این ذهن برنامه ریز را باید یک جایی خانه تکانی کرد :-|
از گوشه بالایش گرفت و آن قدر تکاند که هر چی گرد و خاک غم و غصه، نگرانی و تشویش، بیم و هراس، حسرت و کینه تویش گیر کرده، بریزد بیرون... که با کوچکترین ناملایمتی، سه ساعت search نکند که اگر فلان طور باشد، چه می شود؟ اگر نباشد، چه می شود و ...
که زندگی را رها کنی به حال خودش، که let it go :)
که ضربان قلبت آرام شود، که از هر ناملایمتی اشکت نریزد، که حباب حباب ها* را بفهمی، که سال دارد نو می شود... که چه خوب :)
* توصیفی برای لگدهای جنین در این هفته ها، مثل ترکیدن یک سری حباب توی دلت :)