کوچکتر که بودم یک سری عقاید خرافی پیچیده داشتم :-| مثلاً می گفتم اگه از این ور خیابون رفتم اون ور، فلان طور شد، معلم درس نمی پرسه، اگه نشد، می پرسه :))))))))))
یا وقتی می رفتیم پیک نیک تمام مدت دنبال شبدر چهار پر می گشتم :-|
یا هر وقت دعا می کردم، باید آمین می گفتم که اگه مرغ آمین از بالا سرم رد شد، سریع دعایم قبول بشه :-|
یا تو خیابان دنبال گل قاصدک می کردم و به تعدادی که می گرفتم احساسم این بود که 20 میگیرم :-|
از همه پیشرفته تر زمانی بود که به صورت پیچیده ای عقاید مذهبی-خرافی ام رو با هم قاطی کرده بودم، و افتاده بودم توی کار نذرهای عجیب و غریب، که مثلاً به ازای هر 20 در کارنامه باید 100 تا صلوات بفرستم و مثلاً اگه یک دانه صلوات بفرستم فایده نداره و یه موقعی می ماندم با 1400 تا صلوات :-||||||||||
می دونید مشکل خرافات (مذهبی یا غیر مذهبی) چیه؟ این که آدم احساس می کنه اگه اون کار را نکنه اتفاق بسیار بدی برایش می افته که خودش مقصر بوده، مثلاً اگه صبح یک عدد یاسین بخونی، روز خوبی داری، اگه نخونی، نداری :-|||||||||||| و این که هی پیشرفته و پیشرفته تر میشه، مثلاً اول باید یک یاسین بخونی، بعد دو تا، بعد پنج تا :))))))))))))))
در راستای ریشه کن کردن همه انواع اعتقادات این مدلی، یک مدت پیه همه چیز را به تنم مالیدم و هیچ کاری نکردم، یعنی خواستم برای خودم مسجل بشه که اگه اون کار را انجام ندهم، هیچ اتفاق بدی نمیافته :))))) و واقعاً هم هیچ اتفاقی نیافتاد و از سرم افتاد :)
الان سال ها از اون روزها می گذره، برای تجدید خاطره، چند وقت پیش دچار یک خرافه کامپیوتری شده بودم که اگه فولدر یک پروژه را از همان حرفهای اول با کارفرما، جدا کنم، اون پروژه جور نمیشه، اگه جدا نکنم، جور میشه :)))))))))))))))))))
یعنی آخر خرافات چرت :))))))))
در همین راستا الان نشستم و فولدر همه را جدا کردم، می خواد جور بشه، می خواد جور نشه :))))))