شب، سوگوار جوانی توست...


یکی از فانتزی های دوران راهنمایی-دبیرستان من این بود که هر درسی که در کتاب ادبیات داشتیم و من خوشم می‌آمد، می‌رفتم و کتابش را می خریدم، مثل تذکره الاولیا، ایل من-بخارای من، سووشون، ...


حتی کتاب هایی که درس‌شان مستقیم در کتاب نبود، ولی در یک ستونی آخر یکی از فصل‌ها به عنوان شاهکارهای ادبیات ایران و جهان، به‌شان اشاره شده بود، مثل جنگ و صلح، کلبه عمو تُم، همسایه‌ها، کلیدر، ...


گذشت تا یکی از تابستان‌های دوره کارشناسی، شروع کردم به خواندن کلیدر، و یادم نمی‌آید متنش برایم روان نبود، وقت نداشتم، داستان جذابیت نداشت یا چه شد که وقتی سال تحصیلی بعدش شروع شد، کلیدر در اواسط جلد پنجم نیمه تمام ماند :-|


و نیمه تمام ماند که ماند... همه این سال‌ها حتی دلم نیامد نشان لای کتاب را بردارم، می گفتم بر می‌گردم و می‌خوانمش، بر می‌گردم و حالا سال بعد، سال بعدتر یا یک روزی :)


و این روزها، برگشته ام، بعد از سیزده سال :) برگشته ام از جلد اول و غبار روبی می کنم خاطره گنگی که از داستان برایم مانده، از گل محمد، مارال، بلقیس و ...


و بارها به این فکر کرده ام که چطور کتاب به این جذابیت را نیمه تمام گذاشتم؟ چطور دلم آمد؟ :)



پ.ن. برگشته ام به دوران اوج، شب ها کلیدر می‌خوانم و به چشم بر هم زدنی خواب از سرم می پرد :-| جوان شده ام :)

۹
به قول ما شیرازیا عزیزومی!!
منم دوس دارم شیراز رو! و هر کی که شیراز رو دوست داره!!! من خیلی مخلصم! اوف لهجه که هیچی! روز شیراز میخواستم یه پست شیرازی خوبو بذارم، حوصلم نشد!!!!
تخت جمشید، مسجد نصیرالملک، ارگ کریم خان، بازار وکیل مخصوصا سرای مشیر!! گفتم اینا رو هم بگم که جمع خوبترهای شیراز تکمیل تر بشه! وگرنه شیراز ما که لیست خوبهاش حالا حالا ها تکمیل شدنی نیست! (خوب دیگه کمتر از خودمون تعریف کنم! زشته!!)
ان شالله یه روز از این مراسم هایی که دولوپر ها و اینها دور هم جمع میشن، منم شرکت کنم که همو ببینیم! یا شما بفرمایید شیراز در خدمت باشیم!
+فکر خیلی خوبیه! متشکر!

به افتخار شیراز :-)
وای گل گفتی، پست شیرازی عالیه :-)
چه ایده خوبی بود، دورهمی دولوپرها همو ببینیم مثلاً :-)

خودتون عشقید!!!
کتابخونه حافظیه اونقدرا بزرگ نیست! اما اون چیزایی که من میخوام رو داره! کلا کلاسیک داخلی و خارجی، از شعر و رمان همه چی داره! کتابای تاریخ و اینها هم که دیگه هیچی! کتابای جدیدتر رو کمتر داره. که اونا رو خودم یا الکترونیکی میخرم یا چاپی! اما کلا دوسش دارم!!
پس من نخونم بهتره!! داغوون میشم تو 10 جلد!!

