکی بهتر از سابقه کاری موفق :) من هنوز هم روزی چندتا درخواست کار روی لینکدین دارم، اینهایی که رو این پست گفتم هم روی لینکدین پیدایم کردند


البته دورکاری هم دوست دارم من، الان که تا شرکت یک ربع فاصله داره خونه، خیلی از روزها در خانه کار می کنم و ساعت هایی که کار کردم را براشون می فرستم که تایید کنند :)

۰۱ تیر ۱۸:۵۸ بیست و دو
امیدوارم در کارت موفق باشی دختر مهندس و برنامه نویس بلد:)

ممنونم عزیزم :)

۲۹ خرداد ۱۳:۴۲ آقاگل ‌‌‌‌
عجب اوضاعی هست.
یک روز تو یک لحظه ترک وبلاگ کردیم هنوز دنبال وبلاگ هایی می گردم که داشتم و میخوندمشون :)
.
برنامه نویسی خیلی خوبه. البته ما فقط یک سه واحدی همین سی رو پاس کردیم. ولی بعدها با نرم افزارهای خودمون زیاد باهاش درگیر بودیم. 
ان شالله موفق باشید در چالش جدید :)

آقا گل ملتی هستی شما، ممنونم ممنونم :)

امیدوارم مثل همیشه موفق باشی و پیروز 😘

ممنونم مرضی جونم :*

اوپس اصلا فکرش را هم نمیکردم که شما برق خودنده باشید خخخخ
ولی خیلی عالی است ، من همیشه به دانشجو ها گفته ام که شمایی که الکترونیک میدانید ، قطعا برنامه نویس های بزرگ تری خواهید شد چرا که حداقل سخت افزار رو می شناسید و این بزرگترین برتری شماست !
من برنامه نویس های زیادی رو میشناسم ، وحتی مورد تمسخر اونا قرار گرفتم که مثلا مثل دایناسور از C استفاده میکنم ، خوب البته حق دارند ، اشحاصی که زبان های پیشرفته دیگر نوع متغیر رو مشخص نمی کنند و فقط می نویسند Var ، همین میشود دیگر ، و من در مواجه با آنها فقط دو سوال ساده و پیش پا افتاده می پرسم
1- چرا تا وقتی long هست باید Char وجود داشته باشد ؟
2- برنامه ای بنویسید که بین دو عدد بزرگترین را چاپ کنند {تا اینجا به شدت می خندند} و اضافه میکنم بدون استفاده از هیچ الگوی شرطی { و از اینجا من می خندم}
+ امیدوارم که توی این چالش جدید موفق باشید ، وب واقعا دنیای جذابی است که مدتی من نیز درگیر اون بودم  :))

چقدر دلنشین بود نوشته ات آشنا جان، حس کردم یک نفر به طرز عمیقی درکم می کند، ممنونم :)

این لینک دوم که گذاشتی رو تصحیح کن:) 
یه h از http جا مونده که باعث شده لینک کار نکنه!

مرسی مرسی توکا جونم که دقت کردی، درستش کردم :*

من همیشه در برابر برنامه نویسی که قرار می گرفتم، مثل این بود که توی یه جای تاریک گیر کردم و باید همونجور کورمال کورمال راهمو پیدا کنم :| 

حالا بیخیال توی این شرایط که تو نیاز به قوت قلب داری و توی این شرایط که وقتی پستتو خوندم واقعا بهت افتخارررر کردم که دوستم تو هستی ^_~ جاش نیست من از خوفم نسبت به برنامه نویسی بگم:دی
  امیدوارررررررررررم سربلند بیرون بیای :)
و بهت پیشنهاد می کنم اگه وقتش رو داری حتما فیلم Joy رو ببین:) به دادن انگیزه و به وجود آووردن یه آرررره من میتونم خفن در درونت خیلی کمک می کنه ^__^

ممنونم از قوت قلب، توکا این کامنتت پر از روحیه او این ها بود :* :) می بینمش حتماً :)

اتفاقا خیلی خیلی متن خوب و دوست داشتنی بود! 
با تموم وجود خوندمش و بهتون افتخار میکنم! 
شما حتما میتونید و موفق میشید ان شالله...
انگار مسیر من برعکسه.. دارم میرم سمت سخت افزار!! 😂 البته هنوز هیچی معلوم نیس!!

