دویدم و دویدم، سر کوهی رسیدم،
دو تا خاتون رو دیدم
یکی به من آب داد، یکی به من نون داد
نون رو خودم خوردم
آب رو دادم به صحرا، صحرا به من علف داد
علف رو دادم به بزی، بزی به من شیر داد**
شیر رو دادم به بقال، بقال به من سوزن داد
سوزن رو دادم به خیاط، خیاط به من عبا داد
عبا رو دادم به ملّا، ملّا به من دعا داد
دعا رو دادم به خدا، خدا به من شفا داد...
شفا رو پیش خودم نگه داشتم :-)
* صدای نفس های لیلی، موقعی که وسط شب برای شیر خوردن بیدار میشه :-)
** مهلا به این جای شعر که می رسید، می گفت شیر رو خودم خوردم و تمام :-))
پ.ن. اسمم رو تو تیم توسعه حفظ کردن :-)