عزیزممم :)


کلاً فضای شیراز رو دوست دارم، هر چیزی که به شیراز ربط داره، اسم شیراز، لهجه شیرازی، فالوده :)))))) پاسارگاد، حافظ، سعدی، حافظیه، باغ ارم، دوستام، تو :)))

به نظرم یک کمی صبر کن در موقعی که ذهنت خلوت تره کلیدر رو بخون، اون موقع بیشتر می چسبه :)

من خیلی دلم می خواد برم این کلیدرو از کتابخونه دانشگاه بگیرمش اما قول دادم اول کتابای نخونده خودم تموم شه. تا اطلاع ثانوی از کتابفروشی و کتابخونه خبری نیست. :گریه و فغان:

ای امان از گریه و فغان :-|

۰۵ مرداد ۰۹:۰۳ علی موسوی
خیلی هم عالی ...  منم ازین کتابا زیاد دارم متاسفانه .. برای اینکه بتونم در آینده ازین پستا بذارم فک کنم باید فعلا همون طور رهاشون کنم 

:)))) شروع کن یکی شون رو :)

۰۵ مرداد ۰۰:۳۳ بای پولار
چون نمی تونم به هیچ عنوان کتاب یا فیلمی رو نصفه نیمه ول کنم از این دست خاطرات کم دارم. الا چندتا فیلمی که یا از تلویزیون داشتم تماشاشون می کردم و یا در کنار دوستان که یه جوری کنترل اوضاع دست من نبود و نشد کامل ببینمشون. و سال ها بعد به تماشای اون ها نشستم و کلی لذن بردم و حسرت اینکه اون موقع نتونستم ببینمش.

راستی خیلی خوشم اومد از اون کاری که دوران تحصیل می کردید. معلومه خیلی به جزئیات اهمیت می دید. ایشالا شوهرتون هم با این اخلاقتون کنار اومده باشن! :)))

بله بله، خودش استادیه در این زمینه، دیوار اصلی هال خانه مان یک کتابخانه بزرگ است حتی :))))

۰۴ مرداد ۲۳:۵۱ آقاگل ‌‌‌‌
آخ که چقدر دوست دارم کلیدر رو بخونم! و هربار شروعش کردم و نتونستم پیش برم :/ 
ولی تذکره الاولیا گفتی :)
خوندمش هنوزهم گااهی وقتا میخونمش. هم به خاطر نثر دوست داشتنیش هم به خاطر حالات و احوالات عرفاش.

حال دل آدم یه موقع میکشه به تذکره الاولیا، یه موقع به کلیدر :)

چقدر خوبه انقدر کتاب میخونی :)))
پس الان باید یه مجموعه ی بزرگ از کتاب های خوب داشته باشی :))

بله، هستند، کم و بیش، نگار جانم، قابل دوست عزیز تر از جانم را ندارد، اصلاً :) :*

۰۴ مرداد ۲۱:۵۲ رهگذر ...
خیلی از این کتابها رو نخوندم
ولی قسمت گنگ قضیه شون توی ذهنم مونده
کاش فرصتش پیش بیاد
مث چشمهایش
مث سووشون
مث همین کلیدر
و..و.و..

بهت تبریک میگم واقعا
شب هات روشن :)

ممنونم برای دعای خوبت، رهگذر جانم :)


دوست دارم همه کتابهایی که نام بردی را...

۰۴ مرداد ۲۱:۲۴ ادریس میرویسی
این تجربه رو من خیلی داشته ام. :)
حتی یه بار به این فکر کردم که باید تمامِ صحنه های زندگیم رو مورد بازبینی قرار بدم! احتمالا چیزهای خیلی زیادی از توش گیرم میاد.

تجربه کار ناتمام؟ :)

آقا نگو!!
من فاینالی رفتم ثبت نام کردم تو کتابخونه حافظیه!
همه چی داره!
همه اون کتابایی که اصلا به خاطر حجمشون عمرا نمیتونستم بخرم یا میخواستم بذارم نمایشگاه بخرم!
چقد صرفه جویی خواهد شد تو پولام! 
برم تذکره الاولیا رو هم پیدا کنم!منطق الطیر رو هم دوست دارم بخونم! 
شنیدم کلیدر خوبه اما جای خالی سلوچ جیگرم رو خون کرد!!! له شدم! داغوون شدم! بسکه دلم سوخت برا مرگان و هاجر... زندگی بود که داشتن اینا آخه؟!!! به همین دلایل نمیدونم اصلا فکر خوندن کلیدر خوبه یا نه! اگر مثه همین سلوچ اینا باشه چی؟!