وای عزیز دلم :* ممنونم یلدا جونم :)


آخ جون سخت افزار :)))

۲۷ خرداد ۱۳:۲۰ جولـ ـیک
این چیزهایی که گفتی رو منم بلد نیستم که:-؟
احساس به درد نخور بودگی می کنم وسط دنیای نرم افزار:))

+اون اقایی که فرانسه س خیلی به قول بابام "پلنگ دماغ" عه. همین طراح قالب من و تو، دانشجوی گرافیکه! دلی اومده کد زنی یاد گرفته،کدش هم زیبا و ریسپانسیوه:| در یک کلام به ایشون بگو بیشینه بینیم باو:-/

خوب کوچولویی هنوز، فکر کنم سال آخر می خونید :)


خیلی حالم خوب شد به آقاهه گفتی پلنگ دماغ :))))))) عرفان کارش درسته :)

اونقدرام پیچیده نبودا
موفق باشی تو چالش

خوبه ممنونم که روحیه میدی :)

۲۷ خرداد ۱۲:۲۴ بهار پاتریکیان D:
مهندش برق بودنم باحاله هااا :)))

خیلی باحاله :)))))

۲۷ خرداد ۱۱:۴۴ مترسک ‌‌
خیلی دوست داشتم برنامه‌نویس بشم اما خب، نشد که بشه...

باید گفت ای دل غافل :)

۲۷ خرداد ۱۱:۰۴ رهگذر ...
همه رو خوندم.هرچند حس میکردم با این وضعیتی که الان دارم در حال گیج زدنم !!!

برات آرزوی موفقیت میکنم
تو میتونی ;-)

ممنونم که وقت گذاشتی و باهام همدردی می کنی :)

امید وارم از چالش جدید سربلند بیرون بیاین

با سپاس فراوان :)

۲۷ خرداد ۱۰:۴۳ دچــ ــــار
علاقه داریم ولی سر در نمیاریم:)


ای جانم، چه کنم؟ خیلی حرف زدم :-|

۲۷ خرداد ۱۰:۳۳ Lady cyan ※※
اون بنجامین که گفتی منو یاد گلم انداخ :))))
بقیه اش هم که دعا حتما میکنم :»)

گل بنجامین داری؟ 

ممنونم عزیزم :)

((:پیچیدخ بودموفق باشب

دیگه درددل بود،داشتم خفه می شدم :-(

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
در جستجوی درون و برون...
موضوعات
سروستاه نامه، سنتور (۲۷)
خوشنویسی، تذهیب (۱۷)
کار، iOS، اندروید (۳۷)
زندگی بهتر (۸۴)
یاد ایام (۲۸)
مهلا (۲۳)
صابرانه (۴۵)
از این روزها (۱۶۷)
یک سال بدون... (۱۲)
خانه دوست کجاست؟ (۲۶)
آشپزی، خام گیاهخواری (۱۹)
نی‌نی گولو، لیلی (۱۰۱)
کتابخوانی (۶)
مشاوره (۸)
آن سوی آب‌ها (۸۷)
داستان (۲)
چالش وبلاگی (۱)
آخرین نوشته ها
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
لبه‌ی پیاده‌رو، هم سطح جاده
سیاه و سفید
تنظیم روی فرکانس دیگر
هر نه ماه هم تکرار کنیم!
بیخودی
اعلام حیات :)
کرونا تست
مدرسه
کرونا در یک قدمی
محبوب ترین نوشته ها
لیلی، نام دیگر عشق است...
گاهی بیرون رو نگاه کن
کوچولو بیا*
سهیم شدن
امن‌سازی
یازده ضربدر سه
بسی عشق بودی در این چهار سال
مادرانگی :)
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
سوگواری
پربیننده ترین نوشته ها
لالایی لیلی :)
شفایافتگان
هَکَلچه :-)
مهاجرت
"هل اتی" کجا رفت؟
پسر یا دختر! مسئله این است...
مادر شوهر
روغن کلزا
بی کلید در* :-)
لیلی، مثلِ پری
نوشته های پر بحث تر
هَکَلچه :-)
کوچولو بیا*
لیلی، مثلِ پری
خب تا آخرش رو بگو :-|
لیلی، نام دیگر عشق است...
پسر یا دختر! مسئله این است...
دوبله وسط :-)
بی کلید در* :-)
آشپز که دو تا شد...
شهاب الدین*
تاریخچه نوشته ها
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۳ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۶ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۸ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۸ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۷ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۹ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۹ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۹ )
دی ۱۳۹۹ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۷ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۸ )
دی ۱۳۹۸ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۸ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۹ )
دی ۱۳۹۷ ( ۸ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۸ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
دی ۱۳۹۶ ( ۷ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۷ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۳ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۳ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۳ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۳ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۳ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۳ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۳ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۲ ( ۳ )
پیوند ها
گروه نرم افزاری پرکا
دامن گلدار اسپی
تیرمن
جولیک
نارخاتون
یک آشنا
آقاگل ملت
ذهن زیبای یلدا
faella
توکا
وقتی فاطمه روز به روز بزرگتر می‌شود
یک مترسک
وایسیـ ورسا
می‌خواهم فاطمه باشم
غرور شکسته
فیلوسوفیا
پرتقال دیوانه
حریری به رنگ آبان
در دیار نیلگون خواب
دکتر میم
خانومی جانم
روزنوشت های میم صاد
پنجره می‌چکد
ریشه در باد
حنا
صخره‌نورد
لافکادیو
هیچ
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان