در این چند وقت بچه داری دو چیز رو حسابی با پوست و استخوانم وجدان کردم:
اول: حال و روز اون طفلک هایی که با ویلچر از این خیابون ها تردد می کنند (پیاده رو نیست که، در حد پرش با مانع است :-|).
دوم: تغییر ساعت در اول مهر (دقیقاْ فردای روزی که ساعت را کشیدیم عقب، ساعت خواب شب لیلی خیلی شیک و مجلسی یک ساعت اومد عقب :-) مثلاْ تا قبلش ۱۰:۳۰ خوابش می برد، یک هو شد ۹:۳۰، چی از این بهتر :دی)
* مرا گویی که چونی؟ چونم ای دوست
جگر پر درد و دل پر خونم ای دوست
حدیث عاشقی بر من رها کن
تو لیلی شو، که من مجنونم ای دوست