یعنی عشقی تو به خدا، یلدا :)

کتابخانه حافظیه که دیگه باید اصل رویا باشه :)
خب جای خالی سلوچ را کوچکتر بودم که خوندم، ولی چون یک جلد بود در یکی از سفرهایی که رفته بودیم خواندم و تموم شد و چقدر لذت بخش :)
تم اصلی کلیدر هم همون طوره یلدا، زندگی پر از فقر و بزمرگی و جدال با ظلم و ... ولی سرشار از آزادی خواهی و امید به این که همه چی تمام خواهد شد :)

به نظرم کسی که جای خالی سلوچ را دوست داشته، حتماً کلیدر را دوست خواهد داشت :)

۰۴ مرداد ۱۹:۰۲ بهار پاتریکیان D:
اقاااا من اینارو نمیفهمم خب :)))

عزیز دلم :* خب کوچیکی هنوز، الان ها فکر نکنم خیلی باهاش ارتباط برقرار کنی بهار جونم، بگذار بزرگتر شوی :)

سلام :
خیلی خوبه ...
یکم در موردشم توضیح بدین ممنون میشم
موفق باشید

سلام :) کلیدر یک داستان بلند فارسی است، نوشته محمود دولت آبادی که در ده جلد منتشر شده، داستان با محوریت خانواده کلمیشی شروع می شود، که از کردهای کوچ داده شده به خراسان هستند (کورمانجی)، داستان درباره آزادی خواهی، سربلندی، ظلم ستیزی و از این دست مفاهیمی است که در ادبیات پیش از انقلاب خیلی رایج بوده، با این حال چاشنی اصلی داستان عشق، خانواده، فقر، و سختی روزگار عشایری است که ناچارند دهقانی در پیش بگیرند، سال های سخت، بزمرگی، قتل، و ...


جذابیت داستان علاوه بر داستان اصلی، بر صدها داستان فرعی ای است که با همان قوت داستان اصلی دنبال می شود، انگار در حال تماشای یک سریال قوی هستید :)

Sharmande!!!!

دشمنت شرمنده :-)

۰۴ مرداد ۱۷:۴۸ ♦♦ حسین ♦♦
من تو اون دوران این مدلی نبودم
ینی در کل کتاب زیاد نمیخوندم

الان می خونید؟

۰۴ مرداد ۱۷:۲۰ هولدن کالفیلد
این نشون میده شما در دوران راهنمایی و دبیرستان پول مول زیاد تو دست و بالت بوده :| چون من در اون دوران برای خرید کتابهام باید کلی پول جمع میکردم :|

نه راستش هولدن، همه سال پول جمع می کردم، بعد می رفتم نمایشگاه، یک سال آزگار در حال تکمیل لیست کتاب بودم :-| تابستان ها هم هی اسمم رو می نوشتن کتابخونه که برم همون جا بخونم، هی پول خرج نکنم :-||||||

۰۴ مرداد ۱۷:۱۷ مترسک ‌‌
حال دل خیلی مهمه؛ قطعاً حال دل الان شما برای «کلیدر» خوندن مناسب‌تر از اون زمان شده ;)

آی گفتی مترسک جان، آی گفتی... حال دلم می طلبه این کلیدر رو...

salam be modir v hame azay sait in ham kado naghabel man be shom ast agar dost dashtid bezanid @ba arsal 1878308687 be 203022 mitavanid az sharj hay 100000riali astefade konid.tavajoh arsal payam bala hazine nadard*

تبلیغات تو حبه انگور؟ :-| نچ نچ نچ

Salam.sait khili khob ast@@@@

قربان شما :)

۰۴ مرداد ۱۶:۵۲ Lady cyan ※※
:))))))))
منم الان مثل دوران جوانی تو ام :)
اون  تذکره الاولیا رو من عاشقشم با اینکه دوستام حس حال بد شدن بهشون دست میداد از حفظ کردن اسمش :)
باید اینو هم پس بخونم :)))))))))))

تذکره الاولیا را من چند بار خواندم، تیکه تیکه، ذکر به ذکر، هنوز هم تاثیراتش رویم مونده کمی :)

۰۴ مرداد ۱۶:۴۷ ✿شمیم زندگی✿
منم دلم میخوادبخونمش امازیاده

فکر کنم همون طوری که گربه بنفش گفت، هنوز وقتش نشده برایت :)

