بهش میگم: "عمه! بیا بیا ببین من یه نی نی تو دلم دارم"
از همون دور دلش رو میده جلو، کمرش رو می بره عقب، به دلش اشاره می کنه و میگه:"خودم نی نی دارم!"
میگم: "کو؟ من که نمی بینمش. بیا ببینم" و یک عالمه بوسش می کنم :-)
سمانه از دور اشاره می کنه، طوری که مهلا نفهمه، میگه: "فکر کنم به خاطر عکسیه که از وقتی شش ماهه باردار بودم، نشونش دادم، چند روز پیش یه عروسک کرده بود زیر لباسش و وقتی می گفتیم نی نی ات کو؟ می گفت: ایناهاش :-)"
پ.ن. کسی نظری داره چرا به زنِ دایی و زنِ عمو میگیم زن دایی، زن عمو، ولی به شوهر عمه و شوهر خاله میگیم عمو؟ خب به اون دو تا اولی هم بگیم خاله :-)