۰۴ مرداد ۱۶:۴۶ گربه بنفش
چقدر عالی...گرچه من معتقدم هر کتابی یه زمانی داره؛احتمالا اونموقع وقت خوندن اون کتاب نبوده.
خیلی وقته کتاب"سال بلوا"رو خریدم،با اینکه خیلی کتاب خوبیه نمیتونم تمومش کنم،هنوز وقتش نشده:)

کاملاً موافقم باهات :)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
در جستجوی درون و برون...
موضوعات
سروستاه نامه، سنتور (۲۷)
خوشنویسی، تذهیب (۱۷)
کار، iOS، اندروید (۳۷)
زندگی بهتر (۸۴)
یاد ایام (۲۸)
مهلا (۲۳)
صابرانه (۴۵)
از این روزها (۱۶۷)
یک سال بدون... (۱۲)
خانه دوست کجاست؟ (۲۶)
آشپزی، خام گیاهخواری (۱۹)
نی‌نی گولو، لیلی (۱۰۱)
کتابخوانی (۶)
مشاوره (۸)
آن سوی آب‌ها (۸۷)
داستان (۲)
چالش وبلاگی (۱)
آخرین نوشته ها
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
لبه‌ی پیاده‌رو، هم سطح جاده
سیاه و سفید
تنظیم روی فرکانس دیگر
هر نه ماه هم تکرار کنیم!
بیخودی
اعلام حیات :)
کرونا تست
مدرسه
کرونا در یک قدمی
محبوب ترین نوشته ها
لیلی، نام دیگر عشق است...
گاهی بیرون رو نگاه کن
کوچولو بیا*
سهیم شدن
امن‌سازی
یازده ضربدر سه
بسی عشق بودی در این چهار سال
مادرانگی :)
بدو گفتم که مشکی یا عبیری...
سوگواری
پربیننده ترین نوشته ها
لالایی لیلی :)
شفایافتگان
هَکَلچه :-)
مهاجرت
"هل اتی" کجا رفت؟
پسر یا دختر! مسئله این است...
مادر شوهر
روغن کلزا
بی کلید در* :-)
لیلی، مثلِ پری
نوشته های پر بحث تر
هَکَلچه :-)
کوچولو بیا*
لیلی، مثلِ پری
خب تا آخرش رو بگو :-|
لیلی، نام دیگر عشق است...
پسر یا دختر! مسئله این است...
دوبله وسط :-)
بی کلید در* :-)
آشپز که دو تا شد...
سه و چهار :-)
تاریخچه نوشته ها
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۴ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۳ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۶ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۸ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۸ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۷ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۹ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۹ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۹ )
دی ۱۳۹۹ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۷ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۸ )
دی ۱۳۹۸ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۱۱ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۸ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۹ )
دی ۱۳۹۷ ( ۸ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۸ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
دی ۱۳۹۶ ( ۷ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۷ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۶ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۸ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۹ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۹ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۹ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۹ )
دی ۱۳۹۴ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۸ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۹ )
شهریور ۱۳۹۴ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۳ ( ۳ )
مهر ۱۳۹۳ ( ۸ )
شهریور ۱۳۹۳ ( ۹ )
مرداد ۱۳۹۳ ( ۹ )
تیر ۱۳۹۳ ( ۹ )
خرداد ۱۳۹۳ ( ۱۰ )
ارديبهشت ۱۳۹۳ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۳ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۲ ( ۳ )
پیوند ها
گروه نرم افزاری پرکا
دامن گلدار اسپی
تیرمن
جولیک
نارخاتون
یک آشنا
آقاگل ملت
ذهن زیبای یلدا
faella
توکا
وقتی فاطمه روز به روز بزرگتر می‌شود
یک مترسک
وایسیـ ورسا
می‌خواهم فاطمه باشم
غرور شکسته
فیلوسوفیا
پرتقال دیوانه
حریری به رنگ آبان
در دیار نیلگون خواب
دکتر میم
خانومی جانم
روزنوشت های میم صاد
پنجره می‌چکد
ریشه در باد
حنا
صخره‌نورد
لافکادیو
هیچ
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان